eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2هزار ویدیو
78 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
غزل شمارهٔ ۶۹۹ یک بار بی‌خبر به شبستان من درآ چون بوی گل، نهفته به این انجمن درآ از دوری‌ات چو شام غریبان گرفته‌ایم از در گشاده‌روی چو صبح وطن درآ تا چند در لباس توان کرد عرض حال؟ یک ره به خلوتم چو تهِ پیرهن درآ مانند شمع، جامهٔ فانوس شرم را بیرون در گذار و به این انجمن درآ خونین‌دلان ز شوق لقای تو سوختند خندان‌تر از سهیل، به خاک یمن درآ دست و دلم ز دیدنت از کار رفته است بند قبا گشوده به آغوش من درآ آیینه را ز صحبت طوطی گزیر نیست ای سنگدل! به صائب شیرین‌سخن درآ
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ تـو قــهـوه‌ات را تـلـخ مـی‌نـوشـی این زندگی با عـشق شـیرین‌ است بـایـد هـمیـشـه یــک نــفـر بـاشــد دنـیا بـدون عــشق غــمگین‌ اسـت ━━━━💠🌸💠━━━━
آبادی شعر 🇵🇸
اجرای زنده از جناب حسین مرادی
افتاده‌ام از نفس هوا می‌خواهم از حضرت عشق، کربلا می‌خواهم تسنیم و رحیق، ناز شصت زاهد من چای عراقی از رضا می‌خواهم
خدیجه کوه محبّت! خدیجه عاشق بود برای بودنِ با تو خدیجه لایق بود نخست مؤمنه ای که نبی خطابت کرد زنی که با تو به هر شیوه ای موافق بود تو خود طبیب جهان بودی و برای تو خدیجه، مادر زهرا طبیب حاذق بود اگر چه زود مسافر شد و وداع ات گفت شریک خوب تو تا آخرین دقایق بود زنی به خاطر چشم ات گذشت از همه چیز زنی که دغدغه اش گفتن حقایق بود زنی که قلب صبورش به رنج عادت داشت زنی که دشت نگاهش پر از شقایق بود خدیجه پاک و مطهّر، خدیجه مادرِ نور خدیجه کوه محبّت، خدیجه عاشق بود سلام‌الله‌علیها تسلیت
بختت بلند باد و بلندا ببینمت! ایرانِ من مباد که تنها ببینمت! یک عمر روی پای خودت ایستاده‌ای بگذار چون گذشته سرِ پا ببینمت زیبای چارفصلِ انار و بهارِ من بر شاخه‌های شوق، شکوفا ببینمت.. همچون حماسه‌های خودت باشکوه باش تا هم‌چنان در اوج تماشا ببینمت پُرحوصله چو خاک خراسان و سیستان یکرنگ مثل آبی دریا ببینمت پیش هزار رنگ شغالان شومِ شب ای شیرِ نر، شکسته مبادا ببینمت من رأی می‌دهم به تو ای خاک جاودان! در خاک و خون معرکه حاشا ببنیمت! 📝
. اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي يَحْلُمُ عَنِّي حَتَّى كَأَنِّي لاَ ذَنْبَ لِي هی نعمت داد و هی تباهی کردم تنها به سویش گناه راهی کردم با من چندان کند شکیبایی او انگار نه انگار گناهی کردم ✍️ 🕊•┈┈••✾•🌺•✾••┈┈•🕊
چشم بر هم زدم و شد سحر یازدهم چشم بر هم بزنی این رمضان هم رفته
سحر یازدهم شد چه به زینب گویم غم ارباب چه سخت است،خدا رحمی کن
«بسم رب المهدی» ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌✧❁🌼❁✧═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ بر سیـــزده ذوات مقـــدس گـره زدم دل را مگر که حاجت ما هم روا شود یارب به آبروی همیـــن نورهای ســـبز اذن فـــرج بــده ، گــره از کـار وا شود ۱۴۰۲/۱/۱۳ ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌✧❁🌼❁✧═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌
انسان در طبیعت تا می کنم گوهر فشانی در طبیعت باشد وجود من زیانی در طبیعت از من به جا مانده ست انبوهی زباله رفتم به گردش هر زمانی در طبیعت تا سرکشیدم رانی ام را از سرِ کیف انداختم قوطیِ رانی در طبیعت نانِ چه موجودات را آجر نمودم هرجا که خوردم لقمه نانی در طبیعت هرجا توانستم درختان را شکستم آتش به پا کردم به آنی در طبیعت با آتش بی فکری وبی مهری من شد دود جمعِ دودمانی در طبیعت برهر درختی یادگاری ها نوشتم یعنی که بوده این فلانی در طبیعت هرسو که رفتم با زبان بی زبانی برپاست بانگ ألأمانی در طبیعت با خانمان رفتم برای گردش و ماند از من به جا بی خانمانی در طبیعت شد نمره ی اندیشه و اخلاقِ من صفر وقتی که دادم امتحانی در طبیعت روح طبیعت بارها گفته نیاید ای کاش این انسان جانی در طبیعت گفته که با این ادعاهایی که داری بسیار خرتر از خرانی در طبیعت چیزی نمی ماند به جا از بودن خر تا می کند جُفتک پرانی در طبیعت اما حضور توست سرشار از جنایت دارد ضررهای کلانی در طبیعت روح طبیعت گفته این یک جمله راهم: این نیست رسم میهمانی در طبیعت بسیارشایسته ست که برجا نماند جز ردِّ پا از ما نشانی در طبیعت