eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مست توام بگذار تا ساغر بیفتد بیهوده مستی‌هایمان از سر بیفتد مستی فقط این است عشقِ ناب حیدر بگذار هر مستی به جز این ور بیفتد هرکس که ایمان تو را در دل ندارد ای کاش تا وقتی ا‌ست باقی، سر بیفتد با شوق خواهم رفت حتی سوی آتش وقتی که کارم با تو در محشر بیفتد
🍃 او کریم است و کرامت کار اوست او گره از کار نوکر وا کند شک ندارم با توسل کردنم کربلایم را حسن امضا کند... 💚
‏دِل‌آراما ؛ نگارا ! چون تو هستی همه چیزی که باید ؛ هست ما را ،۲۸فروردین،زاد‌‌روز 🏕
. هر صبح سلام نور بر تاریکی است هر صبح هزار آینه خیر و نیکی است شب رفته و خورشید به ما می‌گوید لبخند بزن خدا همین نزدیکی است
سهممان از کل عالم گر حسن باشد بس است ما غلامیم و اگر سرور حسن باشد بس است گریه هایم را قیامت میخرد چون فاطمه شافع من در صف محشر حسن باشد بس است خلق تصویر خدا بر جلد آدم ساده بود سوژه ی تصویر صورتگر حسن باشد بس است متن قرآن را کریم از بخشش او خوانده اند قسمتی از آیه ی مضطر حسن باشد بس است بار عالم را به دوشش میکشد حین نماز گر به روی دوش پیغمبر حسن باشد بس است درجمل باضربه ی شمشیر خود اثبات کرد درمیان لشکر حیدر حسن باشد بس است هرکسی از همنشین خود اثر خواهد گرفت همنشین مالک اشتر حسن باشد بس است آیت الکرسی کجا و ذکر الله الکریم ذکر نقش سنگ انگشتر حسن باشد بس است
نیست در جاذبه‌یِ شوق مرا کوتاهی پلّه‌ی نازِ تو بسیار بلند افتاده است
این سیب‌های سرخ برای نچیدن است دل‌بستنم مقدمه‌ی دل‌بریدن است حتی کلاف کهنه‌ نخ هم نمی‌دهم بالای یوسفی که برای خریدن است زیباترین نبودی و من ماه خواندمت این است عشق، عشق بدی را ندیدن است! دنیا پر‌ از صداست، تو گاهی سکوت کن گاهی سکوت گام نخست شنیدن است بی دوست آسمان قفسی می‌شود وسیع ای دوست! عشق لذّت با هم پریدن است
https://abzarek.ir/service-p/msg/1048987 لینک ناشناس برای ارتباط با مدیر کانال 👆 @abadiyesher
هنوز عطرِ تو را ،می‌شود بهانه گرفت طلوع ِیادِ تو را، از غروبِ خانه گرفت هنوز حسرت آغوشِ رفته‌ات را، باز شبیه خاطره‌ای خوش، به روی شانه گرفت بدون یادِ تو از روزگار دل سیرم تمام دلخوشی‌ام را، غم ِزمانه گرفت نه جای خالی تو، پر شده است مردانه! نه قلب ِنازک ِمن را شم ِزنانه گرفت! میان این همه عاشق هنوز حیرانم چگونه تیرِ تو قلبِ مرا نشانه گرفت!
هرجا نفسی هست زهستی گله دارد دیوانه و هشیار همین سلسله دارد بر وحشت ما خرده مگیرید که عاشق چون اشک همین یک دل بی‌حوصله دارد
روشن از پرتو رخسار، شبی بنماید صبح را پیشکش تاب و تبی بنماید باز کن پنجره ات را و خوشآمدگو باش آفتاب آمده عرض ادبی بنماید ..
صُبحِی که بوسِه ام نَدَهِی بی طلوع باد روزی که عاشِقَت نَشَوَم بی شروع باد!
ساقی موافق نیست با پیمانه‌ی بعدی سرمست باید رفت تا پیمانه‌ی بعدی دل کندم از چشمانش و از خود نپرسیدم چشمش چه خواهد کرد با دیوانه‌ی بعدی عمری‌ست می‌آیند و می‌سوزند اما باز از پیله بیرون می‌زند پروانه‌ی بعدی بیهوده می‌گردی در این صحرا که هرگز نیست گنجی در این ویرانه یا ویرانه‌ی بعدی من آخرین مجنون صحراگرد این شهرم ای دوستان! بدرود تا افسانه‌ی بعدی
ای دل نگفتمت که به چشمش نظر مکن ؟ کز غم چنان شوی، که نبینی به خواب، خواب...
•{از صبح چشم به‌راه طلوع تواَم؛ بیا ...}• ...🔖
شهری‌ است شلوغ با هیاهویی چند بازار سیاه چشم و ابرویی چند هر گوشه‌ی این شهر، بساطی پهن است ای عشق! دل شکسته کیلویی چند؟! 💫
گیــرم تمـــام شهر پر از سرمه ریزها خالی شده ست مصر دلم از عزیزها داش آکل و سیاوش و رستم تمام شد حالا شده ست نوبت ابــــــــرو تمیز ها دیگر به کوه وتیشه و مجنون نیاز نیست عشــاق قانعند بــــــه میــخ و پریـــــزها دستی دراز نیست به عنوان دوستی جـــــز دستهـــای توطئه از زیـر میزها دل نیست آنچه جز به هوای تو می تپد مجموعه ایست از رگ و اینجور چیـزها خانم بخند! که نمک خنده های تو برعکس لازم است بـــرای مریضها چون عاشقم و عشق بسان گدازه داغ پس دست می زنم بـــه تمامی جیزها حامد عسکری
باید تـــو را همیشـــــه به دقت نگاه کــــرد یعنی نــــه سرسری، سر فرصت نگاه کرد خاتون! بگـــو که حضرت خالق خودش تو را وقتی که آفـــرید چــــه مــــدت نگـــاه کرد هــــر دو مخــــدرند کــــه بیچاره می کنند بایـــد به چشــــم هات به نـدرت نگاه کرد هر کــس نظاره کرد تو را دلسپـــرده شد فرقی نمــــی کند به چه نیـــت نگاه کرد عــــارف اگـــــر برای تقــــرب به ذات حق زاهــــد اگـــــر بــــرای ملامـــت نگاه کرد تو بی گمان مقدســی و کور مـــی شود هر کس تو را به قصــــد خیانت نگاه کرد مسلم محبی
ناخوش شده‌ام درد تو افتاده به جانم باید چه بگویم به پرستار جوانم؟ باید چه بگویم؟ تو بگو، ها؟ چه بگویم وقتی که ندارد خبر از درد نهانم؟ تب کرده‌ام اما نه به تعبیر طبیبان آن تب که گل انداخته بر گونه‌ی جانم بیماری من عامل بیگانه ندارد عشق تو به هم ریخته اعصاب و روانم آخر چه کند با دل من علم پزشکی وقتی که به دیدار تو بسته ضربانم؟ لب بسته‌ام از هر چه سوال است و جواب است می‌ترسم اگر باز شود قفل دهانم- این گرگ پرستار به تلبیس دماسنج امشب بکشد نام تو از زیر زبانم! می‌پرسد و خاموشم و می‌پرسد و خاموش... چیزی که عیان است چه حاجت به بیانم
لحظه ی بغض نشد حفظ کنم چشمم را در دل ابر نگهداری باران سخت است...
خوب کردی که رخ از آینه پنهان کردی هر پریشان نظری لایقِ دیدار تو نیست ...!
هرکه را در دل نباشد مِهر مولایم علی گرچه باشد زنده اما در حقیقت مرده است
‍ صبح امروز کسی گفت به من تو چقدر تنهایی! گفتمش در پاسخ: تو چقدر حساسی تن من گر تنهاست دل من با دلهاست دوستانی دارم بهتر از برگ درخت که دعایم گویند و دعاشان گویم🙏 یادشان دردل من قلبشان منزل من صافى آب مرا ياد تو انداخت رفيق تو دلت سبز لبت سرخ چراغت روشن چرخ روزيت هميشه چرخان نفست داغ تنت گرم دعايت با من 👤سهراب سپهری
دوست که دلخوشی‌ام بود، فقط خنجر زد دشمنان را بسپارید که مرهم بدهند!