آبادی شعر 🇵🇸
سلام، از کانال شعر🌻آبادی شعر🌻 بفرمایید دیدن کنید و لذت ببرید☺️🌷👇 https://eitaa.com/joinchat/151735
تشکر از آقای نوروز رمضانی مدیر محترم کانال گلچین شعر🙏🌸🌺🌷
شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد
فریبنده زاد و فریبا بمیرد
شب مرگ تنها نشیند به موجی
رود گوشه ای دور و تنها بمیرد
در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب
که خود در میان غزل ها بمیرد
گروهی بر آنند که این مرغ شیدا
کجا عاشقی کرد آنجا بمیرد
شب مرگ از بیم آنجا شتابد
که از مرگ غافل شود تا بمیرد
من این نکته گیرم که باور نکردم
ندیدم که قویی به صحرا بمیرد
چو روزی ز آغوش دریا برآمد
شبی هم در آغوش دریا بمیرد
تو دریای من بودی آغوش باز کن
که می خواهد این قوی زیبا بمیرد
مهدی حمیدی شیرازی
داستان رو به خودشم گفتم
گفتم قرار سید بیاد خواستگاریتون 😅
گفتم که از چند ماه قبل سید گفته بود ۹۹۹ مین عضو کانال هرکی باشه میرم خواستگاریش 😅😂😁
بی تو نیارم زیستن، ای جانِ جانِ جانِ من
هردم به قربانت رَوَد این جانِ جانافشانِ من
قَهرَت تَبَه دارد مرا، مِهرَت نگه دارد مرا
بنگر که هم دریا تویی، هم نیز کشتیبانِ من
راز بقای من تویی، مرگ و فنای من تویی
یعنی خدای من تویی، هم کفر، هم ایمانِ من
از تو مرا بارآوری، نیز از تو بی برگ و بری
سازنده و ویرانگری، بارانی و توفانِ من
بی تو سرا بُستان همه گردد سرابِستان مرا
با تو سرابِستان همه گردد سراب ُستانِ من
بی تو زمستان می شود هر چارفصلِ سالها
با تو بهاران می شود پاییز و تابستانِ من
دارد شمیمِ فرودین بادِ خوشِ دامانِ تو
ای با نَفَس هایت عجین اردیبهشتِ جانِ من
بی خانُمانی خوش ترم، تا بی تو بر سر میبرم
تا بی تو باشم، گو مَبا ،مَه خانِ من مَهمان من
هم خانه بودن با مرا زندانِ خود مییافتی
زندانِ خود بشکستی و کردی جهان زندان من
جانم فدای جانِ تو، زیباییی شادانِ تو
من نیستم جز آن تو، گیرم نباشی زآنِ من
اسماعیل خویی
آه... قدری فرق دارد زخم خنجر هایشان
دوستانت پا به پای دشمنانت، میزنند!
#امید_صباغ_نو
بیشتر....
می شود هر قدر از دوری به دل ،غم بیشتر
می شود شوقم که در پایت بیافتم بیشتر
بچگی می خواستم این صحن را یک عالمه
دوستش دارم کنون از هر دوعالم بیشتر
دوست دارم بس که حالم را خدایی می کند
آب سقاخانه را از آب زمزم بیشتر
دورم از کویَت ولی هر لحظه می گویم : رضا
تا که باشم در هوایت بلکه یک دم بیشتر
تا که در باران لطفت میهمانم می کنی
می چکد از چشم من از شوق شبنم بیشتر
با برات کربلای تو حسینی تر شدم
سینه چاک مشهدم ماه محرم بیشتر
تا که بر عکس حرم زل می زند مادر بزرگ
شوق حرکت می شود درجان فراهم بیشتر
بازهم حاجت به دل می آیم از باب الجواد
این ورودی را همیشه دوست دارم بیشتر
#احمد_رفیعی_وردنجانی
حج فقراست پس به حج می آیند
با ذکر و تمنای فرج می آیند
عمریست گدا و شاه عالم دارند
در مشهد ثامن الحجج می آیند
#محمدجواد_منوچهری
#السلامعلیکیاعلیبنموسیالرضا
در حرم عشق نشد نا مراد
هر که شده سائل باب الجواد
پادشه طوس براتم بده
مژده ی وصل عتباتم بده
#امام_رضا
#محمدجواد_منوچهری
#امام_رضا_ع_مدح_و_مناجات
ساحلِ امنم تو باشی، فکر طوفان نیستم
تا در آغوش توأم در بندِ هجران نیستم
گر بنا باشد که از چشمت بیفتم لحظهای
روز و شب در سجده هم باشم مسلمان نیستم
هر چه پیش آید، خوشآید در مسیر مشهدت
درد اگر از یار باشد، فکر درمان نیستم
بس که لطفت شامل هر روسیاهی بوده است
وقتِ حاجت خواستن، سر در گریبان نیستم
اینکه جَلد گنبدت ماندم، خدا را شاکرم
اینکه عُمرَم در حرم سر شد پشیمان نیستم
قول دادم زیر پای زائرانت جان دهم
من خودم را میشناسنم، سست پیمان نیستم
کاش آغازِ تمامِ صبحهایم با تو بود...
حسرتش را میخورم اهل خراسان نیستم
✍ #احسان_نرگسی
دل و جانم به تو مشغول و نظر بر چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی…
#سعدی
.
مولای منی و غرق احسان توام
من شیفتهٔ بوی خراسان توام
خورشید ولایتی و در باغ وجود
من هم گل آفتاب گردان توام!
#امام_رضا
#م_کـرمـانـی
یک سینه حرف
هر چند تا شنیده فراموش می کنی
یک سینه حرف دارم اگر گوش می کنی
تنها مرو به دست فراموشیم مده
یاد مرا نکرده فراموش ، می کنی ؟
غرقم به خاک وصل تو حرف سفر مزن
خواب مرا برای چه مغشوش می کنی ؟
بر دفتر شکوفه چرا تیغ می کشی
انشای قیس را ز چه مخدوش می کنی ؟
با رفتنت محاصره شب همیشگی است
خورشید را چگونه کفن پوش می کنی ؟
آوای سایه روشن امید را چرا
در گرگ و میش زمزمه خاموش می کنی ؟
با دیدن منی که ز جوشش فتاده ام
یادی تو هم زخون سیاووش می کنی
من وارث شقایق از یاد رفته ام
ته مانده های جام مرا نوش می کنی
مردی که از سلاله خورشید و آتش است
با دختر سپیده هم آغوش می کنی
ای حلقه صدای تو آویزه گوش من
این آخرین سرود مرا گوش می کنی ؟
« پاییز« کز فروغ تو امید غنچه داشت
در سایه ای نشانده و خاموش می کنی
#منوچهرناصحی
بیا که در دل این شب تفالی بزنیم
ز جوش سینه ی دریا دلان قلی بزنیم
به راه همسفر خو گرفته با شب درد
چراغ بوسه به معراج کاکلی بزنیم
از این سکوت و خموشی دلم گرفت بیا
به شکوه دست به دامان بلبلی بزنیم
شب فراق دراز است و بخت من کوتاه
ز گریه چنگ به زلف توسلی بزنیم
چو غیر گریه ندیدم از این بهار بیا
ز غصه بر سر پاییزیان گلی بزنیم
برای آنکه بفهمیم ما شدن چه گلی ست
میان این همه بیگانگی پلی بزنیم
بیا به نیت گل در خرابه ی « پاییز »
که تا ز دفتر حافظ تفالی بزنیم
#منوچهرناصحی
دلم قرار ندارد ، که یار می آ ید
قرار خاطرم اینک ، بهار می آید
دلا غبار از چشمهای خسته بشوی
بهارم از پس چندین غبار می آید
نبود و نیست قراری به بی قراری ها
قرار رفته همان برقرار می آید
ز شوق مقدمش اینک جوانه جامه درید
قیام کن که قیامت به بار می آید
دوباره موسم شادی دوباره فصل امید
دوباره بوی گل از هر کنار می آید
بر آبگینه ی دل نقشی از شکوفه نشاند
طلایه دار هنر خوشنگار می آید
چه رحمت است خدا را ، کدام آیه ، چه لطف ؟
که در برابر او باغ ، خوار می آید
شب قدیمی ام از برق تازگیش بسوخت
مگر ستاره ی دنباله دار می آید ؟
زمانه زیر و زبر شد ز یمن آمدنش
خدایرا ز کدامین دیار می آید ؟
بگو بگو دل تنگم هر آنچه می خواهی
که حریم حرم پرده دار می آید
غبار محنت « پاییز » گر به تن داری
بیار کایتی از چشمه سار می آید
دوباره مژده ی گل می دهم به مرغ دلم
دلم قرار ندارد که یار می آید
#منوچهرناصحی
29.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به پاییزم زدم عطر بهاری خراسان را
به امیدی که فروردین کند مهرِ تو آبان را
🎞شعرخوانی آقای #مجتبی_خرسندی
🔻۱ اسفند ۱۴۰۱
دلم گرفت و دلم خواست زائرت باشم
ورای این همه آدم، کبوترت باشم
که توی خلوت این روزها و این اوقات
کنار صحن جواد الائمه ات باشم
و یا که بار دگر با تمام ایمانم،
به عشق دیدن رویت مسافرت باشم
نگو که شادی از این بغض های من آقا
نگو رقم زده ای غرق دوریت باشم..
اگر تو عاشق من نیستی بگو آخر،
چگونه میشود اینگونه عاشقت باشم؟!
دلم گرفته ازین حجم دوری و غصه💔
همین سبب شده امشب مزاحمت باشم😔
دلم گرفتو دلم خواست لای این همه شعر
بگویم از تو و یک بار{ شاعرت } باشم
#بیقرار
آبادی شعر 🇵🇸
دلم گرفت و دلم خواست زائرت باشم ورای این همه آدم، کبوترت باشم که توی خلوت این روزها و این اوقات
ارسالی در لینک ناشناس👏👏👏👌👌🌺🌷🌷🌷🌷
خراسان در خراسان نور در جان تو می چرخد
مگر خورشید در چاک گریبان تو می چرخد؟
خراسان مُهر دریا می شود با گام های تو
به دست ابرها تسبیح باران تو می چرخد
اگر شوق وصالت نیست در آیینه ها، درها
چرا آیینه در آیینه، ایوان تو می چرخد
طواف عاشقان هم بر مدار چشم های توست
سماع صوفیان هم گرد عرفان تو می چرخد
به سقّاخانه ات زیباست رقص کاسه های نور
در این پیمانه، آن پیمانه، پیمان تو می چرخد
بیابان در بیابان گرگ شد، هر کوه، صیّادی
چقدر آهوی زخمی در شبستان تو می چرخد
در این آدینه لبریز از آغاز گل، شاعر!
شروع تازه ای در بیت پایان تو می چرخد
#علیرضا_قزوه