eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
نه فقط من که پریشان شده‌ این مزرع گندم و به فتوای نسیمی همه از موت گذشتیم
برای جامانده ها از اربعین جا ماندم اما از نگاهت نه از کاروان جا ماندم اما از سپاهت نه حالا که بین زائرانت نیستم، آیا بیرون شدم از سایه‌ی مهر و پناهت؟ نه نوکر درِ این خانه باشد، آبرو دارد فرق است بین رو سفید و رو سیاهت؟ نه نام مرا بنویس بین اربعینی‌ها من "دل" به راهت دادم آقا، "پا" به راهت نه امسال نذر دخترت بودم که جاماندم من با رقیه جانِ تو دارم شباهت! نه؟ * * * ام ابیهای حسین، ای وارث زهرا اشک است سهم چشم‌های بی گناهت؟ نه دندان شکسته، گوش پاره، چشم‌های تار یک جای سالم مانده رویِ، رویِ ماهت؟ نه اشک تمام زائرانِ کربلا هرگز آیا برابر می‌شود با سوزِ آهت؟ نه من مثل تو جا ماندم؛ اما خوب می‌دانم از اربعین جا ماندم اما از نگاهت نه ✍
. شکست عهد من و گفت هرچه بود گذشت! به گریه گفتمش: آری ولی چه زود گذشت؟ بهار بود و تو بودی و عشق بود و امید بهار رفت و تو رفتی و هرچه بود گذشت شبی به عمر، گَرم خوش گذشت آن شب بود که در کنار تو با نغمه و سرود گذشت چه خاطرات خوشی در دلم به جای گذاشت شبی که با تو مرا در کنار رود گذشت گشود بس گره آن شب ز کار بستهٔ ما صبا چو از برِ آن زلف مشک‌سود گذشت مراست عکس تو یادآور سفر، آری چه سان توانم از این طرفه یادبود گذشت غمین مباش و میندیش از این سفر که تو را اگرچه بر دل نازک غمی فزود، گذشت
گرم ِ دل‌جوییِ غیری، دلِ ما را بگذار که به یک دست ، دو آیینه نگه نتوان داشت! 🌱
هرکس که در معامله با دوست غم خرید حتی اگر زیاد خریده‌ست، کم خرید... قبل از الست بود که ما گریه‌کن شدیم ما را برای روضه‌ی خود در عدم خرید می‌خواست با زیارت او زندگی کنیم این شد که در دل همه‌ی ما حرم خرید گفتیم روسیاهی ما را نمی‌خرد دیدیم از قضا همه را با کرم خرید قیمت گرفته بود دل روسیاه ما وقتی حسین میوه‌ی گندیده هم خرید یک قطره اشک شافع روز قیامت است ما را حسینِ فاطمه با این رقم خرید در استکان ساده چرا چای می خوریم؟ باید برای مجلس او جام جم خرید خواهیم دید روز قیامت که فاطمه یک قوم را به نرخ دودست قلم خرید ✍
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ آقـا! مــرا به‌ حــرمت زهــرا نــگاه کـن رحمی به‌حال ناخوش این روسیاه کن بی تـو تــمام عـمر به بیـراهه رفـته‌ام ای معنی "صـراط"! مـرا سـربه‌راه کن چشمان فقر من به دو دست تو دوخته مسکین خویش را به کرم پادشاه کن انداختم چو یوسف خود را به‌قعر چاه با دلـو مـهر، خـارجش از بند چـاه کن آیینه‌ام، که پر شـده‌ام از غـبار و زنگ پاکم به آب اشـک و به سوهان آه کن راهم بده به خیمهٔ خود ای عزیز حق! فکـری بـرای ایـن دل بی‌سـر‌پـناه کن آقا درون قـلب من امـشب ظـهور کن با مهر خویش، پنجره را قاب ماه کن ━━━━💠🌸💠━━━━
. از برای غم من سینهٔ دنیا تنگ است  بهر این موج خروشان دل دریا تنگ است   تا ز پیمانهٔ چشمان تو سرمست شدم  دیگر اندر نظرم دیدۀ مینا تنگ است بس‌که دل در سر گیسوی تو آویخته است  از برای دل آشفتهٔ ما جا تنگ است   گفته بودی که به دیدار من آیی ز وفا  فرصت از دست مده وقت تماشا تنگ است سر بدامان تو زین پس نهم و ناله کنم  بهر نالیدن من دامن صحرا تنگ است مگر امروز به بالین من آیی که دگر  عمر کوتاه مرا وعدهٔ فردا تنگ است خندۀ غنچه فرو مرد ز بیداد خزان  چه توان کرد که چشم و دل دنیا تنگ است
اگر کسی در این عزا جوان مو سفید شد خوشا به حال عمر او که عبد رو سفید شد
با کوله‌ی پر از غزلم رو به جاده‌ام همراه من شده‌ است دل خانواده‌ام با شور و شوق سوی حرم پیش می‌روم شعری که گفته‌ام شده پای پیاده‌ام این عاشقانه‌‌ها همه از عشق ناب اوست غیر از حسین، من به کسی دل نداده‌ام در این مسیر اشک گذرنامه‌ام شده است اذن زیارتم شده اشعار ساده‌ام این حس ناب چیست؟ به جز دوست داشتن محکم شده به عشق تو بند اراده‌ام از شارع الغزل شده‌ام زائرت حسین با دل مقابل حرمت ایستاده‌ام
سفر کرب و بلا و قدم اول راه زدن مهر حسین و قلمِ عفو گناه همهٔ خوبیِ این راه به یادم مانَد چه کنم با بدیِ بعد سفر،قلب سیاه سر به راه تو شدن وای چه حالی دارد حیف بعد از تو شده حال دلم حسرت و آه
اگر روزی بدست آرم سرِ زلفِ نگارم را شمارم مو به مو شرحِ غمِ شب‌های تارم را... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌ چو در کنار منی کفر نعمت است ای دوست دو دیده ام مُژه بر هم دمی اگر بزند...