eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
67 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
از دست های سرد تو این بار!... بگذریم... از عشق ... از دو راهی ِ تکرار !... بگذریم   وقتی که شانه های تو هم سهم دیگریست، از این همه عذاب و غم ِ یار!... بگذریم   وقتی دلت بهانه ی یک درد می‌شود مجبور می‌شوی که به ناچار!... بگذریم   هر بار دل بهانه ی دیدار می‌کند  از کوچه های خاطره "هربار" بگذریم   تاکی برای این همه احساس ِبی دریغ در روبروی این همه دیوار !... بگذریم   دیوانه ی توام!... و به عشق "نگاه تو"  در انتظار لحظه ی دیدار !... بگذریم   وقتی دلت اسیرو هواخواه دیگریست اصرار میکنم که به اجبار بگذریم ‎‌‌
خواهم ڪه‌ به‌ خلوت‌ڪده‌اے ازهمہ دور من‌باشم و من‌ باشم و من‌ باشم و من ... :
ناگهان آمد_یـــــــــــــــڪی در من شڪفت از جنس عشق با خودش عطــــــــــــــــرے شبیه عطر یاس آورده بود
131.8K
نیایش صبحگاهی 🌸🍃 🌸 پروردگارا... ✨به هر ریسمانی که آویختیم، برید. 🕊بر هر شاخه ای که نشستیم، شکست. ✨بر هر ستونی که تکیه زدیم، افتاد. 🕊تنها تویی که حق محبت را، ✨تمام و کمال ادا می کنی. 🕊به ما الفبای محبت بیاموز . ✨ و با ما به فضل خودت رفتار کن. 🌸آمیـن
من بودم و دلی و هزاران شکستگی آن هم به زلف پرشکنت رفته رفته رفت گفتی که رفته رفته چو عمر آیمت به سر عمرم ز دیر آمدنت رفته رفته رفت
گر ز هجر تو كمر راست كنم بار دگر... غير بار غم عشقت نكشم بار دگر...
عهد او چون جناق بستن بود مطلب از بستنش، شکستن بود
برگرد که من تابِ دل تنگ ندارم با حرف بیا حوصله‌ی جنگ ندارم خیلی به سکوت دل خود کرده‌ام عادت اعصابِ سه‌تار و دف و آهنگ ندارم درد است که جای هوس بوسه‌ی داغت بر روی لبم جز رژ پر رنگ ندارم درگیر توأم منزجر از فلسفه و درک بگذار بگویند که فرهنگ ندارم از خانه‌ی تو فاصله یک متر زیاد است خب حق بده من طاقت فرسنگ ندارم باید تو بیایی و بمانی که نمیرم برعکس تو من جای دلم سنگ ندارم
آن یار طلب ڪن ڪہ تو را باشد و بس معشوقہ صدهزار ڪس را چہ ڪنی؟؟
شنیدم از محبت خارها گل می‌شود مردم! ولی من با محبت‌ها خودم را خوار میکردم
این هستِ نیست را بخدا ما نخواستیم دنیا تمام مال شما، ما نخواستیم تشویش تخت و تاج و تمنای آب و نان باشد برای شاه و گدا، ما نخواستیم دلخوش به اینکه فاتح قلبم شدی مباش اینجا کسی نیامده تا ما نخواستیم غم هم نشد نصیب دلِ تنگ‌دست من قسمت نشد وگرنه کجا ما نخواستیم؟ زیبا و زشت، ظاهر و باطن، دروغ و راست بازی بس است آینه‌ها... ما نخواستیم مجید ترکابادی
چشم را در ملک خوبی شحنه بیداد کن غمزه خونخواره را بر جادوان استاد کن زلف بر دست صبا نه تا پریشانش کند خان و مانی را به هر مویی از آن آباد کن تیغ عیاری بکش، سرهای مشتاقان ببر پس طریق عشقبازی را ز سر بنیاد کن ای که از حسن و جوانی مست‌و خواب‌آلوده ای گاه گاه از حال بیداران شبها یاد کن ناله را هر چند می خواهم که پنهان برکشم سینه می گوید که من تنگ آمدم «فریاد کن » دل به زلفت بستم، ار در بندگی در خورد نیست ای سرت گردم، بگردان گرد سر، آزاد کن حسرت رویت هلاکم کرد از بهر خدا روی بنما و دل درمانده ای را شاد کن من نیم زینها که خواهم از جنابت سر کشید خواه فرمان ستم فرمای و خواهی داد کن ملک خوبی را شنیدم سکه نو زد، ای صبا اولش جان خدمتی ده، پس مبارک باد کن سینه من کوه در دست و به ناخن می کنم آن که نامم بود خسرو، بعد از این فرهاد کن امیر خسرو دهلوی