eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
در مکه عجب ولوله‌ای بر پا شد با آمدنش کل جهان غوغا شد لات و هبل از هیبت او افتادند تا نور محـــمد ز افق پیدا شد ✍
پس کو قلم و دفتر و آن ظرف دوات؟ ماندند فرشتگان عالم همه مات! از بس که زمین و آسمان پر شده از: بر خاتم انبیاء، محمّد، صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌸🍃میلاد رسول رحمت مبارک🍃🌸🍃 عـــــالـــم برای آمـــدنش بی قـــــرار بود آثـار شـــــور وعشـــق در او آشـــکار بود دامــــن گـرفته بود زمیــــن زیر بارشش در انتــــظار رحــــمت پــــروردگار بـــود بـــاران فرا رسید و جهانی به گل نشست جریـــان عشق سمت دل جویــبـــار بــود هفت آسمان و عرش وزمین مفتخر شدند تفسیـــــر نــــور در بـــغــل روزگـــــار بود خورشید دست آمنه را غرق بوســـه کرد آری گــلِ محمــدی‌اش شــــاهــکار بـــود بند و بســـاط بتکده‌ها جمع شـد به کل شیطان شکست خورده و گریان و زار بود در ســــور و ســات جشن تولــد برای او بلبل مدیحه‌خـــوان وگل آیینه دار بود شــکر خــدا ســـلاله‌ی این نـــور لایـزال یک آسمـــان ستـــاره‌ی دنبـــاله دار بود
غزل نبوی 🌺 السلام علیک یا نبی الرحمه(ص) 🌺 خدا عاشق شد و برداشت امشب پرده از رازش تبارک گفت خود را، کردگار جلوه پردازش برون آمد ز آغوش خدا آهسته، آهسته زمان مست حضورش شد، زمین مبهوت اعجازش ز هر چاهی برون افتاد اندوه زمین ،وقتی به رقص آمد نسیم عطر ناب روح پردازش همان شب نقش زد با رنگ چشمانش بهشتم را خدا از روی طرح قامت رعنای طنازش شکسته نرخ بازار پری‌رویان جمال او که یوسف مانده در پس کوچه‌های حُسن اعجازش چنان مبهوت حُسن یار ما مانده است هر ساغر که از حیرت نگردد بسته کام همچنان بازش نگارم مخملین خالی به رُخ دارد که دل برده است زهر چشمی که افتاده است بر چشمان غمازش به جز نور علی(ع)، نوری که در معراج می تابید نشد سیمرغ هیچ افسانه‌ای همدوش پروازش 🔸ناهید رفیعی🔸
ای شیوه ی لبخند تو شیرین حرکات از مهر تو شد زمین پُر از آب حیات هستی همگی بوی محمد می داد وقتی که فرستاد خدا هم صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مَن راچہ بہ شِعرو واژه و قافیہ بازۍ شَب تابہ سَحرفڪروقَلم، قافیہ سازۍ تاعِشق پَدیدآمَدو دِل خواست، نوشتم بَرمَشقِ جنون‌خواهیِ این قافیہ‌تازۍ...!! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
آمد برکات ایزدی با احمد ذکر دل و لبهای همه یا احمد ملک و ملکوت زیر بال و پر او شد بر همگان شافع فردا احمد
شب ز آہ آتشین یڪ دم نیاسایم چو شمع در میان آتشِ سوزندہ جاے خواب نیست.
هزار فلسفه دارد كسی که مجنون است به‌ ويژه آن‌كه جنون را به‌عشق مديون است خراب می‌شوم از ديدن و نديدن تو كه چشم‌های خمارِ تو مست و میگون است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حرف دل را از نگاه من نمیخوانی چرا ؟ عاشقت هستم عزیز من نمیدانی چرا ؟ خوب میدانی که محتاجم برای بودنت التماست میــکنم امــا نمی مانی چرا ؟ هیچکس مانند من دلتنگ دیدار تو نیست از چه رو از این منِ عاشق گریزانی چرا؟ ظاهرت همچـون بهاری گـرم، اما باطنت آنچنان سردی پر از سوز زمستانی چرا؟ بــا تــو آبـادم ولیــکن میــروی و میبری خـانـه ی آبـاد دل را سوی ویرانی چرا ؟ سوز و سرما و هوا تاریک و تنها بیخبر میروی در این هوای سرد بارانی چرا ؟ عاشق چشمان زیبای تو شد سنگ صبور دوستـت دارم عزیـز من نمیدانی چرا ؟
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 کبوتر دل من شد مطیع و رام محمد همان که جَلد شده روی پشت بام محمد همیشه تشنه دیدار روی چون ماهش مگر که نوش کند جرعه ای ز جام محمد غلام همت آنم که زیر چرخ کبود همیشه بوده چو من او فقط غلام محمد کلاه از سر خود هم درآورد خورشید برای دیدن روی و به احترام محمد فلک سکوت نموده شده سراسر گوش که بشنود دو سه جمله مگر کلام محمد مَلَک همیشه خُورد غبطه بر بشر زیرا چگونه او نرسیده به این مقام محمد جهان و هرچه در او هست ریزه خوار او تمام جن و ملک رفته بارِ عام محمد به نام ایزد منان سخن شود آغاز ز بعدِ نام خداوند هست نام محمد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
محمود جهان، ذات خدابین آمد عطر صلوات و صوت یاسین آمد "لولاک..." بخوان شب رسول‌الله است بوی خوش خاتم النبیین آمد
خواهی که پر از نور شوی وقت ممات خواهی که به راحتی شوی رد ز صراط هر انجمنی که می نشینی بفرست "بر خاتم انبیا محمد صلوات"
بر اشرفِ خلق هر دو عالم صلوات بر سید و فخرِ وُلد آدم‌ صلوات بر خاتم انبیا نگین است علی بر خاتم و بر نگین‌ خاتم صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. اینان ز علمدار حرم می‌ترسند از لشکر شیران عجم می‌ترسند ماندم چه بلایی سرشان آوردی؟ از دیدن تصویر تو هم می‌ترسند!
ای طلوع آیت «والشمس» در سیمای تو سوره «والطور» وصف سینه سینای تو   لیله‌المعراج و آن آغوش ناز کبریا بوالعجب تشریف سلطانی است بر بالای تو   ای که تنها با علی مستغنی از هر معجزی انبیاء مستغرقِ دریای استغنای تو   شکّرستان تو قرآن، چاشتگاه تو اذان چَشده‌خواران خدا طوطی شکّر خای تو   خواجه خوش‌تر نکته می‌آموزد از قرآن که گفت: «نکته‌ای هرگز نشد فوت از دل دانای تو»   چون نساید مسجدالاقصی به محراب تو سر عرش سازد پایگاه از منبر والای تو   منبرت یک چند شد بازیچه بوزینگان آسمان چرخید تا تعبیر شد رؤیای تو   طاق کسری گر شکست و خموش آتشکده پیشگویی بود از آن ایران‌نوازی‌های تو   این پیام قم که قرن دوم اسلام شد خلعت و فرمان عرشی باد با طغرای تو   قصه ظلمات خضر این فتنه صهیونیان آب حیوان، دور این جانِ جان‌افزای تو   محشر صغری سرآمد، محشر کبری رسید خود بگو با اهرمن، یا جای من یا جای تو   صور اسرافیل در دل‌ها دمند و مردگان خیزد از خواب قرون با هی هی هیهای تو   چشم خودبین جهان دارد خدابین می‌شود توتیای چشم دل کردند خاک پای تو   وقت آن آمد که دژخیمان خود در خون کشند خاک و خون آغشتگانِ ظهر عاشورای تو   «شهریارا» گر حقایق باز گفتی، وای من ور زبان دل یکی با ما نبودی، وای تو