eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
105 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
تو قهوه ات را تلخ می نوشی این زندگی با عشق شیرین است باید همیشه یک نفر باشد دنیا بدون عشق غمگین است
چون کند سویم نظر، چشم از کجا خواب از کجا چون دهد تاب کمر، دل از کجا؟ تاب از کجا؟
ز تو دلشکسته گشتم که نظر کنی نکردی به ره تو بس که ماندم که گذر کنی نکردی ز غمت نخفته بودم به امید آنکه شاید همه شب شب سیاهم که سحر کنی نکردی دلکم نگفته بودم که به وقت می گساری ز دو چشم می پرستش که حذر کنی نکردی همه تیره بختی من ز تو باشد ای دل ای دل که چو نخل بی بر آخر که ثمر کنی نکردی ز تو آه سینه سوزم که شرر زنی به عالم چه شد آنکه در دل او که اثر کنی نکردی به خدای کعبه دادم قسمت دلا چو مجنون که ز سر هوای وصلش که بدر کنی نکردی تو که وعده کرده بودی که بسر بری وفا را چه شد آن وفا و عهدت که بسر کنی نکردی ز وفا به رهگذار تو نشسته ام به حسرت به امید آنکه روزی که گذر کنی نکردی چه شد ای نسیم قدسی که ز راه دلنوازی که وِ را ز حال زارم که خبر کنی نکردی بنگر چو پیر کنعان ز غمت هماره خرّم به رهت نشسته باشد که سفر کنی نکردی
تا زمانی که رسیدن به تو امکان دارد زندگی درد قشنگیست که جریان دارد زندگی درد قشنگیست ، بجز شب هایش! که بدون تو فقط خواب پریشان دارد یک نفر نیست تو را قسمت من گرداند?! کار خیر است اگر این شهر مسلمان دارد ! خواب بد دیده ام ای کاش خدا خیر کند خواب دیدم که تو رفتی، بدنم جان دارد! شیخ و من هر دو طلبکار بهشتیم ولی من به تو ، او به نماز خودش ایمان دارد اینکه یک روز مهندس برود در پی شعر سر و سریست که با موی پریشان دارد "من از آن روز که در بند توأم" فهمیدم زندگی درد قشنگیست که جریان دارد
1.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حتی به زیر آوار حتی میان آتش فکر حجاب زن هاست آن مومن دلاور آن را که غیرتش در رگ همچو خون دمیده ناموس هر مسلمان باشد بر او چو خواهر اینجا ولی میان هر کوچه و خیابان... بی غیرتی ببینی مانند گاو و عنتر آن شِبه مرد پیش بانوی خود چه خندان زن هست نیمه عریان کشف حجاب هم سر آری از این جماعت بالاتر است حیوان بالاتر است یک خوک بالاتر است یک خر غیرت ندارد هر کس بر دختران و همسر دیوث گشته این را فرمود چون پیمبر(ص) عاصی" 🍃🇵🇸🍃❤️ توضیح کلیپ؛ رساندن حجاب به بانوی زیر آوار مانده فلسطینی توسط مردان غیرتمند ❤️👌
یک نفس با ما نشستی خانه بوی گل گرفت خانه ات آباد کاین ویرانه بوی گل گرفت از پریشان گویی ام دیدی پریشان خاطرم زلف خود را شانه کردی شانه بوی گل گرفت پرتو رنگ رخت با آن گل افشانی که داشت در زیارتگاه دل پروانه بوی گل گرفت لعل گلرنگ تو را تا ساغر و مِی بوسه زد ساقی اندیشه ام , پیمانه بوی گل گرفت عشق بارید و جنون گل کرد و افسون خیمه زد تا به صحرای جنون افسانه بوی گل گرفت از شمیم شعر شورانگیز آتش، عاشقان ساقی و ساغر، مِی و میخانه بوی گل گرفت (آتش)
بهتر که خوشدل باشد وخوشگل نباشد، بهتر که باب میل این محفل نباشد، یا آب باشد ساده وشفاف یا خاک! بهترکه ناخالص نباشد، گِل نباشد ای کاش دیگربعدازاین درشهرهرکس، میگوید از حق عاطل وباطل نباشد تا لذت پروانگی یک کرم باید، ارزش برای طعنه ها قائل نباشد دل تُنگ آب و طعنه سنگ و بین مردم، عادت شده ماهی کشی مشکل نباشد دل را به دریا میزند دریا دلانه، کشتی اگر وابسته ی ساحل نباشد من طعنه ها را خوب میفهمم غمی نیست، بهلول میداند چرا عاقل نباشد پروردگارا یاریم کن تادم مرگ، روزی اگرچیزی شکستم دل نباشد…!
کمالِ زور ما در گریه زاری می شود پیدا که سرسبزی پس از ابر بهاری می شود پیدا چنان طفلی که بعد از جنبش گهواره می خوابد قرار ای دوست بعد از بی قراری می شود پیدا دو روزی صبر کن چون غوره تا گردی شراب ناب که بُرد آخر به شرط بُردباری می شود پیدا اگر‌ که جام خالی داشتی پُر می‌کند ساقی ببین دارایی اینجا در نداری می شود پیدا حجابی نیست سالک را در اینجا بدتر از "هستی" اگر رستی ز هستی، رستگاری می شود پیدا جهان کوچک تر است از آن‌ که عصیان را بپوشانی همان جا که گمانش را نداری می شود پیدا ۷ ربیع الثانی ۱۴۴۵ ۱ آبان ۱۴۰۲
مرا یاد تو می‌انداخت باران تو را باران به باران گریه کردم