eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
105 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
نیست کاری به دو رویان جهانم صائب روی دل از همه عالم به مرا
در قحطی آب است ولی غرق سراب شاد است‌ولی شکسته در پشت نقاب از معـرفت و عـشـق تهی شـهـری که یک عمـر در آن غـریـب افـتـاده کتاب
هم رویٍ دست و پای گل و خار می نشست هم رویٍ قد و قـــامتٍ دیـــوار می نشست با قلب ٍکوچکش، دل ٍخیلی بزرگ داشت با آنکه خواب رفته و بیدار؛ می نشست اندازه ی زمین و زمان، حرفٍ خوب داشت جایی که سقف بر سرت آوار، می نشست اهلٍ گلایه کـــردن و دوز و کلک نبود هر چند با اهـــالی بـــازار مــــی نشست! بــا کوچک و بـــزرگ بــــلد بـــود دلبـــری با هر بهـانه ای کم و بسیار ، می نشست چشم مرا به دیــــدنٍ دنیا بــــزرگ کرد وقتی بروی چشمٍ تَـــرم، تار می نشست! آنقدر مهربان و عزیز و صــــبور بود چون کودکی که تشنه ی دیدار می نشست این یارٍ مهربان که به شیرین زبانی اش معروف گشته بود و به تکرار می نشست این یارٍ مهربانٍ گل اسمش کتاب بود ، رویٍ لب یار می نشست
فـرهـنـگ تـفـکر اگر اجرا بشود سرمایه‌ی اندیشه‌ی فردا بشود آینده‌ی مقـتدر اگر می‌خواهیم باید که کتابـخوانی احیا بشود
قالَ الاِمامُ الصّادِقُ عليه السلام: اِزالَةُ الْجِـبالِ اَهـْوَنُ مِنْ اِزالَةِ قَلْبٍ عَنْ مَوْضِعِهِ. امـام صـادق عليه‌السلام فرمـود: كوه‌كندن از دل‌كندن آسان‌تر است.
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
قالَ الاِمامُ الصّادِقُ عليه السلام: اِزالَةُ الْجِـبالِ اَهـْوَنُ مِنْ اِزالَةِ قَلْبٍ عَنْ مَوْضِع
با تیشه به صد کوه زدم بهر وصال از خاطر من نمی‌روی خوب‌خصال من کوه تراشیدم و دیدم ای عشق! دل کندن من از تو محال است، محال! [کویر]
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
قالَ الاِمامُ الصّادِقُ عليه السلام: اِزالَةُ الْجِـبالِ اَهـْوَنُ مِنْ اِزالَةِ قَلْبٍ عَنْ مَوْضِع
عـاشـق نـشود هر آنکه هشـیـارتر است چون درد فـــراق یــــار غـمـبارتر است سـخت است اگر چه کـنـدن کــوه امـا دل کندن از آن به قطع دشوارتر است
ارزنده ترین رفیق فـاب است کتاب بر تشنهٔ علــم حـکم آب است کتاب دنبــــال دوای درد اگـــر مــی گردی استامینوفن به قبلِ خواب است کتاب ۱۴۰۲/۸/۲۴
نقطه سرخط. از اول آغاز کنیم نقطه سرخط‌. کوک دگر ساز کنیم پاپیچ گذشته‌ها نشو، اوج بگیر نقطه سرخط. بیا که پرواز کنیم.
شب‌های هجر را گذراندیم و زنده‌ایم ما را به سخت‌جانی خود این گمان نبود
با مـــن قدم بزن، تنهاتــــر از همه اِی مصرعِ سکوت، در شعرِ همهمه با مــن قدم بزن، چله نشینِ عشق فرمانروای قلب در سرزمینِ عشق…
تا که از جانب معشوقه نباشد کششی کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد حافظ