eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
چشمان تو بازارچه‌ی ناز فروشی است یک عالمه دل پیش تو سرگرم خرید است
شرم می گفت نگاهت نکنم، گفتم چشم عشق میخواست ببیند نظری، دعوا شد!
هرڪسےیارےدرین ڪاشانه داردمن تورا یڪ هدف ازرفتن میخانه دارد؛من تـورا هرڪه مستےمیڪند،یڪ دلبر نازڪ ادا درڪنار ساغر وپیمانه دارد؛من تـورا هرڪه رادیدم به فرداهاےخوددل داده است آروزها در دل دیوانـه دارد؛من تـورا هرڪه عاشق میشودباجادوےیک دلفریب دربغل معشوقه اےفتانه دارد؛من تـورا درطواف عاشقے باید بسوزےدم به دم ڪعبه اےاینگونه هرپروانه دارد؛من تـورا هرڪسےدریڪ ستاره بخت خودرادیده است پیش خودیڪ آسمان افسانه داردمن تورا عاشق شوریده دل،دردفترشعرش نوشت هرڪسےیڪ دلبرجانانه دارد؛من تـورا ‌‌‌‌‌‌‌‌‎
نمی گویم همین شبهای ابرآلود برگردی تو فرصت داری اصلاً تا ابد...تا زود برگردی تو فرصت داری از هر جای این تقویم بی تاریخ بدون هیچ مرز، ای عشق نامحدود برگردی! تو فرصت داری ای زیباترین فردای فرداها!... سحرگاهی که خواهی ماند...خواهی بود...برگردی به میعاد غزلهایی که کامل می شود با تو تو باید ای زن کامل! زن موعود! برگردی بیا موهات سمت باد را تغییر خواهد داد تو دریایی تو باید بر خلاف رود برگردی همین یک غنچه باقی مانده از این شاخۀ مریم همین کافیست تا یک صبح خیلی زود برگردی!..
گر چه از آغوش تو سهمی ندارم جز خیال بوی گیسوی تو را می‌جویم از پیراهنم
من و تو آتش و اشڪیم در دل یک شمع به سرنوشت تو وابسته است تقدیرم به دام زلف بلندت دچار و سردرگم مرا جدا مڪن از حلقه هاے زنجیرم درخت سوخته اے در ڪنار رودم من اگر تو دلخورے از من، من از خودم سیرم
بی محلی کردنـت افسرده‌ام کرده ولی در دل خود ، ایـن غرورت را ستایش میکنم گفتی اشعارت غم‌انگیز است وگفتم تازه من خوش ترینش را بـــــرای تو گزینش میکنم 🌹🍃
از سفره‌ی کریم، مرا منعِ نان نکن با روضه‌ی حسین، مرا امتحان نکن من با حسین سرخوشم و غرقِ در حیات یک‌ لحظه بی‌حسین، بمانم...؟! گمان نکن یاحسین شب جمعه التماس دعا🤲
نسیم وصل به افسردگان چه خواهد کرد؟ بهار تازه به برگ خزان چه خواهد کرد؟ به من که سوختم از داغ مهربانی خویش فراق و وصل تو نامهربان چه خواهد کرد؟ رهی_معیری
ڪشورِ قلبم ڪنون دربست تحتِ امر اوسٺ شه نشینی دارد و هی ڪدخدایی می ڪند ♥️
گویند چرآ تو دݪ بِدیشآن دآدے؟!'' وَاݪݪہ ڪہ من ندآدم، ایشآن بردند .. !"
دلی دارم که هر چندش بیازاری، نیازارد نه دل سنگ است پنداری، که آزردن نمی‌داند
فهمیده ام این روزها دنیای من فانی ست وقتی برایت دل بریدن کار آسانی ست جز دیدن رویت چه کار بهتری دارم ؟ تفریح ساحل ، دیدن دریا ی طوفانی ست یک تکّه ابر از داخل جیبم در آوردم یعنی که حالم بی حضورت سخت بارانی ست از کودکی می خواستم تا منزوی باشم حالا فقط بعد از تو کارم منزوی خوانی ست !
کوری یعقوب یا رسوایی بانوی مصر؟ اولی عشق است اما دومی تاوان عشق
عاشق‌کشی، دیوانه کردن، مردم‌آزاری یک جفت چشمِ مشکی و این‌قدر کارایی؟؟
شاعرکها طبع شان لال است ازتوصیف تـو  بَهرِ تو صد"منزوی"ْمردِ غزلگو لازم است!
در دلش مهرتو بود اما به لب انکار کرد  شیخ تا چشمش به تو افتاد استغفار کرد
عشق یک شیشه ی انگور کنار افتادست که اگر کهنه شود مست ترت خواهد کرد
خوب شد دردم دوا شد خوب شد... دل به عشقت مبتلا شد خوب شد...
تنها دلش خوش است به اینکه یکی دو بار با واسطه سلام برایش رسانده‌ای..
مگر بمیرم از این عشق دست بردارم... قسم به اسم عزیزت که دوستت دارم...
چنان موافق طبع مني و در دل من.. نشستھ ‌اےڪھ گمان مےبرم در آغوشے!
‏اگر شاعر نمی‌بودم دلم می‌خواست برگردم گلوبندی شَوَم از گردنت خود را بیاویزم !
حلالم کن اگر فردا از اینجا بي خبر رفتم شبيه شاعری تنها به رویا بي خبر رفتم چه پنهان از تو این شبها دلم بسیار میگیرد ! اگر رفتم چو موج از داغ دریا بي خبر رفتم اگر رفتم بدان داغي درون سينه ام بوده كه با ياد تو بودم ليک تنها بي خبر رفتم همين امروز را شايد برای دیدنت ماندم و مثل اشک چشمان تو فردا بي خبر رفتم حلالم ميكني يا نه ؟ دلم قصد سفر دارد حلالم كن اگر فردا از این جا بي خبر رفتم
به دروغی بزرگ محتاجم اتفاقى که بى‌خبر باشد کاش وقتى به خانه برگشتم، کفش‌هاى تو پشت در باشد!