"راست می گفتی
ما تفاوت های زیادی با هم داشتیم
تو دل می بُردی و
انکار می کردی
من اما دل می بستم و
اقرار می کردم...
#مائده_زمان
چقدر قافیه ها را به غم دچار کند
منِ بدون تو با زندگی چکار کند؟
چقدر دلهره ی تلخ بی تو بودن را
ته تمام غزل هایش استتار کند
دلم گرفته شبیه کسی که میخواهد
طناب بردارد از خودش فرار کند
بگو به مرگ سر راه اگر مسیرش خورد
کنار پنجره روح مرا سوار کند
سکوت من به زنی پابه ماه میماند
که عصر جمعه دلش گریه را ویار کند
خوش ست بوسه به لب های شوکران با تو
بیا که با تو دلم عشق زهرمار کند...
همیشه توی خودم ریختم غمم را ،کاش
سکوت های مرا شعر من هوار کند...
#سجاد_صفری_اعظم
دوباره عشق ، دوباره جنون ،دوباره گناه
دوباره حادثه هایی که می رسند ز راه
مگو به معبد جادویی تو بسپارم
دلی که می شود اینک به پای عشق ، تباه
ز درد بی کسی است این که گاه می بینی
به دور از همه کس می برم پناه به چاه
تو ای نشانه ی رویش به باغ باور من
بهار عمر مرا بی گل و گیاه مخواه
تمام حاصل ام این است : آه ای مردم
ترانه های غریبی از سکوت وسیاه
#نبی_احمدی
باید تو را از کل این دنیا جدا کرد
یعنی به احساسی که داری اقتدا کرد
این عشق زیبا را بدون لحظه ای مکث
با احترام ویژه ای در سینه جا کرد
دائم به گوشت شاملو یا کدکنی خواند
آن نذرهای کهنه را حالا ادا کرد
گنجشک های کوچه را یکشنبه شب ها
باید که با اشعار نابت آشنا کرد
حتی چنان از منجلاب کینه رد شد
کولاک دل آزردگی را استوا کرد
دور از تجمل، کوچه بازاری، کمی خاص
یک زندگی با سبک شرقی دست و پا کرد
بر عشق دامن می زدی، اما ندیدی
آن چشم های قهوه ای با من چه ها کرد
#پوریا_بیلی
روز نخست، نوبت تقسیم تاب و تب
تابش به مویِ تو، به منِ خسته تب رسید
بختم سیاه گشت ز داغ تو، تلخ نه
این هم شباهتی که به من از رطب رسید
#عاصی_خراسانی
#خط #احمد_کرمعلی
بازیچه ی رنج است دلِ درد نصیبم
وقت است به پایان برسد صبر و شکیبم
ای وسوسه های سمج وحشت و تردید
ویران تر از آنم که خودم را بفریبم
از برزخ تاریکی و تردید می آیم
آواره ی نفرین شده ی گندم و سیبم
هر بی سر و پایی که رسید از تو خبرداشت
جزمن که برای تو در این شهر غریبم
سرگرمی تیر است پر و بال کبودم
بازیچه ی رنج است دلِ درد نصیبم
#نبی_احمدی
بگذار که با بوی تو آرام بگیرم
از پنجره ی روی لبت کام بگیرم
بگذار در این لحظه که لبریز تو هستم
با باز دمی از نفست وام بگیرم
مانند غزل داغ ترین واژه ی خود را
از ساده ترین بوسه ی لبهام بگیرم
من منتظرم تا تو از این کوچه بیایی
تا زیر قدم های تو ایهام بگیرم
این بار دلم را به خودم پس نفرستید
تا قلب هوایی شده را رام بگیرم
من آمده ام تا لب این پنجره امشب
یک بوسه ی داغ از تو سرانجام بگیرم
#اسماعیل_زارع
شبی بهانه ی من شو برای بیداری
نگو دوباره برایم بهانه ای داری
تمام فکر منی و نیامدی حتی
به شب نشینی این خوابهای افکاری
خیال با تو نبودن هنوز هم سخت است
هنوز با همه ی روزهای تکراری
مرا ببخش اگر بی اجازه وارد شد
کسی به خانه ی دل از شکاف دیواری
چه راه سرد و غریبی است راه من بی تو
شبیه مرگ و یا ازدواج اجباری
نمی شود بروم ؟ خسته ام ! نمیفهمی ؟
چه لذتی است که اینقدر مردم آزاری؟
و حرف آخر من این که تا ابد ممنون
برای آن همه اشکی که بی تو شد جاری
#زهرا_هاشمی
پلک بگشا نازنینم ! صبح زیبایت بخیر
دلربا و بهترینم ! صبح زیبایت بخیر
خواب نوشینت گوارا نوش مژگان خمار
خمره ی چله نشینم ! صبح زیبایت بخیر
ناز بالش از پر ِ قو هم برای ِ تو کم است
گلپر ابریشمینم! صبح زیبایت بخیر
تن بلور مو طلایی ! آفتابی کن مرا
روشنی بخش زمینم ! صبح زیبایت بخیر
گونه های نقره ات یاقوت گل انداخته
قرص ماه شرمگینم ! صبح زیبایت بخیر
هر سپیده با تو آغاز بهاری دیگر است
خنده کن تا گُل بچینم ، صبح زیبایت بخیر
با چنین عطر تنی از رشک میسوزد بخور
خوشتراش مرمرینم ! صبح زیبایت بخیر
چشم زیتون لب انجیری ! بده صبحانه ام
مریم ِ معبدنشینم! صبح ِ زیبایت بخیر
مهربانی هدیه کن با شُرشُر رود دو دست
سیب فردوس برینم ! صبح زیبایت بخیر
عشقی و عینت عسل ، شینت شکر، قاف تو قند
شور شیرین آفرینم ! صبح زیبایت بخیر
تاب آوردم شب دلتنگی ام را تا سحر
تا تو را از نو ببینم ، صبح زیبایت بخیر
محشر است این شعر و می پرسد خدا او یا بهشت؟
من تو را برمی گزینم ، صبح زیبایت بخیر
#حسین_میدری
ما شاخه ای از ایل شقایق هستیم
با دردسر عشق موافق هستیم
در پرده چرا سخن بگویم حاشا
بگذار بدانند که عاشق هستیم
#بیژن_ارژن