eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
56 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از اشعار بانو نقیـبی
وفات‌حضرت‌ام‌البنین‌‌سلام‌الله‌تسلیت "با اینکه زهرا نیست، بوی یاس دارد" آخر میان دامنش عباس دارد عمری دخیلم بر مزار بی چراغش چون بر محبـّینش نگاهی خاص دارد ام البنین‌ست و برای معنی عشق تفسیرها از فاتحه تا ناس دارد امّ الادب، امّ الوفا، بوده صفاتش بانوی دریا صد صدف احساس دارد در پیش او دیگر نپرسید از حسینَش دل نازک است و خاطری حساس دارد... ۷ بهمن ماه ۱۳۹۹ کپی‌‌‌فقط‌با‌ذکر‌نام‌شاعر ✒️ ͜͡‌‌‌‌‌‌‌❥᭄ @najvayebaran
🌼
دوباره گفتم: دیگر سفارشت نکنم دوباره گفتم: جان تو و حسین، پسر! دوباره گفتم و گفتی: "به روی چشم عزیز" فدای چشمت، چشم تو بی بلا مادر مدام بر لب من "إن یکاد" و "چارقل" است که چشم بد ز رُخت دور، بهتر از جانم! بدون خُوود و زره نشنوم به صف زده‌ای اگرچه من هم "جوشن کبیر" می‌خوانم * * شنیده‌ام که خودت یک تنه سپاه شدی شنیده‌ام که علم بر زمین نمی‌افتاد شنیده‌ام که به آب فرات لب نزدی فدای تشنگی‌ات...، شیر من حلالت باد بگو چه شد لبِ آن رود، رودِ تشنه‌ی من! بگو چه شد لب آن رود، ماهِ کامل من! بگو که در غم تو رود رود گریه کنم کدام دست، تو را چید میوه‌ی دل من! بگو بگو که به چشمت، چه چشم زخم رسید؟ که بود تیر بر آن ابروی کمانی زد؟ بگو بگو که بدانم چه آمده به سرت بگو بگو که بدانم چه بر سرم آمد همین که نام مرا می‌برند می‌گریم از این به بعد من و آه و چشم تَرشده‌ای چه نامِ مرثیه واری‌ست "مادر پسران" برای مادر تنهای بی پسر شده‌ای
اگر شیعه حزین و دلغمین است اگر آهِ دل ما آتشین است دلیل این همه اندوه این است عزای حضرت ام البنین است مهدی شریفی
تقدیم به به صبح چشم سیاه تو عید باید گفت به سالگرد تو عید سعید باید گفت شبیه بخت بلند است تا لباس عزا به رنگ مشکی شالم سپید باید گفت "عزیز" دادم، عزیزی که بهتر از جان بود به مادر شهدا هم شهید باید گفت خدا چنانچه بخواهد به پیش هر داغی هزار مرتبه "هَل مِن مَّزِید" باید گفت به دل بریدن و دل بستن به این دنیا نَبَرد بین حسین و یزید باید گفت دلم خوش است به تبریک در شهادت تو که تسلیت به دل ناامید باید گفت چنان به وعده‌ی رجعت امید دارم که به روز وصل تو حبل الورید باید گفت مسیح ما به تو جانی دوباره خواهد داد به بازگشت تو عهد جدید باید گفت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خوب من، ای غزلم، شیرینم من در آئینه تو را می بینم سمت چشمان تو رو خواهم کرد جز تو حتی به خودم بدبینم مثل شب در هوس خورشید و بر سر قله ی دل شاهینم قصه از نیمه که رد شد برگرد تا نگویی که چرا غمگینم گرچه پاگیر زمستان بودم از ازل عاشق فروردینم خواستم از تو کمی یاد کنم این غزل هم که نشد تسکینم ای صمیمیت جاری! ای رود خوب یا بد چه کنم؟ من اینم
غروب این حوالی را تو باور می کنی یا نه؟ غم و درد اهالی را تـو باور می کنی یا نه؟ تمام زندگی مان را سکـوتی تلخ پر کرده خیابان های خالی را تو باور می کنی یا نه؟ کویر داغ و بی باران ، بر این جا سایه گسترده هجوم خشک سالی را تو باور می کنی یا نه؟ نفس در سینه می گیرد، دل این جا زود می میرد و مرگ احتمالی را تو باور می کنی یا نه ؟ دراین تاریکی و وحشت ، سیاهی های بی پایان وجود یک زلالی را تـو باور می کنی یا نه ؟ نگـاه سبز تـو آخر مرا آباد می سازد بگو این خوش خیالی را تو باور می کنی یا نه؟!
می میرم و به مرگ خودم گریه می کنم ای زندگی برای تو کم گریه می کنم؟ پایان راه و یار مسافر در ایستگاه حالا که می رسیم به هم گریه می کنم آشفته حال و پرت و پراگنده و غریب با سر و وضع نامنظم گریه می کنم غم، اره می کند کمرم، زوزه می کشم شب، خنده می کند به غمم گریه می کنم با یک دو جرعه حوصله ام سر نمی رود اما همین که نشئه شدم گریه می کنم جانم! تمام گریه برای خودم که نیست غیر از خودم برای تو هم گریه می کنم
آه ، آدم دلش که پر باشد ، دوست دارد به کوچه ها بزند برود از خودش فرار کند ، به همه چیز پشت پا بزند دوست دارد به مرگ فکر كند ، زندگی را حجاب می داند دوست دارد که بی حجاب شود ، حرف را با خود خدا بزند توی مغزت مدام می شنوی ، منطقی فکر كن ! ضعیف نباش ! مرد باید به درد تکیه كند ، بیخودی خوب نیست جا بزند دل به دریا زدی و طوفان شد،به غرور نهنگ ها برخورد موج منفی گرفت دریا را ، که سرش را به صخره ها بزند فكر کن سفره ماهی پیری ، که تنش خسته از پذیرایی است با چه انگيزه از ته دریا ، مرد صياد را صدا بزند فکر کن بچه لاک پشتی که روی ریلی به پشت افتاده وقطاری به سمت او راهی است ، خنده دار است دست و پا بزند زندگی رو به قبله خوابیده ، مرگ همبستر قدیمی اوست زندگی تشنه ی هم آغوشی است ، یک نفر مرگ را صدا بزند هر چه گشتند هیچ چیز نبود ، هرچه گشتیم هیچ چیزی نیست آدمیزاد نا امید شده ، تا به کی پنجه در هوا بزند آسمان بر سرم سوار شده ، دل من آلت قمار شده زندگی مثل زهرمار شده ، یک نفر چارپایه را بزند
ناله دارم در عزای حضرت ام البنین اشک می ریزم برای حضرت ام البنین در دل میدان، رشادت های سقای حرم بود تأثیر دعای حضرت ام البنین در بلاها مادرانِ ما مداوا می کنند درد را با سفره های حضرت ام البنین دردمندان را بگو امشب همه حاضر شوند بر درِ دارالشفای حضرت ام البنین می شود یکروز برپا در مدینه در بقیع گنبد و صحن و سرای حضرت ام البنین بعد عاشورا بجز اشک و عزا کاری نداشت بود زینب همنوای حضرت ام البنین گریه کرد و گریه کرد و در دل تاریخ ماند ناله و سوز صدای حضرت ام البنین روضه های او حسینم وا حسینا بود و بس جان به قربان وفای حضرت ام البنین با شهیدان حرف ها دارند مادرهایشان مثل بغض و گریه های حضرت ام البنین مادران بی شماری که در این کشور شدند همنوا با ناله های حضرت ام البنین مهدی شریفی
گفتم امّ‌البنین دلم پا شد گره‌هایی که داشتم وا شد مادر آب را صدا زدم و خشکسالم شبیه دریا شد سوره‌ی حمد نذر او کردیم گم‌شده داشتیم و پیدا شد با ادب بود و روی دامانش تا گل نازدانه‌ای جا شد به مدینه نگفت مادر شد گفت مولای شهر بابا شد با کنیزی خانواده‌ی عشق در دو عالَم عزیز زهرا شد خادمی کرد تا که عباسش از ازل تا همیشه آقا شد همه‌ی بچه‌هاش عیسایند گر چه عباس او مسیحا شد آنقدر خرج گریه شد، افتاد آنقدر خرج گریه شد، تا شد تا قیامت به احترام حسین ذکر لب‌هاش واحسینا شد گفت: گفتند روز عاشورا در غروبی که خیمه غوغا شد بین تقسیم آبروی حرم مشک بی‌آب، سهم سقا شد کاش دست عمود نخلستان سد راهش نمی‌شد اما شد گفت: گفتند بعد از آنی که علی اکبر ارباً اربا شد قد سقا شبیه قاسم شد قد قاسم شبیه سقا شد گفت: گفتند بر سر نیزه سر عباس من تماشا شد بسته بودند اگر، نمی‌افتاد بسته بودند اگر به نی جا شد * * خوب شد همره حسین نرفت در مسیری که سر به نی‌ها شد خوب شد مجلس شراب نرفت در همان جا که جشن برپا شد...
افتـــاد روی خــــاک، سپیـــدار دیگری پـــر زد از ایـن دیار، سبکبــــار دیگری آخر به‌کام خـویش رسید و به آسمان پر زد به عــشق وصل به دلدار دیگری دور از وطن چقـدر غــریبانه شد جدا از جمـــع یک سپاه، سپهـــدار دیگری از جان گذشت تا نشود بعد قرن‌هـا تکـــرارِ شـام و کوچه و بازار دیگری شد لاله‌پوش، پیکر سردار سرفراز ایران نشــست در غم عمـــار دیگری افسوس داغ رفتن سردار، تازه شد وقتی عـــروج کرد علمـــدار دیگری ۱۴۰۲/۱۰/۵
"السلام علیک یا ام العباس هرکس ندارد امشب چشم تری گناه است. بر سینه داغ و آه شعله وری گناه است. هر کس که در خیالش یک لحظه فکر کرده. از زینب و خدیجه تو کمتری گناه است. هر کس که از کنارت رد شد ولی نفهمید. یک عمر داغدار آب آوری گناه است. پنهان کن عشق ها را در کوچه ی مدینه. دشمن اگر بفهمد با حیدری گناه است. فهمیده بودی آنشب با اسم فاطمی ات چشمان بچه‌ها را دردآوری گناه است.... بر دست مهربانت، بر چشم پر ز مهرت هر کس گذاشت نام نامادری گناه است معیار سنجش تو رفتارهای زهراست هرکس تو را بسنجد با دیگری گناه است داغ شماست اما هرکس به یادت امشب گریه نکرد یادِ فرق سری گناه است خون میچکد ز چشمش، مادر اگر ببندی فرق سر پسر را با معجری گناه است؟؟!!! "
بسم الله الرحمن الرحیم رسیده رزق عالم از سر خوان ابوفاضل تبرک میکند هر سفره را نان ابوفاضل کسی که اربعین تا کربلا رفته است میداند تمام زائران هستند مهمان ابوفاضل چه جای غصه خوردن هست تا وقتی که در عالم گره ها باز خواهد شد به دستان ابوفاضل کمیت زندگی‌ش لنگ می‌ماند هر آن کس که نمی‌بندد دخیل‌ش را به دامان ابوفاضل پس از حیدر نوشتم لا فتی الا اباالفضل و سپس لا سیف الا تیغ بران ابوفاضل گدا از صحن او مانند سلطان میزند بیرون که می‌بارد کرم از طاق ایوان ابوفاضل امام ارمنی ها روز تاسوعا اباالفضل است که باید گفت آن ها را مسلمان ابوفاضل برای وصف ایثار و وفای او همین بس که شکست ابرو ولی نشکست پیمان ابوفاضل گره در کار مشک افتاد تا بر خاک دست افتاد گره وا می‌شود تنها به دندان ابوفاضل فقط داغ برادر را برادر مرده می‌داند که زینب را در آخر کشت فقدان ابوفاضل
تقدیم به حضرت تو بعد از فاطمه سنگ صبور مرتضی بودی برای خانه حیدر تو کانون صفا بودی  تو بودی بانوی خانه ولی خود را چنان اسما کنیز کودکان خواندی تو حقا پارسا بودی تو سقای ادب را تربیت کردی که آموزد حسینت را کند مولا صدا تو پیشوا بودی وفا را ریختی در خون عباست چه ها کردی تو ام المومنین ام الادب ام الوفا بودی بنی هاشم اگر دارد قمر در بین فرزندان تو نور این قمر هستی تو والشمس الضحی بودی تو عبدالله و عثمان را تو جعفر را تو سقا را فدای راه دین کردی تو هم در کربلا بودی
کرامت پیشه ای بی مثل و بی مانند می آید که باران تا ابد پشت سرش یک بند می آید کسی که نسل او را می شناسد، خوب می داند که او تنها نه با شمشیر، با لبخند می آید همان تیغی که برقش می شکافد قلب ظلمت را همان دستی که ما را می دهد پیوند می آید همه تقویم ها را گشته ام، میلادی و شمسی نمی داند کسی او چندِ چندِ چند می آید جهان می ایستد با هرچه دارد روبروی او زمان می ایستد، بوی خوش اسفند می آید ولی الله، عین الله، سیف الله، نورالله علی را گرچه بعضی بر نمی تابند، می آید بله! آن آیت اللهی که بعضی خشک مذهب ها برای بیعت با او نمی آیند می آید برای یک سلام ساده تمرین کرده ام عمری ولی می دانم آخر هم زبانم بند می آید بخوان شاعر! نگو این شعربافی در خور او نیست کلاف ما به چشم یوسف ارزشمند می آید به در می گویم این را تا که شاید بشنود دیوار به پهلوی کبود مادرم سوگند می آید!
"حاصل ابر که باران بشود می‌ارزد بر تن دشت اگر جان بشود می‌ارزد کاش این دل بشود فرش به زیر قدمت دل ما قالی کرمان بشود می‌ارزد «واسعُ المَغفِره» یعنی که کرمخانه دوست وسعتش ملک سلیمان بشود می‌ارزد
خواهم که رفیق باده و جام شوم خود کفتر و خود دانه و خود دام شوم در کوزه سینه ام شراب شعر است چادر زده ام دوباره خیام شوم
ای دلِ باخته! این بار کجا می بری ام؟ راه نشناخته این بار کجا می بری‌ام؟  منم آن فاخته‌ی گم شده‌ی کوکو‌خوان منم آن فاخته، این بار کجا می بری‌ام؟ هر کجا برده ای ام آب و هوا خوش بوده یا به من ساخته! این بار کجا می بری‌ام؟  ای سواری که سپاهش که نگاهش ناگاه بر دلم تاخته، این بار کجا می بری‌ام؟ عقل دیوانه که هر بار سر جنگش بود سپر انداخته این بار، کجا می بری‌ام؟ بردی آن بار که باری دل و دینم ببری دل و دین باخته این بار کجا می بری‌ام؟
امشب اصلا حالم خوب نیست زودتر از همیشه شب بخیر 🌼 التماس دعا
. وحشت از عشق که نه ، ترسم ازاین فاصله هاست  وحشت از غصه که نه ، ترسم از این خاتمه هاست ترس بیهوده ندارم ، صحبت از خاطره هاست صحبت از کشتنِ ناخواسته عاطفه هاست کوله باریست پر از هیچ ، که بر شانه ماست گله از دست کسی نیست ، مقصر دل دیوانه ماست 🥀🍃
آبادی شعر 🇵🇸
امشب اصلا حالم خوب نیست زودتر از همیشه شب بخیر 🌼 التماس دعا
ان شاءالله شفای عاجل به زودی حالتون خوب بشه مدیر محترم🌸🍏
بیراهه نرفته ام اگر داد کشم یا بر سر این زمانه فریاد کشم دیری است که درد دارم و دم نزدم حالا تو بگو، سزاست بیداد کشم؟ سروده:ق.بدره. امرداد۹۷
سلام صبحتون بخیر🌼
شور عشقت،‌از دلم جارے به اعضاے من است یک نفس با تو کشیدن کل رویاے من است باصدایت در دلم شور و نوا کردے به پا لحن زیباےِ کلامت ساز سُرناے من است بازڪن آعوش گرمت را نمیدانی مگر کنج آغوشت پناهِ خستگی هاے من است ‌لوح دل را شسته ام ،از غیر یادت، تاابد آرزویِ وصل تو عمرے تمناےِ من است حاضرم در پاے عشقت من بمیرم تا ابد عشق تو تنها امیدِ صبح فرداے من است
سلام بر معشوق که چهره اش قمر و چشم او ستاره ی اوست سلام بر عشق که قطره قطره ی اشک شبانه چاره ی اوست به چشم یار سلام که سوز ما ز نگاه وی و شراره ی اوست سلام من به سپهر که زینت شب ما ابر پاره پاره ی اوست به شب سلام سلام که هر ستاره ی رخشنده گوشواره ی اوست سلام بر شبنم که غنچه بستر و گلبرگ گاهواره ی اوست سلام بر فرزند که راحت دل ما دیدن دوباره ی اوست سلام بر مادر که دیده ی همگان عاشق نظاره ی اوست به کردگار سلام که خلق عالم و آدم یه یک اشاره ی اوست به حق سلام که هر جا طلوع زیباییست نشان نعمت و الطاف آشکاره ی اوست
شب میچکد و نم نمِ باران گرفته است امشب دوباره حال خیابان گرفته است حسی غریب در همه جا پرسه می زند و دسته هایِ سینه زنی جان گرفته است تصویرهای محو و شلوغ همیشگی در کوچه های نم زده میدان گرفته است تصویری از سری که سرافراز می شود بالای نیزه مجلس قرآن گرفته است طفلی که از گلوی خودش خون مکیده بود یا خواهری که شام غریبان گرفته است یا آستین خالی مردی که می رسد و مشک را به گوشه ی دندان گرفته است انگار خون به مغز یقینت نمی رسد احساس می کنی رگ ایمان گرفته است دست ردی است،این که تو بر سینه میزنی دستی که بوی دغدغه ی نان گرفته است این چندقطره اشک ، نه این آب،اشک نیست ! روح تو را قساوت سیمان گرفته است مجلس تمام می شود وفکر می کنی بازار کارِ حضرت شیطان گرفته است این بغض، در گلوی حقیقت شکستنی است تاریخ ، اگرچه آن را آسان گرفته است
هدایت شده از نبض قلم
مهرِ تو نشسته در دلِ پیر و جوان ای حضرتِ آفتاب ای جان ِجهان سرما زده هستیم، تو با گرمایت آرامش ِرفته را بـــــه مـــــا برگردان @nabzeghalam