eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
66 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
یک آن شد این عاشق شدن ، دنیا همان یک لحظه بود آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد! آدم زمینی تر شد و  عالم به آدم ، سجده کرد!
نماز لیلةُ‌الدفن برای سید رضی موسوی فرزند حسین
بگو به آینه‌ها علت جوان شدنت را بگو که جشن بگیرند جاودان شدنت را بگو شهاب دعایت چگونه سر به فلک زد؟ بگو به خلوت شب سرِّ کهکشان شدنت را اراده کن که به هر رودخانه‌ای بچشانی به قدر جرعه‌ای از راز بی‌کران شدنت را تو ای همیشهٔ گمنام! وقت مرگ چه کردی که شهر خیره شده شهرهٔ جهان شدنت را چه کارنامهٔ سرخی! عجب اقامهٔ سرخی! چه سربلند شدی فصل امتحان شدنت را گذاشتی به دل بادهای وحشی سرکش تو ای بهارترین! حسرت خزان‌شدنت را اگرچه هم‌قفسان آه می‌کشند به یادت پرنده‌ها همه شوقند آسمان شدنت را تمام چلچله‌ها جار می‌زنند پس از این تو را و قصهٔ محبوب عاشقان شدنت را
شهید ؛ ؛ ؛ ؛ ؛ نه از سرِ درد، سینه را چاک زدیم نه با دل خود، سری به افلاک زدیم از خون شهید، لاله‌ها روییده ماها چه گُلی بر سر این خاک زدیم؟
2_144200951319576275.mp3
16.51M
نصف دلِ تنگم مال ابالفضله نصف دلِ تنگم مال حسینه هر جوری میبینم این دل دیوونم خودش یه جورایی بین الحرمینه 👌
مرد میدان تـو فـارغ از همـهٔ احتــرام‌هـا بــودی گـریزپا چــو غــزال از مقــام‌ها بــودی به‌فـکر آب و غـذای گرسنـگان صبــور شریـک تشـنه‌لبـان با صیــام‌ها بـــودی چو شاعری که به مردم امید می‌بخشد همیـشه مظهر سـلم و سلام‌ها بــودی به جـانِ دشـمنِ بـدخــواهِ مــردم‌آزارت کشـــیده‌ تیــغِ خــدا از نیــام‌ها بــودی تــو فاتـح همـهٔ قلــه‌هـای در میــدان تـو روح‌بخـش و امیـرِ قیــام‌ها بــودی شبـیهِ شـاه شهیـدان به خـاک افتـادی کـه حـامـی حـرم آن امــام‌هـا بـــودی ۱۳ دی ۱۴۰۰
مثل نیلوفر نشستی روی مرداب دلم همچنان جان می دهی جانا به سهراب دلم باتو شیرین می شود در منطقم ای دوست مرگ تا حکومت می کنی بر شهر بی تاب دلم از تو تندیسی طلایی ساختم در باورم ای که جا خوش می کنی هر لحظه درقاب دلم جاده تاریک است وفانوسم ندارد روشنی روشنم کن با نگاهی تازه مهتاب دلم
شهر درخواب است ومن برموج بیداری سوار مثل طوفان بردی ازدریای احساسم قرار شانه هایت مامن عشقندومن محروم ازآن از تب یادت ندارم یک نفس راه فرار تیک وتاک ساعت واعصاب خرد لحظه ها اشک ها رقصان شده برگونه ام بی اختیار بی قراری هرنفس تشدید شد درجان شب دردلم صدها پرنده درهوای انتحار نق نق شیرمریض خسته هردم روی مخ می شود همدست دلتنگی واین حال نزار عاصی ام ازدست این آهنگ غمگین زمان بی صداجامانده ام بر روی ریل انتظار کی به پایان می رسدکابوس پرتکرار درد خسته ام ازگم شدن در کوچه های اضطرار کاش می شدردشدازاین فصل زرد فاصله درکنارت می زدم دلواپسی ها رابه دار مثل پاییزم پراز دلشوره های رنگ رنگ بازهم مانند ابرعاشقی برمن ببار شاید ازنو گل کند لبخندلبهای غزل یا بشویی ازتن اشعاردلگیرم غبار صدهزاران سال اگرهم بگذرد من عاشقم می زنم عشق تو را در گوش دنیاباز جار ✍️
همیشه داغ تو در سینه هایمان جاریست بهانه است شب جمعه ساعت یک و بیست
ای قوم به حج رفته کجایید کجایید معشوق همین جاست بیایید بیایید معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار در بادیه سرگشته شما در چه هوایید گر صورت بی‌صورت معشوق ببینید هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید ده بار از آن راه بدان خانه برفتید یک بار از این خانه بر این بام برآیید آن خانه لطیفست نشان‌هاش بگفتید از خواجه آن خانه نشانی بنمایید یک دسته گل کو اگر آن باغ بدیدیت یک گوهر جان کو اگر از بحر خدایید با این همه آن رنج شما گنج شما باد افسوس که بر گنج شما پرده شمایید  
زخمی تر از تنهایی پیمانه ها هستیم بغضیم و عمری هی وبال شانه ها هستیم ازماجرای زندگی سیریم و مدت هاست آواره ی تنهایی میخانه ها هستیم انقدر با پس کوچه های  خسته خوابیدیم آبستن اندوه این ویرانه ها هستیم ما نسل شب بیداری و کابوس و تردیدیم لبخند تلخ صورت دیوانه ها هستیم محکوم اجباریم و در مرداب جان دادن شمعیم و تنها قسمت پروانه ها هستیم بالحن سرد بی خیالی هی غزل گفتیم شاعر که نه، ازتیره ی پرچانه ها هستیم دستی تمام آرزومان را به غارت برد ماغرق رویا در سکوت لانه ها هستیم آهیم و روی شیشه های شهر میمیریم بغضیم و عمری هی وبال شانه ها هستیم