eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2هزار ویدیو
74 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
من زیستنم قصه‌ی مردم شده است یک 'تو' وسط زندگی‌ام گم شده است
سلام صبحتون بخیر🌼🌼
هرکس گدای کوی تو شد پادشاه شد نامت برای خسته دلان تکیه گاه شد دیدم که زائری پر و بالش شکسته بود بعد از دخیل حال دلش رو به راه شد خواندم ز شاعری که نوشته است این‌چنین غیر از زیارتت همه عمرم تباه شد دل بیقرار نام تو شد یا ابالحسن آمد طواف و آهوی این بارگاه شد گفتم سلام ضامن آهو! رئوف من دیدم ز مهر سهم دلم یک نگاه شد ۱۹ دی ۱۴۰۲
‌ نه صبر هست مارا نه دل نه تاب هجران، ماییم و نیمه جانی آن هم به لب رسیده..
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
گفته بودید دعاتان کنم ای مردم شهر آه، شرمنده که من خود به دعا محتاجم
5.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خاک پای او اگر باشم بهشتی می‌شوم چون بهشت افتاده عمری زیرپای مادرم 💟 شعر زیبای استاد خرسندی معاون پرورشی مدرسه فکور علم و فرهنگ
آبادی شعر 🇵🇸
هرکس گدای کوی تو شد پادشاه شد نامت برای خسته دلان تکیه گاه شد دیدم که زائری پر و بالش شکسته بود بعد
دِلَم هَواییِ مَشهَد شُد اَلسَّلامُ عَلَیک دِلَم کَبوتَرِ گُنبَد شُد اَلسَّلامُ عَلَیک خوشا به حالِ تمامِ مُجاورانِ حرم خوشا به حالِ تمامِ مُسافرانِ حرم غُبار از قَلَم و کاغَذَم کِنار زَدَم که با نگاهِ تو گَردَم زِ شاعرانِ حرم به کفشدارِ حَریمِ تو میخورم سوگند منم غُبارِ قدمهای زائرانِ حرم وَ این حکایتِ دیرینِ ما شُده که فَقَط خوریم غِبطه به اَحوالِ حاضرانِ حرم گرفته گُنبدِ زردِ تو چَشمِ دُنیا را عجیب ماتِ تو هَستَند ناظرانِ حرم نشسته اند جَلالِ تو را نگاه کنند وَ جِلوه های جَمال تو را نگاه کنند به هَر کُجا نِگَرم در حرم فقط نور است کنارِ تو همه دور و برم فقط نور است ضریح و پنجره هایش به هِق هِقَم انداخت مُحیطِ این حَرمِ مُحترم فقط نور است گرفته اَشک دو چشمِ مَرا، نمی بینم که روبروی دو چَشمِ ترم فقط نور است نباشَد هیچ هَراسی به روزِ مَرگ آری کنارِ مَن نفسِ آخرم فقط نور است
خورشید نگاه تو چه زیبا شده است گلواژه‌ی لبخند شکوفا شده است از بس که قشنگ و دلنشین می‌خندی صبح از طرف چشم تو پیدا شده است
633.1K
🥀🥀تقدیم به دختری با گوشواره های قلبی🥀🥀 تا صدا می‌زدی تو "باباجان! " دل بابابزرگ پر می‌زد هر زمان می‌رسید از مسجد به تو با اشتیاق سر می‌زد قصه می‌گفت از عموقاسم از نماز و گرفتن گل سرخ قصه می‌گفت از شبی غمگین از شب تلخ رفتن گل سرخ روز مادر کنار موکبتان عطر چای و گلاب و حلوا بود مادرت پاک کرد اشکش را کاش عموقاسمت هم اینجا بود وقت روضه، عمو عمو گفتی موکب انگار کربلا شده بود باز انگار طفل شیرینی از عموی خودش جدا شده بود خبر آمد که باز حرمله‌ها حمله کردند و ماه را کشتند شمرهای زمانه از وحشت مردم بی گناه را کشتند من به قربان تکه‌های تنت جان شیرین و پاره‌ی قلبی میهمان رقیه‌ای امشب با همین گوشواره‌ی قلبی در لباس قشنگ صورتی‌ات مثل گلهای ارغوان شده.ای آه ریحانه جان، عزیز دلم زود مهمان آسمان شده‌ای
آدم شدیم و خوردن سیب اشتباه بود عاشق شدیم و عشق برامان گناه بود بارید عشق و سیل شد و جانمان گرفت پنداشتم که سیل مرا جان‌پناه بود چشمش شبیه خاطره‌های سیاه ماند شعرم پر از سکوت و محالات آه بود می‌سوختم برای کسی که برای من تنها به‌قدر چشم‌زدن‌ها نگاه بود او رفت و ماند شاعرکی در خیال او او رفت و بوم زندگی من سیاه بود او رفت و ماند لانهٔ من در هجوم باد بی‌او هجوم باد مرا تکیه‌گاه بود پوشالی است هرچه که دیدیم از هوس تکیه به عشق عاقبتش اشتباه بود تاوان عشق غربت و درد است و انتظار وقتی رفیق همسفری نیمه‌راه بود باید به‌سوی حضرت خورشید رو کنم این‌بار قافیه غزلی مثل ماه بود