eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
گفت در چشمان من غرق تماشایی چقدر گفتم آری، خود نمی‌دانی که زیبایی چقدر ! ‌ در میان دوستداران تا غریبم دید گفت: دوره‌گرد آشنا ! دور و بر مایی چقدر ! ‌ ای دل عاشق که پای انتظارش سوختی هیچ‌کس در انتظارت نیست، تنهایی چقدر ‌ عاشقی از داغ غیرت مرد و با خونش نوشت دل نمی‌بندی ولی محبوب دل‌هایی چقدر ‌ آتش دوری مرا سوزاند، ای روز وصال بیش از این طاقت ندارم، دیر می‌آیی چقدر ‌
همه هستی به فرمان علی ابن ابیطالب بشر طفل دبستان علی ابن ابیطالب سرانگشتان این آقاست گرداننده عالم چه می فهمیم از جان علی ابن ابیطالب نمی خواهیم جنت را برای ما همین کافی‌است یکی از کاسه لیسان علی ابن ابیطالب علی که جای خود دارد تصور کردنش سخت است مقام قرب سلمان علی ابن ابیطالب که گفته کار شمشیر است تاثیر عدالت بود که ایران شد مسلمان علی بن ابیطالب یل بدر است، بین کودکان محبوبیت دارد چه خوش معناست عرفان علی ابن ابیطالب تمام عمر حسرت را به جان خود خرید عالم درآورد اشک چشمان علی ابن ابیطالب پر کاهی نخواهد شد تمام خیر دنیا گر ترازو باشد ایمان علی ابن ابیطالب پس از مرگ آرزو دارم رساند باد خاکم را نجف نزدیک ایوان علی ابن ابیطالب به روز حشر روی نامه ی اعمال عشاقش عجب زیباست عنوان علی ابن ابیطالب
دکترم حال مرا دید و چنین نسخه نوشت... سدر و کافور ، کفن ، فاتحه و آب فرات! "عاصی" 😭😭😔😔
هر زمان خوردم زمین با "یاعلی" برخاستم از زمان کودکی مجنون نام حیدرم...
از روز ازل شدم ارادتمندش محتاج نگاه اویم و لبخندش در دفتر احوال دلم ثبت نشد «جز مهر علی و یازده فرزندش!»
با شعر خوشم بدون او بی‌حالم من شاعر غم‌سرای خوب سالم سرمایه‌ی عمر من فقط باشد شعر این جمله پدیدار شده در فالم
کم ناله بزن ای دل رنجیده‌ی من کم گریه بکن دیده‌ی غم‌ دیده‌ی من "از دل برود هر آن‌ که از دیده برفت" هیهات، که هست در دل و دیده‌ی من
حوالی سی تا چهل سالگی فهمیدم  هر چه زیستم اشتباه بود حالا می‌فهمم ... چیزی بالاتر از سلامتی چیزی بهتر از لحظه حال با اهمیت‌تر از شادی با ارزش‌تر از رویاهای قشنگ؛ نفس هایی که نفهمیده دَم و بازدَم می‌شدند نیست... حالا می‌فهمم یک کبدِ سالم چند برابر لیسانسم ارزشمند است دیسک کمرم از متراژِ خانه، آرامش روحم از تمامِ نگرانی‌هایم، شادی‌ام از تمام لحظه‌های عبوسم، امیدم از همه‌ یأس‌هایم باارزش‌تر بود... و چقدر یک ثانیه بیشتر کنار فرزندم زنده بمانم ارزش تمام شغل‌ها را دارد... قدر لحظه‌هایمان را بیشتر بدانیم🌱
با شهد لبت طعم عسل ریخت به هم شاعر که به هم ریخت غزل ریخت به هم با آمدنت در شب شعرم هربار مفعول مفاعیل فعل...ریخت به هم
شهر برهم می‌خورد زان طرّهٔ افشان مگو! فتنه برپا می‌شود زان قامت رعنا مپرس! قتل عامی می‌شود زان تیغ ابرو دم مزن! می‌کشی در خون جهانی را از آن لب‌ها مپرس!
از بازى تقدير برايت چه بگويم ؟ لب وا بكنم زحمت صد جلد كتاب است
من زیستنم قصه‌ی مردم شده است یک 'تو' وسط زندگی‌ام گم شده است
سلام صبحتون بخیر🌼🌼
هرکس گدای کوی تو شد پادشاه شد نامت برای خسته دلان تکیه گاه شد دیدم که زائری پر و بالش شکسته بود بعد از دخیل حال دلش رو به راه شد خواندم ز شاعری که نوشته است این‌چنین غیر از زیارتت همه عمرم تباه شد دل بیقرار نام تو شد یا ابالحسن آمد طواف و آهوی این بارگاه شد گفتم سلام ضامن آهو! رئوف من دیدم ز مهر سهم دلم یک نگاه شد ۱۹ دی ۱۴۰۲
‌ نه صبر هست مارا نه دل نه تاب هجران، ماییم و نیمه جانی آن هم به لب رسیده..
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
گفته بودید دعاتان کنم ای مردم شهر آه، شرمنده که من خود به دعا محتاجم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاک پای او اگر باشم بهشتی می‌شوم چون بهشت افتاده عمری زیرپای مادرم 💟 شعر زیبای استاد خرسندی معاون پرورشی مدرسه فکور علم و فرهنگ
آبادی شعر 🇵🇸
هرکس گدای کوی تو شد پادشاه شد نامت برای خسته دلان تکیه گاه شد دیدم که زائری پر و بالش شکسته بود بعد
دِلَم هَواییِ مَشهَد شُد اَلسَّلامُ عَلَیک دِلَم کَبوتَرِ گُنبَد شُد اَلسَّلامُ عَلَیک خوشا به حالِ تمامِ مُجاورانِ حرم خوشا به حالِ تمامِ مُسافرانِ حرم غُبار از قَلَم و کاغَذَم کِنار زَدَم که با نگاهِ تو گَردَم زِ شاعرانِ حرم به کفشدارِ حَریمِ تو میخورم سوگند منم غُبارِ قدمهای زائرانِ حرم وَ این حکایتِ دیرینِ ما شُده که فَقَط خوریم غِبطه به اَحوالِ حاضرانِ حرم گرفته گُنبدِ زردِ تو چَشمِ دُنیا را عجیب ماتِ تو هَستَند ناظرانِ حرم نشسته اند جَلالِ تو را نگاه کنند وَ جِلوه های جَمال تو را نگاه کنند به هَر کُجا نِگَرم در حرم فقط نور است کنارِ تو همه دور و برم فقط نور است ضریح و پنجره هایش به هِق هِقَم انداخت مُحیطِ این حَرمِ مُحترم فقط نور است گرفته اَشک دو چشمِ مَرا، نمی بینم که روبروی دو چَشمِ ترم فقط نور است نباشَد هیچ هَراسی به روزِ مَرگ آری کنارِ مَن نفسِ آخرم فقط نور است
خورشید نگاه تو چه زیبا شده است گلواژه‌ی لبخند شکوفا شده است از بس که قشنگ و دلنشین می‌خندی صبح از طرف چشم تو پیدا شده است
633.1K
🥀🥀تقدیم به دختری با گوشواره های قلبی🥀🥀 تا صدا می‌زدی تو "باباجان! " دل بابابزرگ پر می‌زد هر زمان می‌رسید از مسجد به تو با اشتیاق سر می‌زد قصه می‌گفت از عموقاسم از نماز و گرفتن گل سرخ قصه می‌گفت از شبی غمگین از شب تلخ رفتن گل سرخ روز مادر کنار موکبتان عطر چای و گلاب و حلوا بود مادرت پاک کرد اشکش را کاش عموقاسمت هم اینجا بود وقت روضه، عمو عمو گفتی موکب انگار کربلا شده بود باز انگار طفل شیرینی از عموی خودش جدا شده بود خبر آمد که باز حرمله‌ها حمله کردند و ماه را کشتند شمرهای زمانه از وحشت مردم بی گناه را کشتند من به قربان تکه‌های تنت جان شیرین و پاره‌ی قلبی میهمان رقیه‌ای امشب با همین گوشواره‌ی قلبی در لباس قشنگ صورتی‌ات مثل گلهای ارغوان شده.ای آه ریحانه جان، عزیز دلم زود مهمان آسمان شده‌ای
آدم شدیم و خوردن سیب اشتباه بود عاشق شدیم و عشق برامان گناه بود بارید عشق و سیل شد و جانمان گرفت پنداشتم که سیل مرا جان‌پناه بود چشمش شبیه خاطره‌های سیاه ماند شعرم پر از سکوت و محالات آه بود می‌سوختم برای کسی که برای من تنها به‌قدر چشم‌زدن‌ها نگاه بود او رفت و ماند شاعرکی در خیال او او رفت و بوم زندگی من سیاه بود او رفت و ماند لانهٔ من در هجوم باد بی‌او هجوم باد مرا تکیه‌گاه بود پوشالی است هرچه که دیدیم از هوس تکیه به عشق عاقبتش اشتباه بود تاوان عشق غربت و درد است و انتظار وقتی رفیق همسفری نیمه‌راه بود باید به‌سوی حضرت خورشید رو کنم این‌بار قافیه غزلی مثل ماه بود
ای موج موج  دامنت سرفصل  گندمزار صد کاروان دل در مسیر شانه ‌ات بیدار مست از خمار چشم‌هایت اندرونی‌ ها در بیستون‌ها عاشقانت نقش بر دیوار در خانقاه و خرقه و میخانه‌ ها هستی با شحنه‌ ها و مست‌های  کوچه  و بازار اخبار زلفت منتشر شد؛ چین به ماچین، شام با پیک‌های خسته از دربار تا دربار اقبال اهل ِ شعر هستی، چشم عشّاقی تلفیقی از خشخاش و تاکی ، خوابی و بیدار از بوی جوی مولیانی دلرباتر چون نقش‌های مینیاتور ساده و تودار معصوم و پاکی چون نگاه برّه آهوها مرموز و رعب‌انگیز مثل ببر در نیزار مستیم و شبگردیم و ترسِ محتسب خورده ما را به شیراز لب انگوری ‌ات بسپار
33.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام عزیز و دلدارم اومدم بگم تو را خیلی دوستت دارم
آبادی شعر 🇵🇸
حج فقراست پس به حج می‌آیند با ذکر و تمنای فرج می‌آیند عمری است گدا و شاه عالم دارند در مشهد ثامن ا
امام، کار ندارد به نام، می بخشد رئوف، اوست که بر خاص و عام می بخشد به جنگِ بدخواهش آمدم ولی چه کنم؟ من انتقام بگیرم امام می بخشد! حرم ندیده چه می داند؟ این امام رئوف گدا هنوز نگفته سلام، می بخشد مجیز شاه بگو، طعنه بر امام بزن خودت ببین که از این دو کدام می بخشد همین تفاوت کافی ست بین شاه و امام که هست و نیست خود را امام می بخشد مدام توبه شکستی؟ بیا! یکی این جاست که عادت است برایش، مدام می بخشد تو زخم می زنی آن هم به که؟! امام رضا؟! که زخم های تو را التیام می بخشد؟ بزن! که زخم تو هرچه عمیق تر باشد به دوستی محبان دوام می بخشد ولی اگر که پشیمان شدی حرم باز است بیا! امام علیه السلام می بخشد
شراب بود ولیکن شرابخانه نداشت بدون چشم تو مستانگی بهانه نداشت محال بود تماشای ذات پیش از تو نمی‌نشست حقیقت که آشیانه نداشت اگر که عاشق و معشوق و عشق در تو نبود پرستش این هیجانات عاشقانه نداشت به زهد خشک، شریعت، عبوس می پژمرد که رود بود ولی بر زبان ترانه نداشت نمی‌وزیدی اگر در معابد هستی تنور سینه‌ی اهل دعا زبانه نداشت اگر نگاه تو آفاق را نمی گسترد وجود، این همه ابعاد بی کرانه نداشت بدون سبزی آن پنج سال نورانی طریق دادگری در جهان نشانه نداشت
بخت ما از سر مژگان تو برگشته‌تر است عجبی نیست که از ما نکنی هرگز یاد
تو از منی و من از تو چرا که درد یکی است که آنچه با من و تو روزگار کرد یکی است عجیب نیست که من با تو نیز تنهایم که در مقابل آیینه، زوج و فرد یکی است چه فرق می کند اکنون، بهار یا پاییز برای ما که کویریم سبز و زرد یکی است من و تو دشمن تقدیر یک دگر هستیم ولی چه سود، که تسلیم با نبرد یکی است دلم به دور تو سیاره‌ای است سرگردان که شیوه من و این چرخ هرزه‌گرد یکی است خدا ! یکی تو یکی پس از آستان غمت نمی‌روم که بدانند حرف مرد یکی است