eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
105 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
یاوجیها عندالله اشفع لنا عند الله ای جام میِ و جلوهٔ جان "جامعه"ی تو سرمایهٔ سودای جنان "جامعه"ی تو هر واژهٔ آن بحر طویلی است که از نور سیراب کند پیر وجوان"جامعه"ی تو از غیر علی بن محمد نتوان خواست گنجی که نهفته است در آن"جامعه" ی تو حقا که تویی "هادی" اگر هیچ نمی ماند در شیعه به جا، غیرِهمان "جامعه"ی تو خشکانده جهان را ستم و جهل و تباهی ای چشمهٔ عرفان جهان، "جامعه" ی تو درعصر تو آمادهٔ غیبت شده شیعه ره توشهٔ این منتظران "جامعه"ی تو
خِجالتم نده و عاصیم خطاب مکن نده جواب مرا لااقل جواب مکن تمام خواسته‌هایم برای نَفسم بود دعای من که دعا نیست، مستجاب مکن صدا بزن که سحرها کمی بلند شوم مرا به وقت مناجات غرقِ خواب مکن همینکه ترس بَرَم داشته خودش کافی است تو با عتاب دلم را پُر اضطراب مکن عتاب کردنِ تو بدتر از جهنم هست جهنمم ببر اما دگر عتاب مکن چقدر جار زدم من که دوستم داری بیا مقابل مردم مرا خراب مکن خودت اجازه نده بعد از این گناه کنم زیاد روی من و توبه‌ام حساب مکن اگر که عبد نبودم نجف نمی‌رفتم مرا به خاطر شاهِ نجف عذاب مکن سوا نکن که همه با همیم، جان حسین همه غلامِ حسینیم، انتخاب مکن
صلی الله علیک یا امام هادی باز این چه شور و شینی‌ست درخاطرِ مضامین بر شانه‌های شعرم بار غمی‌ست سنگین باز این چه رستخیزی‌ست افتاده در دلِ دهر در قلب زندگانی‌ست دردی بدون تسکین جان بهار گویا کوچیده است از اینجا این‌سان که سینه‌سوز است آوای مرغِ آمین آری امامِ هادی چشم از جهان فرو بست فریادِ غم به گوش است از سویِ خیمه‌ی دین با واژه‌هایی از اشک از داغ او سرایند دلدادگان مهرش با دیدگان خونین خورشید کوچ کرده، دریایِ داغ او را یک قطره است تنها این شعرهای غمگین نخل هدایت خلق افتاده است بر خاک نخلی که از رطب‌هاش کام همه است شیرین تا در مسیر پاکش ثابت‌قدم بمانیم همواره بر لب ماست یا هادی‌المضلین
هم نام علی (ع) است ،پاک و پاکیزه سرشت از فضل علی(ع) گفت و «غدیریه» نوشت شد هادی راه و شیعیان را آموخت در «جامعه ی کبیره» پیداست بهشت یا عَلِیَّ بنَ مُحَمَّدٍ اَیُّهَا الهادیِ النِّقِیُّ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امروز سر رسیده و فردا نیامده خورشید بخت ماست که بالا نیامده دنبال سرنوشت خود از بس دویده ام حتی هنوز هم نفسم جا نیامده احساس می کنم پدرم راست گفته بود آسودگی به طایفه‌ی ما نیامده در انتظار روز خوشی مانده ام ولی هر بار یا نیامده و یا نیامده رو به غروب پیش خودم فکر می کنم خوشبخت کودکی که به دنیا نیامده
بمون ولي به خاطر غرور خسته ام برو برو ولي به خاطر دل شكسته ام بمون به موندن تو عاشقم به رفتن تو مبتلا شكسته ام ولي برو ، بريده ام ولي بيا چه گيج حرف مي زنم ، چه ساده درد مي كشم اسير قهر و آشتي ميون آب و آتشم چه عاشقانه زيستم چه بي صدا گريستم چه ساده با تو هستم و چه ساده بي تو نيستم تو را نفس كشيدم و  به گريه با تو ساختم چه دير عاشقت شدم چه ديرتر شناختم تو با مني و بي توأم ببين چه گريه آوره سكوت کن سکوت کن سكوت حرف آخره ببين چه سرد و بي صدا ببين چه صاف و ساده ام گلي كه دوست داشتم به دست باد داده ام بمون كه بي تو زندگي تقاص اشتباهمه عذاب دوست داشتن تلافي گناهمه
باید که ز داغم خبری داشته باشد هر مرد که با خود جگری داشته باشد حالم چو دلیری ست که از بخت بد خویش  در لشکر دشمن پسری داشته باشد حالم چو درختی است که یک شاخه نا اهل بازیچه‌ی دست تبری داشته باشد سخت است پیمبر شده باشی و ببینی فرزند تو دین دگری داشته باشد  آویخته از گردن من شاه کلیدی این کاخ کهن بی که دری داشته باشد سردرگمی ام داد گره در گره اندوه خوشبخت کلافی که سری داشته باشد !
سخن از ظلمت و مظلومیت آمد به میان شهر بیداد رسیده‌ست به اوج خفقان از خداوند نباید اثری باشد اگر از دهان «متوکل» برسد صوت اذان بر لب منبر و مسجد، زده شد مهر سکوت مجرم است آن‌که برد نام علی را به زبان راویان سلسله در سلسله در بند شدند شیعیانی متواری شده همپای زمان بدعتی تازه بنا گشت از آن لحظۀ تلخ که مزار پسر شاه نجف شد ویران دلم از درد شکسته‌ست خدا می‌داند آه این قصۀ جانسوز ندارد پایان باز بی‌وقفه به دریا زده‌ام باداباد نیستم، نیستم از عاقبتش دل‌نگران جان به کف باید از اولاد علی دم زد و بس «ابن سکیت» چنین راه به ما داده نشان عقل دیگر سر عقل آمد و بی‌واهمه گفت: قلب بی‌دغدغۀ عشق ندارد ضربان دهمین عشق بلافصل! سلام ای دریا! پاک‌تر از نفس صبح! سلام ای باران! خود به خود پرده ز چشمان تو می‌رفت کنار که حقیقت نشد از چشم تو آنی پنهان به حضورت به قدومت شده دلگرم زمین به سحرهای سجود تو گواه است زمان شرح و تفسیر نگاه تو کتابی‌ست جدا جذبۀ ماه، پر از مهر، وَ تیغی بُرّان از در «جامعه» هرکس به حقیقت برسد غفلت جامعه او را نکند سرگردان همگی دست به شمشیر، چه می‌فرمایید؟ آسمان منتظر توست کران تا به کران تو فراتر ز بیانی به خداوند قسم سخن شعر نبوده‌ست به جز «سَبقِ لِسان» متن تاریخ فقط گفت که مسموم شدی هیچ‌کس هیچ نگفت اینکه چه بوده جریان؟ سامرا کشت تو را، نور تو خاموش نشد سامری مانده و انگشت تحیر به دهان غم دیدار حرم کنج دلم جا خوش کرد به دعایی دل ما را به مرادش برسان
روا بود که چنین بی‌حساب دل ببری؟ مکن که مظلمه خلق را جزایی هست ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
هدایت شده از پروانگی 🇵🇸
...🏴..............🏴..............🏴... ما ذرۀ آفتاب هادی هستیم در حلقۀ انجذاب هادی هستیم از دور به او سلام دادیم امروز پس منتظر جواب هادی هستیم صلی الله علیک یا بن رسول الله بأبی انت و امّی و نفسی @eitaaparvanegi ...🏴..............🏴..............🏴...