.
ماییم و غـــزلهای زیادی به بغل
ماییم و ترانههایی از جنس عسل
از شــعــر، بـرادرم نـتــرســان مــا را
بـگـذار بـمـیـریــم در آغـوش غــزل!
#جواد_محمدی_دهنوی
شوری که در جهان من افتاد ، این نبود
نامی که بر زبان من افتاد ، این نبود
آن راز سر به مهر که سی سال پیش ازین
چون آتشی به جان من افتاد ، این نبود
پیغمبری که با نفحات شبانی اش
یک شب از آسمان من افتاد ، این نبود
آن شعله های سر کش آتش که با وقار
در پای دودمان من افتاد ، این نبود
وان کشتی نجات که در باد هولناک
از موج بی امان من افتاد ، این نبود
دستی که از تلاطم دریا مرا گرفت
وقتی که بادبان من افتاد ، این نبود
حرفی که بر زبان تو لغزید ، آن نشد
شعری که در دهان من افتاد ، این نبود
#عبدالجبار_کاکایی
قسمت این بود که از دفتر پرواز بلند
به من خسته به جز چشم پریدن نرسد!!
#صائب_تبريزی
جنگلی بودیم
شاخه در شاخه همه آغوش
ریشه در ریشه همه پیوند
وینک انبوه درختانی تنهاییم!
به کجا آیا خواهیم رسید آخر
و چه خواهد آمد بر سر ما
با این دلهای پراکنده
بنشینیم و بیندیشیم ...
#هوشنگ_ابتهاج
در جادهٔ چشم من تصادف نکنید
مرده است دلم فکر تصرف نکنید
قبلاً دو سه پیمانه جفا صرف شده
کافیاست، به من عشق تعارف نکنید
#رباعی
#ناهید_خلفیان
هرچند که باطل آتش افروخته است
بر آب، تمام ثروتش سوخته است
دوران شکوه شیعه از راه رسید
حق، چشم به خنجر یمن دوخته است
میلاد الماسی
کار خودمان است...
این گوشه ای از قول و قرارِ خودمان است
کارِ خودمان است
این صحنه ی اجرایِ شعارِ خودمان است
کار خودمان است
گفتیم که دوران بزن در رو به سر شد
هنگامِ خطر شد
هنگامِ تجلایِ وقارِ خودمان است
کارِ خودمان است
با خاک یکی لانه ی کفتار نمودیم
اقرار نمودیم
بر گرده ی دژخیم فشارِخودمان است
کار خودمان است
هر چیز سپاهِ وطنم دوش فرستاد
از موشک و پهباد
چیزست که تولید دیارِ خودمان است
کار خودمان است
بسیارضخیم است و درازاست وبزرگ است
بسیار سِتُرگ است
این موشکِ مانندِ چنارِ خودمان است
کار خودمان است
نزدیک شده موقع نابودی صهیون
از صفحه ی گردون
آری سندش روزشمار خودمان است
کارخودمان است
گفتید چه بسیار که کارِ خودشان است
دارند در آن دست
این دفعه بگویید: که کار خودمان است
کار خودمان است
#به_وقت_انتقام
#حمله_موشکی_سپاه
#احمد_رفیعی_وردنجانی
آمدی شاد کنی زندگی غمگین را
به جهانم بدهی مژده ی فروردین را
قدر یک پلک زدن از تو نمی گیرم چشم
تا که از بر کنم آن چهرهی سرسنگین را
تشنه ی مستی بنیاد کنم، بسم الله
از خرابات چه داری؟ بتکان خورجین را
آسمان زیر پر توست، ولی گهگاهی
گوشهی چشم بچرخان و ببین پایین را
در دلم درد زیاد است زیاد است زیاد
کاش نشتر بزنی این دمل چرکین را
گردبادم که به دنبال خودم می گردم
تو پناهی بده این خستهی سهمآگین را
#سعید_توکلی
لبخندهای تو بند است
برای دوست داشتنت اما
لبخندهایت را نه
دلت را لازم دارم!
از شعبده باز هم کاری ساخته نیست
گیرم طناب بکشد از دل من تا دل تو
گیرم با دستهایی به پهلو باز
که معلوم نیست برای حفظ تعادل است
یا برای بغل کردن تو
تمام طناب را راه بروم و نیفتم
یا گیرم این لبخند لعنتی ات
سوژه ی معروف ترین نقاش قرن بعد شود
با این ها
چیزی از قد تنهایی های من
آب نمی رود عزیزم
و هنوز
شب ها
روی شعرها غلت می زنم !
#مهدیه_لطیفی
ها در شرشر دلگیر باران می رود بالا
فکر من آرام از طول خیابان می رود بالا
من تماشا می کنم غمگین و با حسرت خیابان را
یک نفر در جان من مست و غزل خوان می رود بالا
گشته ام میدان به میدان شهر را هر گوشه دردی هست
ارتفاع دردها از پیچ شمیران می رود بالا
خواجه در رویای خود از پای بست خانه می گوید
ناگهان صدها ترک از نقش ایوان می رود بالا
درد من هر چند درد خانه و پوشاک ارزان نیست
با بهای سکه در بازار تهران می رود بالا
گاه شب ها بعد کار سخت و ارزان خواب می بینم
پول خان با چکمه اش از دوش دهقان می رود بالا
جوجه های اعتقادم را کجا پنهان کنم ، وقتی
شک شبیه گربه از دیوار ایمان می رود بالا
فکر من آرام از طول خیابان می رود پایین
یک نفر در جان من اما غزل خوان می رود بالا
#حسین_جنتی
عاشقانهٔ هزارهٔ بعد
آنقدرها که عاشق او بودم، او نبود
در واژههای سوختهاش رنگوبو نبود
من با تمام سادگیام حرف میزدم
با چشم او ولی خبر از گفتگو نبود
میگفت با تو هستم و مثل تو عاشقم
اما درون سینهٔ او هایوهو نبود
حتی اگر قبول کنم لاف عشق را
آنقدرها که دربهدرش بودم، او نبود
آنقدر محو او شده بودم که روز و شب
غیر از خیالش آینهام روبهرو نبود
دامن کشیده بود و از این کوچه میگذشت
وقتی مرا مضایقه از آبرو نبود
آن روزها که چیدم از آن باغ سبز، سیب
دست فریبکاریاش اینقدر رو نبود
کتاب "بهانهها"
#پروانه_نجاتی
کوچه برفی شد و هوس کردم
باتو بانو کمی قدم بزنم
دست در دست سرد دلبرکم
پشت پا یک شبی به غم بزنم
خیره در چشمهای شهلایت
فارغ از های و هوی تلخ زمین
بوسه هی پشت بوسه، نیمه شبی
مملو از عشق را رقم بزنم
باز برف آمد و خیالاتم
تا کجا می برد مرا ای وای
نه نباید که از تو در شعرم
بعد از این عاشقانه دم بزنم
یاد تو لذت حرام من است
خواستم تا حلال من بشوی
دیدنت شد حرام من تا لب
بر لب جام دمبدم بزنم
کوچه برفی شد و دل سرخوش
رفته با یاد تو قدم بزند
پشت در یخ زدم نیامد باز...
باید این رسم را بهم بزنم
#محمدجواد_منوچهری
📚گیدا
هدایت شده از بارشهای قلم من
موسیقی شعرهای من باران است
چشمان غزل برای تو گریان است
تو رفتی و داغ دوریات بر دل ماند
بی خندهی تو جهان من زندان است
#مستان
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
از بسکه گرم کاری و از خویش بیخبر
سرمستی تو طعنه به انگور میزند
#پروانه_نجاتی
(بسم الله القاصم الجبارین)
دیدیــم دوباره شــدت طـــوفـان را
این پاســخ سختِ لشــــکر ایران را
با بیست و چهار موشــک بالستیک
وقتی که گسـست لانهٔ شیــطان را
#سپاه_مقتدر
#پاسخ_سخت
#شهدای_کرمان
#تروریسم_نابوداست
#رقیه_سعیدی_کیمیا
شرمندهی نوازشِ گردون نماندهام
گر چاک دوخت، جامه به مزدِ رفو گرفت...
#غالب_دهلوی
تخته کردم خانهی دل،
قفل کردم سینه را
بعدِ تو ویران بمانَد خانهی ویرانهام!
#راحم_تبریزی
هدایت شده از نبض قلم
برخیز که آسمان به هوش آمده است
آوازه ی گنجشک به گوش آمده است
برخیز دو استکان غزل نوش کنیم
قوری و سماور به خروش آمده است
#صفيه_قومنجانی
@nabzeghalam
هی باده ی شعر، در سبویم می ریخت
از شربت عشق، در گلویم می ریخت
وقتی غزل آخر خود را می خواند
انگار که سقف آرزویم می ریخت
#حسین_جعفری
دل#رباعی
پیغامِ غمت سوی دلم میآید
زخمت همه بر روی دلم میآید
دل پیش دَرَت به خاک خواهم کردن
کز خاکِ درت بوی دلم میآید
#خاقانی
بیشه ای سوخته در قلبِ کویری ست، منم!
وندر آن بیشه ی آتش زده شیری ست، منم!
ای فلک! خیره به روئین تنی ات چشم مدوز،
راست در ترکشِ رستم پَرِ تیری ست منم!
تا قفس هست مرا لذت آزادی نیست،
هرکجا در همه آفاق اسیری ست منم!
زندگی سنگ عظیمی ست، ولی می شکند
که روان زیرِ پِی اش جوی حقیری ست، منم!
در پِی آبِ حیاتی؟ به خرابات برو
- خسته از عُمر - در آن زاویه پیری ست، منم!
گرچه دور است ولی زود عیان خواهد شد
آنچه کوه است در آن دامنه، دیری ست منم!
#حسین_جنتی
هدایت شده از اشعار ناهید خلفیان
برای عهد خونینی که بستند
کبوترهای کرمانی که رستند
برای دختر گوشواره قلبی
برای قلبهایی که شکستند
#ناهید_خلفیان ۱۴۰۲/۱۰/۲۶
#حمله_موشکی_سپاه
#به_وقت_انتقام
#پاسخ_سخت
@andisheysabz
طوفان خروش و خشم ما در راه است
سوگند به آه، عمرتان کوتاه است
با سورۀ انتقام برمیگردیم
این تازه فقط اول بسمالله است
#پاسخ_سخت
#میلاد_عرفانپور
باز هم عالی جنابِ چکمه پوش فصلها
با پتویی تازه آمد روی ِدوش فصلها
گونه هایم سیبِ سرخ و لب انارانداخته
چون لبویی تازه هستم بیخِ گوش ِفصلها
حضرت پاییز رفت وحسرتِ دلدادگی
برف و باران میزند روی ِنقوش فصلها
باد با ابر سفید ش آمده تا کف زند
روسیاهی دل نبندد در خروشِ فصلها
دستهایش را گرفتم گرمتر" ها "میکنم
یخ نبندم ماه رویِ یخ فروش فصلها!
مثل ِآدم برفی ام! اما درونم قلب هست
با توام عالی جنابِ چکمه پوشِ فصلها!
#صفيه_قومنجانی