آمدی شاد کنی زندگی غمگین را
به جهانم بدهی مژده ی فروردین را
قدر یک پلک زدن از تو نمی گیرم چشم
تا که از بر کنم آن چهرهی سرسنگین را
تشنه ی مستی بنیاد کنم، بسم الله
از خرابات چه داری؟ بتکان خورجین را
آسمان زیر پر توست، ولی گهگاهی
گوشهی چشم بچرخان و ببین پایین را
در دلم درد زیاد است زیاد است زیاد
کاش نشتر بزنی این دمل چرکین را
گردبادم که به دنبال خودم می گردم
تو پناهی بده این خستهی سهمآگین را
#سعید_توکلی
لبخندهای تو بند است
برای دوست داشتنت اما
لبخندهایت را نه
دلت را لازم دارم!
از شعبده باز هم کاری ساخته نیست
گیرم طناب بکشد از دل من تا دل تو
گیرم با دستهایی به پهلو باز
که معلوم نیست برای حفظ تعادل است
یا برای بغل کردن تو
تمام طناب را راه بروم و نیفتم
یا گیرم این لبخند لعنتی ات
سوژه ی معروف ترین نقاش قرن بعد شود
با این ها
چیزی از قد تنهایی های من
آب نمی رود عزیزم
و هنوز
شب ها
روی شعرها غلت می زنم !
#مهدیه_لطیفی
ها در شرشر دلگیر باران می رود بالا
فکر من آرام از طول خیابان می رود بالا
من تماشا می کنم غمگین و با حسرت خیابان را
یک نفر در جان من مست و غزل خوان می رود بالا
گشته ام میدان به میدان شهر را هر گوشه دردی هست
ارتفاع دردها از پیچ شمیران می رود بالا
خواجه در رویای خود از پای بست خانه می گوید
ناگهان صدها ترک از نقش ایوان می رود بالا
درد من هر چند درد خانه و پوشاک ارزان نیست
با بهای سکه در بازار تهران می رود بالا
گاه شب ها بعد کار سخت و ارزان خواب می بینم
پول خان با چکمه اش از دوش دهقان می رود بالا
جوجه های اعتقادم را کجا پنهان کنم ، وقتی
شک شبیه گربه از دیوار ایمان می رود بالا
فکر من آرام از طول خیابان می رود پایین
یک نفر در جان من اما غزل خوان می رود بالا
#حسین_جنتی
عاشقانهٔ هزارهٔ بعد
آنقدرها که عاشق او بودم، او نبود
در واژههای سوختهاش رنگوبو نبود
من با تمام سادگیام حرف میزدم
با چشم او ولی خبر از گفتگو نبود
میگفت با تو هستم و مثل تو عاشقم
اما درون سینهٔ او هایوهو نبود
حتی اگر قبول کنم لاف عشق را
آنقدرها که دربهدرش بودم، او نبود
آنقدر محو او شده بودم که روز و شب
غیر از خیالش آینهام روبهرو نبود
دامن کشیده بود و از این کوچه میگذشت
وقتی مرا مضایقه از آبرو نبود
آن روزها که چیدم از آن باغ سبز، سیب
دست فریبکاریاش اینقدر رو نبود
کتاب "بهانهها"
#پروانه_نجاتی
کوچه برفی شد و هوس کردم
باتو بانو کمی قدم بزنم
دست در دست سرد دلبرکم
پشت پا یک شبی به غم بزنم
خیره در چشمهای شهلایت
فارغ از های و هوی تلخ زمین
بوسه هی پشت بوسه، نیمه شبی
مملو از عشق را رقم بزنم
باز برف آمد و خیالاتم
تا کجا می برد مرا ای وای
نه نباید که از تو در شعرم
بعد از این عاشقانه دم بزنم
یاد تو لذت حرام من است
خواستم تا حلال من بشوی
دیدنت شد حرام من تا لب
بر لب جام دمبدم بزنم
کوچه برفی شد و دل سرخوش
رفته با یاد تو قدم بزند
پشت در یخ زدم نیامد باز...
باید این رسم را بهم بزنم
#محمدجواد_منوچهری
📚گیدا
هدایت شده از بارشهای قلم من
موسیقی شعرهای من باران است
چشمان غزل برای تو گریان است
تو رفتی و داغ دوریات بر دل ماند
بی خندهی تو جهان من زندان است
#مستان
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
از بسکه گرم کاری و از خویش بیخبر
سرمستی تو طعنه به انگور میزند
#پروانه_نجاتی
(بسم الله القاصم الجبارین)
دیدیــم دوباره شــدت طـــوفـان را
این پاســخ سختِ لشــــکر ایران را
با بیست و چهار موشــک بالستیک
وقتی که گسـست لانهٔ شیــطان را
#سپاه_مقتدر
#پاسخ_سخت
#شهدای_کرمان
#تروریسم_نابوداست
#رقیه_سعیدی_کیمیا
شرمندهی نوازشِ گردون نماندهام
گر چاک دوخت، جامه به مزدِ رفو گرفت...
#غالب_دهلوی
تخته کردم خانهی دل،
قفل کردم سینه را
بعدِ تو ویران بمانَد خانهی ویرانهام!
#راحم_تبریزی