فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعرخوانی در حرم مطهر امام رضا علیهالسلام
۱۴۰۲/۱۱/۱۲ رواق امام خمینی
#دهه_فجر
#محمدجواد_منوچهری
♡
ای تمام آرزویم! از خودت دورم نکن
بیش از این با دوریات ای دوست! رنجورم نکن
از شراب عشق خود سرمست کن جان مرا
تا هوای عشق دارم مست انگورم نکن
ای حقیقت! هم غم من باش هم خوشحالیام
با خیال این و آن غمگین و مسرورم نکن
شمع تو بااینکه میسوزاند این پروانه را
طعمۀ آتش کن اما دور از نورم نکن
هر کسی در آخرت همراه محبوب خود است
چون تو محبوب منی، با غیر محشورم نکن
#زینب_نجفی
#راجی
@eitaaparvanegi
میان سبزی چشمم بهار پیدا شد
بهار هم به تماشای تو شکوفا شد
چقدر اطلسی از باغ خانه بالا رفت
چقدر عشق به دیوار خانه پیدا شد
پرنده های مهاجر دوباره برگشتند
دوباره کوچه پر از خاطرات زیبا شد
کنار این همه سبزینه های فروردین
دوباره بهمنی از نوبهار برپا شد
هوای بهمن و حال و هوای آزادی
فقط به خاطرت ای گل هوا گوارا شد
دلم بهار دوباره طلب نمود از یار
به انتظار نشستم،غم از دلم واشد
#صفيه_قومنجانی
این خاصیت عشق است، باید بلدت باشم
سخت است ولی باید در جذر و مدت باشم
#علیرضا_آذر
لحظهای حال مرا فهمیده بودی کاشکی
آنچه من از عشق دیدم، دیده بودی کاشکی
غنچهٔ نشکفته هم زیباست، اما غنچهوار
دستکم یکبار هم خندیده بودی کاشکی
جای مرهم زهر آوردی سر بالین من!
نالهٔ زار مرا نشنیده بودی کاشکی
تیر آه بیگناهان را خطا در کار نیست
از قیامت لحظهای ترسیده بودی کاشکی
من نمیگویم جفایش را تلافی کن، ولی
ای دل مجنون! کمی رنجیده بودی کاشکی
#حسین_دهلوی
از کتاب (دلبستگی)
باز دیوانه شدم من، غل و زنجیر کجاست؟
دلبری را که بود زلف گره گیر ، کجاست؟
من خرابم ز غم یار ، حریفان مددی
ساقی میکده با داروی تعمیر کجاست؟
دلبرم مست و خراب است و به کف شمشیرش
تن مجروح مرا طاقت شمشیر کجاست؟
#ترکی_شیرازی
بسی گفتند:
دل از عشق برگیر
که نیرنگ است و افسون است و جادوست
ولی ما دل؛ به او بستیم و دیدیم،
که این زهر است
اما! نوشداروست...
#فریدون_مشیری
تو در سپاه رقیبی،چگونه؟با که بجنگم؟
در این مجادله غیر از شکست چاره ندارم
#نوید_اسماعیل_زاده
هدایت شده از شعـرهـای نـاب
﷽
━━━━💠🌸💠━━━━
پیش از تو آب معنی دریاشدن نداشت
شب مانده بود و جرأت فرداشدن نداشت
بسیار بود رود در آن برزخ کبود
اما دریغ، زَهرهٔ دریاشدن نداشت
در آن کویر سوخته، آن خاک بیبهار
حتی علف اجازهٔ زیباشدن نداشت
گم بود در عمیق زمین شانهٔ بهار
بیتو ولی زمینهٔ پیداشدن نداشت
دلها اگرچه صاف، ولی از هراس سنگ
آیینه بود و میل تماشاشدن نداشت
چون عقدهای به بغض فرو بود حرف عشق
این عقده تا همیشه سرِ واشدن نداشت
━━━━💠🌸💠━━━━
#امام_خمینی #دهه_فجر
#سلمان_هراتی
@sherhaye_nab
مرا به بوی خوشت جان ببخش و زنده بدار
که از تو چیزی ازین بیشتر نمیخواهم
#حسین_منزوی
شعرِمن با هر بهانه دلبری ها می کند
نفشِ تصویراتِ ذهنم را هویدا می کند
شورِ احساس از درونم می طراود باقلم
مینویسد یک غزل باعشوه غوغا می کند
#یونس_یونسی
جهان تا کی کند حاشا حضور تلخ طوفان را
به بغض خود بیفزاید شکایت از زمستان را
به دریا دل کند خوش تا عمیقِ باورش وقتی
صدف ها عشق میرویند نگاه سبز مرجان را
به طغیان می کشد کم کم سکوت قطره را حتی
اگر دستی نپیچاند سر مغرور عصیان را
مرمت کی کند سیلی که ویرانی مرام اوست
به سر باید نگه داری ز هر چه فتنه سامان را
به کوچ تلخ کنجشکان ؛قسم خوردن نمی خواهد
که من میترسم از آهی که آجر میکند نان را
دو فنجان قهوه میریزد به رسم عهد قاجاری
تعارف میکند مرگی سراسر عشق مهمان را
قلم در دست میگیرد به رسم دلبری اما
نمیداند چه آغازد به خط نور عنوان را
خراشی می زند شیرین به بغض تلخ ناکامی
خزان هم میرود اما چه سازد سوز ایمان را
هزاران فتنه انگیزد بنام پاک آزادی
بحکم حضرت یزدان بران از خویش شیطان را
#اکرم_نورانی
ای کاش ز کورهراهِ شب دور شود
رهپوی دیار حضرت نور شود
ای عشق! خدا کند که در دارِ فنا
حلّاجِ تو باشد دل و منصور شود
باید دل و دین را بسپاریم به عشق
ایمان و یقین را بسپاریم به عشق
تا غرقهی گردابِ عداوت نشدهست
سکّانِ زمین را بسپاریم به عشق
خوش باد در آتش تو پروانه شدن!
با منطق و احتیاط بیگانه شدن!
با یاد تو شب تا سحر ای دورِ محال
در ماه نظر کردن و دیوانه شدن
#شعله_مهشید
تو به دریا ریختی و من کماکان ماهیام
باز هم ای رود، ممنون از همین همراهیام
کاروانی تشنه بود و یوسفی در چاه و من
من: طنابی که فقط شرمنده از کوتاهیام
سکههایم از رواج افتاد و تاجم زیر پا
تلخ پایان یافت با تو جشن شاهنشاهیام
ماه با سردی به گوش موج عاشق پیشه گفت
هرچه از تو دور باشم بیشتر میخواهیام
رام دام و دانه و بامی نخواهد شد دلم
من کبوتر هم اگر باشم، کبوتر چاهیام
کولهبار بسته دارد باز دل دل میکند
من ولی با اولین پرواز فردا راهیام
#حسنا_محمدزاده
📚 قفس تنگی
میکشم سر، هرچه می ریزد به جامم دست دوست
کی در این میخانه می افتم ز پا معلوم نیست
فاضل نظری
از راه رسید، سیلِ خون راه انداخت
در سینه ی خلق، آتشِ آه انداخت
گفتیم چه شد؟ یکی به خونسردی گفت:
دیوانه ی شهر، سنگ در چاه انداخت
#رجبعلی_نیسی
،
نمیدانم چرا گردون به کام من نمیگردد
اگر عیبم پریشانی است زلف یار هم دارد
#شریف_شیرازی