نصیب ساغر می شد لب جانانه بوسیدن
رهی دامان این دولت به دست ما نمیافتد
#رهی_معیری
همیشه دور جهان فکر سنگ اندازی است
به بال آنکه به فکر بلند پروازی است...
نگاه ساکت من را ببین...چه پرحرف است
که شعر واقعی این است... شاعری بازی است
نگاهِ ول کنِ من با تو اتصالی کرد
همین شروع خرابِ شب غزل سازی است
اگر خیال تو با استکان شعر آید
به قدر قافیه وقت خیال پردازی است
به #بهبهان نخورد رنگ چشم خرمایت
که بار هر مژه ات باغ نخل اهوازی است
به چشم های تو افتاد چشم و گفتم چَشم...
نوشته بود جلوی دو چشمهی ناز ایست
#سروش_وطنپور#شبگرد
1402/11/30
پنجره وا میکنم بر رویِ تو، مثلِ باران سبزه را تر کردهای
از فرازِ آسمان تا رویِ خاک، خاطراتم را معطر کردهای
با لباسِ مخملِ پروانه پوش، با هوایِ تازه یِ نم نم به دوش
دامنت رنگین کمانِ گُلفروش، جنگلی را غرقِ شبدر کردهای
با شکفتن هایِ یاس و پونه ات، با طلوعِ خنده یِ بابونه ات
با دو چالِ نازِ رویِ گونه ات، چهره ات را دلرباتر کردهای
حضرتِ لیلایِ واویلایِ ناز! جنگلِ بالابلندِ دلنواز !
گیسوانت بیدِ مجنون است و باز، روسریِ خیسِ مِه سر کردهای
سبزه دامن ساقه گندم گُل به دست، باز میرقصی سراپا مستِ مست
فارغ از هر بودنی و هرچه هست، لحظه هایم را چه محشر کردهای
در خیالم باز مهمانِ توام، چشم در چشم و غزلخانِ توام
محوِ زیبایی و حیرانِ توام، بس که خود را ماه و دلبر کردهای
دیده بوسی و "سلام، از این طرف"، با خوشآمدگویی و شور و شعف
شوقِ مروارید و آغوشِ صدف، "عشق" را این گونه باور کردهای
کلبه ای با عطرِ قلیانِ دو سیب، دلربا و دلپذیر و دلفریب
با اجاق و کتری و هیزم عجیب، چای را قندِ مکرر کردهای
با تو خوشبختی شده از آنِ من، اشکِ شوق است و صفِ مژگان من
باز در دریاچه یِ چشمانِ من، دسته قویی را شناور کردهای
میدهد با بودنت طعمِ عسل، میشود هر بیتِ آن ضرب المثل
خوش بحالِ بیت بیتِ این غزل، چون که آن را کامل از بر کردهای
#شهراد_ميدرى
بیا اینبار بانو جان کمی با من مدارا کن
از آن آغوش راز آلود کمی هم قسمت ما کن
بیا اینبار بانو جان ولی آرام و آهسته
دلم زخمی است زخمش را بدست خود مداوا کن
بیا اینبار بانو جان، ببین دنیا چه تاریکه
کمی از برق چشمانت برای من محیا کن
بیا اینبار بانو جان دگر تاخیر جایز نیست
بیا با بوسه ای از نو جهانم را تو زیبا کن
بیا اینبار بانو جان “شکیبا” باش و تمکین کن
بدون ذرهای تردید مهرت را هویدا کن
#آیدین_شیخ(شکیبا)
این نگاهی است که بر دامن تو افتاده
این گناهی است که بر گردن تو افتاده
از حسد رفت لبم زیر فشار دندان
گوشهی شال به بوسیدن تو افتاده
خواب دیدم که شب خلقت مخلوقات است
صد فرشته به تراشیدن تو افتاده
چشم معصوم تو در شعر جدیدم تعطیل
کار من بر لب اهریمن تو افتاده
توی تو با توی من کار ندارد اما
جنگ بین منِ من با منِ تو افتاده
بین عقل و دل و وزن غزل و قافیه ها
گره ها با نپذیرفتن تو افتاده
به منِ بی کس وکاری که ندارم جز شعر
یک جهان بر نرسانیدن تو افتاده
#حسین_مرادی
گفتی ؛
همه جا دنبالت گشتم!
شهر به شهر
کوه به کوه
ندیدمت!
تو کجایی ای پر ادعای خموش؟!
من ؟
من اینجا گوشه قلبت
کنار زنبیل عشقم
صف اول
نشسته ام هنوز
سری هم به قلبِ نازنینت بزن
سالها
به انتظارت لحظه ها را
شماره میکنم
تو را صدا می زنم؛
با تمام واژه های عاشقانه سعدی
با رندی غزلیات حافظ
و با ظرافت مولانا
هرگز نامت از زبانم نیفتاده است
هرگز خواب به چشمم
سلام نداده است
هرگز ...
تو بیا
تو ببین
تو بخوان
تا بهار با تو برقصد.
تا غزل جان بگیرد
تا غنچه شکوفا شود
چمن قد بکشد
باغ گل دهد
قناری بخواند.
و
زندگی دوباره آغاز شود.
* تو را من چشم در راهم *
#محمدرضا_فتحی
#عضو_کانال
اسم همسر شهید سجاد طاهرنیا "نسیبه" بود.
حتما می دونید نسیبه زنی بود در صدر اسلام که در جنگ احد وقتی مردها فرار کردند ایشون ایستاد و از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله دفاع کرد و زخمی شد.
دیروز شاعر انقلابی کشورمون خانم عاطفه جوشقانیان بعد از خوندن مطالبی که درباره خانم شهید طاهرنیا نوشتیم، این شعر بسیار قشنگ رو سرودند.
تقدیم به روح نورانی نسیبه علی پرست
همسر شهید مدافع حرم، سجاد طاهرنیا :
نسیبه باش دل من، نسیبه ای که خطر کرد
همانکه در اُحد از جان و مال خویش گذر کرد
همانکه وقت فرار فلانیان و بزرگان
طمع نکرد و نترسید و ماند و سینه سپر کرد
نسیبه باش همانکه حُنین شاهد او بود
همانکه چادر غیرت برای معرکه سر کرد
نسیبه را بشِناس و نسیبههای زمان را
همانکه مانده به دلها، همانکه عزم سفر کرد
که بعد رفتن یارش، نبود صبر و قرارش
که ذره ذره غمش در دل زمانه اثر کرد
تمام دغدغهی او ظهور بود و امامش
از آنچه غیر امام و قیام بود حذر کرد
نسیبه باش دل من! پر از وقار و پر از نور
که در سیاهی دوران به جز نسیبه ضرر کرد
#عاطفه_جوشقیان
خلایق در تو حیرانند و جای حیرت است الحق
که مه را بر زمین بینند و مه در آسمان باشد
#سعدی
#حضرت_علی_اکبر_ع_مدح
#غزل
ای که در سورۀ تبسم خود
لطف «وَالشَّمس» و «وَالقَمَر» داری
نوری از آفتاب روشنتر
رویی از ماه، خوبتر داری
تو کدامین گلی که دیدن تو
صلواتی محمدی دارد
چقدر بر بهشت چهرهٔ خود
رنگ و بوی پیامبر داری
هجرتت از مدینه شد آغاز
مکه هم شاهد سلوک تو بود
کربلا، کوفه، شام، حیراناند
تا کجاها سر سفر داری
باوری سرخ بود و جاری شد
«اَوَلَسْنا عَلَی الحَق» از لب تو
چه غرور آفرین و بشکوه است
مقصدی که تو در نظر داری
با لب تشنه بودی و میسوخت
در تب کربلا پَر جبریل
وقت معراج شد چه معراجی
ای که از زخم، بال و پر داری
از میان تمام اهل جهان
عرشِ پایینِ پا نصیب تو شد
عشق میداند و ادب که چقدر
شوق پابوسی پدر داری
شوق پابوسی تو را داریم
حسرت آن ضریح ششگوشه
گوشهچشمی، عنایتی، لطفی
تو که از حال ما خبر داری
در مدیح تو از مدایح تو
یا علی هرچه بیشتر گفتیم
با نگاهی پر از عطش دیدیم
حُسن ناگفته بیشتر داری
#سیدمحمدجواد_شرافت
#حضرت_علی_اکبر_ع_مدح_و_ولادت
میايستم امروز خدا را به تماشا
اي محو شکوه تو خداوند سراپا
اي جان جوانمرد! به دامان تو دستم
من نيز جوانم، ولي افتادهام از پا
آتش بزن آتش به دلم، کار دلم را
اي عشق مينداز از امروز به فردا
آتش بزن آتش به دلم اي پسر عشق
يعني که مکن با دل من هيچ مدارا
با آمدنت قاعدهي عشق به هم خورد
ليلاي تو مجنون شد و مجنون تو ليلا
تا چشم گشودي به جهان، ساقي ما گفت:
"المنة للَه که درِ ميکده شد وا"
ابروي تو پيوسته به هم خوف و رجا را
چشمان تو کانون تولا و تبرا
اي منطق رفتار تو چون خلق محمد
معراج براي تو مهياست، بفرما!
اين پردهاي از شور عراقي و حجازيست
پيراهن تو چنگ و جهان دست زليخا
دل مانده که لبهاي تو انگور بهشتي است
يا شيرخدا روي لبت کاشته خرما
عالم همه مبهوت تماشاي حسين است
هر چند حسين است تو را محو تماشا
"چون چشم تو دل ميبرد از گوشهنشينان"
شد گوشهي ششگوشه براي تو مهيا
از گوشهي ششگوشه دلم با تو سفر کرد
ناگاه درآورد سر از گنبد خضرا
مجنون علي شد همهی شهر، ولي من
مجنون علي اکبر ليلام به مولا
#سیدحمیدرضا_برقعی