eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
72 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود دل که از ناوک مژگان تو در خون می‌گشت باز مشتاق کمانخانه ابروی تو بود
فنـجـان طلای شعر ناب آوردم چـای گل سـرخ با گلاب آوردم برخیز و بنوش زندگی را از نو در سینی صبح، آفـتـاب آوردم
دست زمانه بی تو مرا زرد می کشد روح مرا به سوی تو شبگرد میکشد پیراهنی که عطر تنت را گرفته است هر شب به روی سینه من درد میکشد آه از گلو که بعد تو هرشب برای من یک بغض ناشکسته نامرد می کشد دستی که سرنوشت مرا بی تو می نوشت بیهوده روی آینه را گرد می کشد در حیرتم چگونه خدا بعد رفتنت این جسم ناصبور مرا مرد می کشد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دائم مراقبم که دل دوست نشکند اما به خود که می نگرم تکه تکه ام
چــــــــــــه دردی میکشم از سردی رفتار چشمانی که عاشق می‌کند دل را ولی گردن نمی‌گیرد!... 🌻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
انگشتِ آبی با جان همیشه پای کار انقلابیم با شوق در این فصلِ سبزِ انتخابیم مثل گذشته صبح جمعه اول وقت در چشم دشمن می‌رود انگشتِ آبیم
اگر غم می زند سیلی ،گرانی می کند بیداد کجا حب وطن را می برد آزاد مرد از یاد!؟ گلایه بی شمار از گوش کم دارد وطن امروز نخواهد زد ولی با حنجر ابلیس ها فریاد درون هر لباس و مذهب و اندیشه ای قلبش همیشه می تپد در آرزوی میهنی آباد نه پا پس می کشد در التهاب هیچ بحرانی نه هرگز می زند دم از سکوت و قهرِ دشمن شاد جدا از حزب بازی ها و مشق و نسخه پیچی ها برای عزت ایران همیشه رای خواهد داد...
مائیم که از خُم ولا سرمستیم با رهبر خویش عهد و پیمان بستیم پر شور تر از همیشه و هر دوران در عرصه ی انتخاب حاضر هستیم
دلی که در دو جهان جز تو هیچ یارش نیست گرش تو یار نباشی، جهان به کارش نیست