eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
26 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
چشم هايم روزه دارِ چشم هاي مستِ توست ماهِ شيرينِ عسل ؛ بیرون بیا افطار شد
عصر باشد و چای باشد و .... شمعدانی .... اینجا صد بغل  واژہ می‌بارد برای" شاعری" ...
فعلا که ماه‌رمضانه
ای خرّم از تو خاور و خُرسَند چشمِ ماه در عرش شاهدی تو و بر فرش پادشاه تا کی غمامِ غربت و تا کی غبارِ غم؟ تا کی بگو که یوسفِ کنعان بُوَد به چاه دستم نمی‌رسد به بلندای قامتت بیچاره سر، که افتد از آن نازنین‌کلاه یک آه مانده از منِ آیینه دار و آه جز آهِ سرد از دلِ غمگینِ من مخواه گفتی: زمانه را بنمایم ز داد پُر گر از زمین زبانه کشد روز و شب گناه پا در رکاب کن که ببارد از هوا تمشک گر میرم از فراقِ تو، عمرم شود تباه رُخ گر نشانِ ما بدهی تا ابد، شویم بی‌پرده، ماتِ روی‌ تو، ما هیچ ما نگاه حرمت ندیده‌ام مگر از خنده ات بیا ای خُرّم از تو خاور و خرسند چشم ماه
با شما واژ‌ی سلطان به خودش می‌بالد...
اگر‌ ساقی تو باشی، جان فدای جام می‌سازم که در جنت نخواهم یافت حتی این زلالی را
سرگرم‌ به غیر دوست گشتن تا کی؟! حیف از نفسی که جز به وِی گردد طِی من‌ محوِ جمالِ ساقی ام، ساغر چیست؟! خلقی ز "مِی" اند مست و من مست از "وی"
چو شمع ازگردنم حق وفا ساقط نمی‌گردد درآتش هم عرق دارم خجالت پرور عشقم
بستی به طناب غم پَر و بال دلم عاشق نشدی بدانی از حال دلم صد مرتبه مُرد و زنده شد اما تو یکبار نشد بپرسی از حال دلم
هدایت شده از 
هدایت شده از 
برای کشتنِ من دِشنه و تفنگ نیاور مرا به‌نام صدا کن، که در جواب بمیرم
تو می خندی دهانِ باغِ لیمو آب می افتد و سیب از اشتیاقِ دیدنت بی تاب ، می افتد تمام ماهیانِ برکه عاشق می شوند آن دم که عکس رویِ چون ماهت به رویِ آب می افتد ببین خود را درون قابِ چشمانِ پر از شوقم چه عکست روی موجِ اشکِ من جذاب می افتد چه تصویر لطیفی خلق شد از شال و رخسارت چو شال شب که روی شانه ی مهتاب می افتد بخند ای گل ! تمام شعرهایم‌ را بهاری کن بدون خنده ات از سکه شعر ناب می افتد تو می آیی ،کنارم می نشینی ، شعر میخوانی و گاهی اتفاقاتی چنین در خواب ‌ می افتد ...
از عشق، از جدایی چیزی سرم‌ نمی‌شد مى‌گفت ماندنى نيست من باورم نمى‌شد تا صبح گریه کردم دریاچه شد اتاقم سدی حریف سیل چشم ترم نمی‌شد یک در میان ما بود، یک در به نام قلبم می‌خواستم که از آن در بگذرم نمی‌شد من سنگ بودم او رود، او‌ شعله بود و من دود باید که می‌گذشتم، چون لاجرم نمی‌شد شاید که دور باشم از او صبور باشم هم در شکنجه باشم هم محترم، نمی‌شد
به‌روی قلب خود پا می‌گذارم تو را در قصّه تنها می‌گذارم برای اینکه در یادت بمانم دلم را پیش تو جا می‌گذارم
چو آید  رقص و دُزدد ساق و گردد دور نشناسم ترنج‌ازشَست و شَست‌ازدست و دست‌ازپاو پا ازسر
آسمان همچو صفحهٔ دل من روشن از جلوه های مهتاب است امشب از خواب خوش گریزانم که خیال تو خوشتر از خواب است
ای با تو پیر گشتن، از هر شباب خوش‌تر
یک دم آرام ندیدم دلِ خود را همه عمر جز همان دم که دلم بود و دلت بود و دلت!
بر هرکسی که می‌نگرم در شکایت است در حیرتم که گردش گردون به کام کیست!
با من شب و روز یادِ شیرینت هست خوشبخت کسی که در نگاهِ تو نشست هرجا ببرندم،چه جهنم چه بهشت از عشقِ تو باز بر‌نمی‌دارم دست
من خسته ام از دست خودم ،دست خودم نیست در دست حسين(ع) است فقط راه نجاتم...! "عاصی" 🍃🖤🍃😭
♡ هرشب خودم را با خیالت روبه‌رو کردم هرشب تو را ای نور! در خود جستجو کردم وقتی‌که بر لب قفل بستم پیش خویشانم دیدی عزیزم با تو تنها گفتگو کردم! پیراهن تقوای من پر بود از لکّه با جویبار اشک آن را شستشو کردم جاروی استغفار را دادی به دستانم هفتادنوبت قلبکم را رُفت‌ورو کردم از تیغ غفلت زخم کاری بود بر جانم با سوزن ذکر تو آن را هم رفو کردم وقت دعا بااینکه صد حاجت به یادم بود اما خداجانم! خودت را آرزو کردم @eitaaparvanegi
هدایت شده از خلوت وصال🖤🌱
دلم انگار در آشوب و جنگ است دوباره خسته و تنها و تنگ است غریبانه شبی با‌ماه گفتم که زیر آسمان با تو قشنگ است... https://eitaa.com/khalvatevesal
🌼🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ملیکه قم! تصویر یگانه از صحن و سرای شما شوق عبادت و بندگی است ...