دلم حال و هوایی تازه دارد
بهلب ذکر و دعایی تازه دارد
دوبیتیهای من وقتی بیایی
برایت حرفهایی تازه دارد
#رضا_یزدانی_صابونی
مرا اگر به جهنم بیفکنی ای دوست
هنوز نعره برآرم که دوستت دارم ...
#سجاد_سامانی
هدایت شده از گلچین شعر
چه خبر یار؟ شنیدم که گرفتار شدی
دل سپردی و برای دگری یار شدی...
بعدِ دل کندنت از من دلت آرام گرفت؟
خوب شد زندگی ات؟ یا که بدهکار شدی..؟
بیتو اینجا خبری نیست بهجز غصه و درد
حال خوش بودی و رفتی و دل آزار شدی...
بودنت، پنجرهای باز به رویاها بود
ناگهان پنجره را بستی و دیوار شدی...
عشق را با طمعِ منطق خود تاخت زدی
تا نهایت به دلت سخت بدهکار شدی...
تو خودت خواستی از قصهی من پر بکشی
پس نگو کار خدا بوده و ناچار شدی...
حسرت یارِ تو بودن بهدلم ماند کهماند
آخرین خواستهام،قسمت اغیار شدی...
منکه در حد پرستش بهتو دلبسته شدم
من چهکردم که تو اینگونه جفاکار شدی..؟
پشت کردی بهمن ایناز غزالِ غزلم
شیر را پس زدی و طعمهی کفتار شدی...
مرگِ دل،نقطه ی آغاز فروپاشیهاست
حیف و صد حیف کهتو دیر خبردار شدی...
#حمیدرضا_گلشن
@golchine_sher
نمیخواهم همراه با عشق
اضطرابهای این جهانی را
به تو بسپرم
من از میان این قالبهایی
که آدمیان ساختهاند
عبور میکنم
به سوی تو میآیم
که نیستی
دیگر نیستی و انحطاط آدمی
معنی مرگ نمیدهد
اکنون نه زمان است
اکنون نه مکان است
در غیبت زمان و مکان
نه سنگ است
نه آواز پرنده است
نه میوه است
نیاز آدمی به اکنون است
نه گذشته نه آینده
من از صدای خشخش این برگها
پریشان میشوم
چهرهام زرد میشود
و قلبم تند میزند
باد برگها را
به حوض سنگی خالی میبرد
تصاویر من که بر دیوار سنگی
مینشیند
یادگاری از سالهایی است
که من جوان بودم
و تو را دوست داشتم
#احمدرضا_احمدی
يَا عَظِيمَ الْمَنِّ، يَا قَدِيمَ الْإِحْسانِ، أَيْنَ سَِتْرُكَ الْجَمِيلُ؟ أَيْنَ عَفْوُكَ الْجَلِيلُ؟
سرگشتهام ای خدا، دلیل تو کجاست؟
رسوا شدهام، ستر جمیل تو کجاست؟
با کوه گناه سوی تو آمدهام
دریای کرم، عفو جلیل تو کجاست؟
#محمدتقی_عارفیان
#دعای_ابوحمزه
من آن اشکم که از دیواره ی هر چشم میبارم
تو از احساس لبریزی و من از غصه سرشارم
شبیه قرص ماهی شب به شب با شعر می آیی
همه با قرص میخوابند و من با قرص بیدارم
هوای خوب فروردین شد و از عشق لبریزم
چگونه میتوانم بی تو دست از عشق بردارم
تمام شعر من در تارو پود ارض جاری شد
زمین جای قشنگی میشود وقتی تو را دارم
میان خواب و بیداری برایت شعر میبافم
از ان روزی که گفتی، شعرهایت را خریدارم!
#صفيه_قومنجانی
@nabzeghalam
به کَرّات آمدم گویم شما را دوست میدارم
ولی، شاید، اگر، اما، زبانم بند میآید ...
#مهدیه_صدر
رنجورم و با تاب و توانی که ندارم
دلتنگ توام، ای تو همانی که ندارم...
#حامد_عسگری
مرگم فرا رسیده و باید بایستم
محکوم به اطاعتِ فرمانِ "ایستم"
من یک گناهکارِ زمینگیرم ای خدا
من جز شکست خوردهٔ بیچاره کیستم؟!
حالا که غیرِ زحمتِ دائم نداشتم
راضی به رحمتی که مدام است؛ نیستم
در فکرِ کفْنِ و دفنِ خودم بارها غروب
کنج حرم نشستم و نم نم گریستم
گفتند میرسد دم ِ جان دادنم علی(ع)
عمری فقط به شوقِ همین لحظه زیستم
حالا که آخرِ همهٔ گریه ها؛ خوشی ست
غیر از امیدواری و جز عشق؛ چیستم؟!
در قید و بندِ بندِ کفن نیست پیکرم
چونکه علی(ع) رسیده و باید بایستم!
#و_أن_الموت_حق_والحساب_حق
#بعلی_ع_الهی_العفو
#مرضیه_عاطفی
دو سه روز دیگه از ماه رمضان، بیشتر باقی نمونده
باورتون میشه😰
ببینید صائب چی میگه👇🏻
افسوس که ایام شریف رمضان رفت
سی عید به یک مرتبه از دست جهان رفت
افسوس که سی پاره این ماه مبارک
از دست به یکبار چو اوراق خزان رفت
ماه رمضان حافظ این گله بُد از گرگ
فریاد که زود از سر این گله، شبان رفت
شد زیر و زبر چون صف مژگان، صف طاعت
شیرازه ی جمعیت بیداردلان رفت
بی قدری ما چون نشود فاش به عالم؟
ماهی که شب قدر در او بود نهان، رفت
برخاست تمیز از بشر و سایر حیوان
آن روز که این ماه مبارک ز میان رفت
تا آتش جوع رمضان چهره برافروخت
از نامه اعمال، سیاهی چو دخان رفت
با قامت چون تیر درین معرکه آمد
از بار گنه با قد مانند کمان رفت
برداشت ز دوش همه کس بار گنه را
چون باد، سبک آمد و چون کوه، گران رفت
چون اشک غیوران به سراپرده مژگان
دیر آمد و زود از نظر، آن جان جهان رفت
از رفتن یوسف نرود بر دل یعقوب
آنها که به صائب ز وداع رمضان رفت
#صائب_تبریزی
#وداع_با_رمضان
این چشمهای خیس برازندهٔ تو نیست
محراب را که آینـهکـاری نمیکنند ...
#سیدسعیدصاحبعلم
آبادی شعر 🇵🇸
دو سه روز دیگه از ماه رمضان، بیشتر باقی نمونده باورتون میشه😰 ببینید صائب چی میگه👇🏻 افسوس که ایام ش
ماه رمضان حافظ این گله بُد از گرگ
واقعا هم همینه 😢😢
یک ماه دیگه معلوم نیست دین داشته باشیم یا نه 😔
#وداع_با_ماه_مبارک_رمضان
بی شک حوالهی همه امسال کربلاست
مزدی که آخر رمضان میدهد به ما
#محمدعلی_بیابانی
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
الهی من کیستم که تو را خواهم، چون از قیمت خود آگاهم، از هر چه میپندارم کمترم و از هر دمی که میشمارم بدترم.
#مناجات
#خواجه_عبدالله_انصاری
هدایت شده از شیدایی
برای فتح منِ خسته، جنگ لازم نیست
فقط بخند تو -آری- تفنگ لازم نیست
نیاز نیست به تزریق، کشتن ما را
هوا هوای تو باشد، سُرنگ لازم نیست
به جز همین که تو در ساحلی، دگر چیزی
برای خودکشیِ یک نهنگ لازم نیست
خرابه کردنِ یک شهر را، غمت بس بود
مغول نخواهد و تیمورِ لنگ لازم نیست
دلِ گرفتهی ما را به قلب خود نسپار
که در شکستنِ این شیشه سنگ لازم نیست
سیاهمویی و لب سُرخ، یککدام بس است
که میزبان تو که باشی، دو رنگ لازم نیست
من از نگاه بیفتم، تو میروی بالا
در این مقایسه الّاکلنگ لازم نیست
بهانه کرد که چون شاعرم، هوسبازم!
بگو نخواستمت دیگر، انگ لازم نیست...
#سجادشهیدی
🍁🍃
من شاعرم، حواس ندارم، پُر از غمم
با من درست حرف بزن، من هم آدمم
گاهی شبیه شعر سپیدی مشوّشم
گاهی دو بیت مثل رباعی منظّمم
گاهی دلم خوش است به مضمون ساده ای
گاهی به فکر گفتن یک بیت محکمم
شاید کنار شعر نباشم خودم ردیف
در انتخاب قافیه امّا مصمّمم
اغراق اگر نباشد، اقرار میکنم
من شاعر تمام غزلهای عالمم
هرجا که صحبت از غزل عاشقانه ای است
حس میکنم که شاعره آن غزل منم
من مریمم که شعر برایش مقدّس است
با چه زبان؟ چگونه بگویم که مریمم؟
#مریم_کرباسی_نجف_آبادی
آبادی شعر 🇵🇸
من شاعرم، حواس ندارم، پُر از غمم با من درست حرف بزن، من هم آدمم گاهی شبیه شعر سپیدی مشوّشم گاهی دو
من شاعر تمام غزلهای عالمم
بله کاملا صحیحه 👌😐🙄
اگر چه جنگ ميان من و تو كشته نداد
ولى چه سود كه هر شب اسيرتر شدهام!
#امید_صباغنو
هدایت شده از حــــــــــــــــــــبیب
گفتم که چرا رفتیو تدبیر تو این بود
گفتا چه توان کرد که تقدیر
همین بود...
گفتم که نه وقت سفرت بود چنین زود
گفتا که نگو مصلحت دوست
در این بود...
#سلمان_ساوجی
ای دلبری ات دلهره ی حضرت آدم
پلکی بزن و دلهره ام باش دمادم
پلکی بزن از پلک تو الهام بگیرم
تا کاسه ی تنبور و سه تاری بتراشم
هر ماه ته چاه نشد حضرت یوسف
هر باکره ای هم نشود حضرت مریم
گاهی عسلم گم شدن رخش بهانه است
تهمینه شود همدم تنهایی رستم
تهمینه شود بستر لالایی سهراب
تهمینه شود یک غم تاریخی مبهم
تهمینه ی من ترس من این است نباشد
باب دلت این رستم بی رخش پر از غم
این رستم معمولی ساده که غریب است
حتا وسط ایل خودش در وطنش بم
ناچاری از این فاصله هایی که زیادند
ناچارم از این مردن تدریجی کم کم
هر جا بروم شهر پر از چاه و شغاد است
بگذار بمانم ..... که فدای تو بگردم
من نارون صاعقه خورده تو گل سرخ
تو سبز بمان من بدرک من به جهنم
#حامد_عسکری
عاشق شدن یعنی شروع فصل ویرانی
اصلا تو چیزی از نگاه سرد می دانی؟
گاهی به جرم چیدن لبخند ممنوعه
در شعر هایت میشوی یک عمر زندانی
زیباترین بیت غزل هایت که شد هر شب
از ترس تنهایی خود مرثیه می خـوانی
با قصد قربت دور چشم یار می گردی
در هر طوافی میکنی احساس، قربانی
کم کم تمام فکر و ذکرت میشود دلبر
حس میکنی حتی درون خویش مهمانی
عاشق شدن لرزیدن و دلواپسی دارد
مثل کبوتر در هوای سرد و بارانی
#مارال_افشون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ورود رهبر انقلاب اسلامی به حسینیه امام خمینی و #شعار_متفاوت دانشجویان در استقبال از رهبر انقلاب