eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
67 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
مرز تنِ تو با وطنِ من زیاد نیست ویزای سرزمین تن من زیاد نیست دریای من! تمام مرا در خودت بگیر سطحِ جزیرۀ بدن من زیاد نیست مشکل گشودنِ گرهِ گیسوان توست چون دکمه های پیرهن من زیاد نیست یاد تو. عشق تو. غم تو. آرزوی تو : تعداد مردم وطن من زیاد نیست صیاد پیرم آه پری فرق تور تو با رشته رشتۀ کفن من زیاد نیست من مثل روح شعر غریبم مرا بخوان در این زمانه هم سخن من زیاد نیست فانوس خستۀ شب این ساحلم سحر برگرد! عمر سوختن من زیاد نیست...
هدایت شده از شیدایی
‏هیچ می‌گویی اسیری داشتم حالش چه شد؟ خسته‌ی من نیم جانی داشت احوالش چه شد؟ 🍁🍃
ای فصل غیر منتظر داستان من معشوق ناگهانی دور از گمان من ای مطلع امید من ای چشم روشنت زیباترین ستاره ی هفت آسمان من آه ای همیشه گل که به سرخی در این خزان گل کرده ای به باغچه ی بازوان من در فترت ملال و سکوتی که داشتم عشق تو طرفه حادثه ی ناگهان من ای در فصـــول مرثیه و سوگ باز هم شوقت نهاده قول و غزل بر زبان من حس کردنی ست قصه ی عشقم نه گفتنی ای قاصـــــر از حکایت حسنت بیــــان من با من بمان و سایه ی مهر از سرم مگیر من زنده ام به مهــــر تو ای مهربان من کی می رسد زمـــان عزیز یگانگی تا من از آن تو شوم و تو از آن من  
نقاش غزل تا که به چشمان تو پرداخت دیوانه‌ شد از طرز نگاهت قلـَم انداخت ‌‌
ندای صبح بخیر از تو، نوای مستی‌اش با من عجب صبح قشنگی شد، نگاهت در نگاه من.‌‌..
چه لازم است که با غیر، مهربان باشی؟ که صد هزار خیال خطا کند عاشق
🌸 تبادلات شعر چکاوک: ❣جمعه‌ها: از ساعت ۲۲ تا ۸ صبح شنبه ❗️زمان فرستادن لینک کانال: از صبح جمعه تا ساعت ۲۰ جمعه 🔺گروه در طول هفته بسته است 🦋 لینک گروه: https://eitaa.com/joinchat/430375690C000ac4df89 💚💛💚💛💚
کم غُصّه داشتم، غمِ هجران اضافه شد دلتنگی و فراقِ عزیزان اضافه شد کم می‌کشیدم از همه‌ی آنچه هست و نیست غمهای دیگری به غمِ نان اضافه شد گاهی برایت از در و دیوار می‌رسد از این بلا خلاص شدم، آن اضافه شد دستم نرفت وقت جوانی به جام می پیری رسید و پنجه‌ی لرزان اضافه شد عاشق شدم که کم کنم از رنجِ بی‌کسی حرف و حدیثِ مردمِ نادان اضافه شد خیر از بهارِ رفته ندید این درختِ خشک سرمای سوزناکِ زمستان اضافه شد دشوارتر ز تهمتن است آزمون من از هفت‌خوان گذشتم اگر، خوان اضافه شد
عاشقی را چه نیاز است به توجیه و دلیل که تو‌ ای عشق همان پرسش بی زیرایی
دنیاسـت بـه زیـر دین الطاف کریم در مانـده جهـان ز ذکر اوصاف کریم با آن همه بذل ، حاتـم طائی داشت از چشمه ی معرفت فقط کاف کریم @gida13
من و تو هر دو غريبيم، هر دو تنهاييم من و تو غمزده، مثل غروب درياييم كسی كه با من و تو آشناست، ناپيداست من و تو گر همه باشند، باز تنهاييم به حال تشنگی ما دلی نمی‌سوزد ملال‌بارتر از ريگ‌های صحراييم نديده روز خوشی، چشم‌های خستهٔ ما دچار خلوت خاموش نيمه‌شب‌هاييم به دوش ما غم یک‌عمر خانه‌بر‌دوشی‌ است من و تو شهرهٔ آوارگان دنياييم من و تو شاهد مرگ بنفشه‌ها بوديم كسی كه هيچ نديده بهار را ماييم ببين چگونه به ما خيره‌خيره می‌خندند من و تو... آه من و تو، چقدر رسواييم
‌ گفت در چشمان من غرق تماشایی چقدر گفتم آری، خود نمی‌دانی که زیبایی چقدر! ‌‌ در میان دوست‌داران تا غریبم دید گفت: دوره‌گرد آشنا! دور و بر مایی چقدر! ‌‌ ای دل عاشق که پای انتظارش سوختی هیچ‌کس در انتظارت نیست، تنهایی چقدر ‌‌ عاشقی از داغ غیرت مُرد و با خونش نوشت دل نمی‌بندی ولی محبوب دل‌هایی چقدر ‌‌ آتش دوری مرا سوزاند، ای روز وصال بیش از این طاقت ندارم، دیر می‌آیی چقدر... ‌‌