eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
تر‌کیب بند قصیده "ماه بنی هاشم" بند اول: رواست آن‌که شود عالمی سراپا چشم درآن دقیقه که دل می کَند ز دنیا چشم درین چمن به تماشا نمانده نرگس مست گشوده است نظر را به مُلک بالا چشم برای دیدن حرف نگفته بی‌تاب است اگرچه فاصله‌ای نیست از زبان تا چشم سخن ز چشم چو آید، از آن دو چشم بگو از آن دو جام پیاپی، از آن دو سقا چشم از آن دو حضرت والامقام عالی‌نام دو تیز بال، دو بالانگر، دو عنقا: چشم دو شیردل، دو شکوه آفرین، دو میر‌شکار دو آفتاب به برج قمر، دو زیبا چشم از آن دو نور نگاه علی(ع) دو یار حسین(ع) از آن دو معجزه‌گر چون دم مسیحا، چشم از آن نگاه جهانبین، از آن پگاه امین که باز کرده از آغاز در تولا چشم سخن ز چشم ابالفضل گفتن آسان نیست که او نگفت به مولا به غیر: آقا چشم! سخن ز چشم ابالفضل گفتن و گفتن از آن دو تشنه لب در کنار دریا چشم سخن زچشم ابالفضل گفتن و گفتن هر آنچه را که نگفته ست این قلم با چشم ادب‌شناس چو ام البنین به باغ یقین ندوخت چشم نجیبش به چشم مولا چشم سخن ز ماه بنی‌هاشم آمده‌ست و رواست اگر که سر بگذارد به دشت و صحرا چشم علم به دوش گرفتند همچو دستانش مدافعان حریم حرم، دو یکتا چشم شکسته باد دو‌دستی که راه را بستند بر آن مهی که حریف است خصم را با چشم گرفته طاق دو ابروش را مگر در دست که بی عمود شکسته‌ست پشت اعدا چشم از آن دو تیر سیه دل شکست پشت کمان که خون نشاند به مژگان آن دلارا چشم فدای هر مژه ی خون چکان آن ساقی در آن زمان که گشوده‌ست سوی زهرا چشم رسیده است برادر، جهان چه می بیند تقارن مه و خورشید گشته چشماچشم شکست پشت برادر پس از تو یا عباس دریغ و درد که بسته‌ست بر تسلا چشم قلم شکست، ورق سوخت، دود شد دفتر مگر به اشک خَرَد آبروی ما را چشم فدای غیرت عباس چشمه ی سخنم غریق عشقم و دل نشنود ز من که منم بند دوم: که داشت تاب تمنای چشمش الا صبح که داشت رخصت دیدار آن دلارا صبح شباشب از غم هجران نخفته دیده ی جان هزار اختر خونین شمرده شب تا صبح سترگ و شعله ور و پرصلابت و غرا گرفته است جهان را به یک تماشا صبح سکوت کرده زمین و زمان مقابل او زبان گشوده چنان ذوالفقار مولا صبح چه غیرتی که نفس حبس کرده دریا هم چه صولتی که نفس می دهد به صدها صبح چه بود اگر که نمی بست دل به راهش دل نبود اگر که نمی برد نام او را صبح هزار سال همان شوکت و شکوه و جلال هزار سال همان لاله‌ی شکوفا: صبح قلم مقابل آن شیر صف شکن، حیران کمینه شاعر آن آیه های والا: صبح به روی قلب زمین دست می گذارد نور به دست عشق علم برده است بالا صبح مدافعان حرم رهروان رفتارش به دور خیمه علمدار خیمه زد یا صبح؟ به دست: مشک، به لب: نام دوست، می تازد که جاودانه کند جلوه ی وفا را صبح رسید مجمر سوزان عشق تا لب آب طلوع کرد رخش، غرقه در تماشا : صبح رسید آینه، مرغان صبح، قربانش هزار ماهی از آن رود، غرق دریا- صبح رسید آب به دستان حضرت دریا چو موج خون شد و پاشید خون به دنیا صبح فرات بوسه به دستش زد و به لب نرسید که بود جام عطش برلبش گوارا صبح سلام کرد به طفلان خاندان رسول سلام کرد به لبهای خشک سقا صبح کدام صبح که بی روی ماه او چون شام کدام شام که با آن دم مسیحا: صبح به راه دوست چنان آمده ست دست افشان که نزد مقدم او ایستاده بر پا صبح امان نخواست، که امن و امان او مولاست پیاله گیرِ چنین چشمه ی تولا صبح گرفته است به لب مشک را و می تازد نمانده راه درازی، به مقصدش، تا صبح به خاک ریخته شد خون مشک بی سقا به اشک رفت به دیدار شام احیا، صبح علم به دست تو مانده ست جاودان، عباس که با وجود عزیزت نمانده تنها صبح برای گفتن از آن ماه، یا علی مددی قسم به آه شبانگاه، یا علی مددی بند سوم: مگر چه دیده که دل می زند به طوفان، دست؟ به یاد العطش غنچه هاست گریان: دست به قحط‌سال وفا، پاسدار دین سقاست به خشک‌سال ادب چشمه‌ی خروشان: دست شکوه وشوکت جانبازی و سرافرازی ست در آن زمان که برآید ز خاک، رخشان دست کدام دست به این رفعت و مقام رسد؟ که گشته باب حوائج به رنج دوران، دست چو ماه بر سر این کاروان رخ ساقی ست چوبرگ نخل، امید دل بیابان، دست چو شیر، صفدر و کرار، چشم پورِ علی ست چنان عقاب بلند آشیان و پرّان: دست چو تیر بر دل دشمن نگاه نافذ اوست چو خیمه بر سر احباب خسته، سامان دست چو گنج در جگر خاک، مانده خون خدا چو ابر بر سر گل مژده‌ی بهاران دست زمانه خیره، زمین مات، آسمان تیره دو کوه نور، دو آیینه ی درخشان: دست چنان دو صائقه آتش زده به لشکر خصم چو ذوالفقار پدر، یکه تاز میدان: دست غریب‌: دست، به خون خفته: دست، تنها: دست
عزیز: دست، وفادار: دست، جانان: دست به دست اوست دل عارفان و جانبازان چنان دو بال ملک، ساقیان رضوان دست نوشته بر کف عباس پنج نام و شده ست به نام نامی این پنج تن گلستان دست کم است گرچه درین دشت یار، دل خوشدار که یاورست برادر، تو را به قرآن دست برادرست، و بهشتش رضای حضرت دوست که شسته است ز دنیا به عشقش آسان دست بگیر دست مرا تا دوباره برخیزد به روز حشر به دیدار دوست خندان، دست صلا رسیده ز عرش برین، که بشتابید به سر دویده به دیدار حق، شتابان دست زدست گفتم و چشمم به دست "ماه" افتاد همان مهی که به حق داده در شبستان دست ز دست گفتم و در یادم آمد آن شب سرخ که داده بود به عباس، "مرد میدان" دست ز دست گفتم و "انگشتری" به حرف آمد که سوخت قلب عقیق یمن پس از آن دست زدست گفتم و با یاد پنجه ای خونین میان روضه ز غم می دَرَد گریبان دست ز دست گفتم و از دست رفت صبر و قرار بگیر از من جا مانده از شهیدان، دست گرفته دست جهان را دو دست آن ساقی جهان و کار جهان فانی است و حق باقی علیه‌السلام @shaeranehowzavi
صلی الله علیک یا ساقی العطاشی، یا اباالفضل العباس یا قمر العشیرة با دست لرزان می‌نویسم باز از آن دست از دست لطف اوست می‌گیرد توان دست آری همان دستان که چون از پیکر افتاد تا نشکند زد بر کمر هفت آسمان دست آری همان دستان که می‌گردد دخیلش با انتظار دست‌گیری، بی‌کران دست بهر توسل در گره‌های ضریحش دارند هر دم جملۀ پیغمبران دست باب‌الحوائج گشت فرزند یدالله تا در گرفتاری بگیرد از جهان دست نازم یل ام‌البنین را آن‌که بی‌دست بسیار از مردم گرفته هر زمان دست نازم چنین پیمان‌شناسی را که این‌‎سان با خشم زد بر سینۀ خط امان دست نازم ادب را که به روی سینه دارد همواره در پیش امام عاشقان دست باب علمداری و سقایی و یاری است میراث‌دار حیدر است این پرتوان دست الحق که برق چشم‌هایش ذوالفقاری است بسیار دشمن را به نابودی کشانده است روی برادر دید در آیینۀ آب آن‌گاه که پر کرد از آب روان دست پس آب را بر آب می‌ریزد چه زیبا اوج وفا را می‌کند اینجا عیان، دست آن دست‌ها از پیکر افتادند آن‌گاه حتی وفا هم شست گویی از جهان دست ای شانۀ موی پریشان رقیه افتادی از پیکر چرا ای مهربان دست او کیست می‌کوبد ستم از کشتنش پای او کیست می‌کوبد به سر از غم جهان دست این قامت سرو است برپا مانده هرچند چون برگ می‌ریزد از او باد خزان دست دستان خورشید است دستان قمر را چون پاره‌های نور در دامن کشانده است برخیز یاعباس اندوه بزرگی است با جان بگیر از زینب قامت‌کمان دست وقتی که رفت از کربلا یک کاروان سر جا ماند پیش علقمه یک آسمان دست وقتی هدف باشد رضای حضرت عشق در پیش پایش داد باید چشم، جان، دست در کاخ دشمن گفت طفلی کو عمویم تا که بگیرد پیش چوب خیزران دست با چشم گریان، عمّی العباس گویان بر سر نهاده حضرت صاحب‌زمان دست بس شعرها گفتند مشتاقان از این دست بس چاره شد درد گرفتاران از آن دست این بیت‌ها یک مصرع شعر تو تنهاست ناگفته‌ها بسیار از این دست مانده است
تاریخ نوشته ماه یک لشگر بود دور و بر خیمه گاه یک لشگر بود با رفتن او شکست پشت خورشید عباس برای شاه یک لشگر بود ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
من آدمی که در دل جنت گناه کرد سو دای دل همیشه مرا رو سیاه کرد جان کندنی که باعث ره توشه بود را در لحظه ای به خیره سری دل تباه کرد جز ندبه در بساط دل خود نداشتم شب را به گریه مردم چشمم پگاه کرد در اوج خشکسالی قلب شکسته ام باران گرفت و گوشه ی چشمی اله کرد من برکه ای که شوق تپیدن گرفته است از لحظه ای که ماه ،به قلبم نگاه کرد بی راهه رفته بودم اگر لطف او نبود یک ذکر یا حسین(ع)مرا رو به راه کرد
وقت است در هر گوشه ای باران بگیرد اشک مقدس از همه پیمان بگیرد عشق فراگیری بنام روضه ی نور در بیکران روح انسان جان بگیرد لبیک گفتن به امام روشنایی درطبل و سنج و مرثیه جولان بگیرد ماه محرم آمده با برگی از عشق تا آزمون از ما و این و آن بگیرد هر گوشه‌ای سرشار از شوری حسینی ست کارام با آن دردبی درمان بگیرد نور علی نور است این شور الهی با هجمه های فتنه کی نقصان بگیرد حب الحسین یجمعنا با الم عشق آمار از خیل هوادار ان بگیرد حیف است در ماه محرم خانه ی دل چون خانه های کوفه بوی نان بگیرد کوفه پر از ارزانسرای دین فروشی ست هیهات وجدان جانب عصیان بگیرد شیطان تمام پیروانش جمع کرده در کربلا از بندگی تاوان بگیرد تاریخ بد می گوید از آن میزبان که با تیر و ترکش راه بر مهمان بگیرد خورشید می خواهد که در صحرای سوزان بوس از گلوی خونی عطشان بگیرد عشق آمده باحنجر خونی سرنی تا آبرو ی تازه ای ایمان بگیرد زیباست رقص خنجر و فواره ی خون وقتی نگاهت نشات از عرفان بگیرد هیهات مناالذله را بنویس باخون تا سلطه ی قابیلیان پایان بگیرد زینب سفیر انقلاب کربلا شد تا جیش انصارالحسین سامان بگیرد ای روضه خوان مارا ببر با سر به شامات تا اشک عریان باز هم پیمان بگیرد
دریا به رودخانه نَزَد رو، شهید شد تا روز حشر نزد خدا، روسپید شد رفتی که آب آورِ لب تشنگان شوی ای وای امید اهل حرم ناامید شد عباس اگر چه از قد و قامت رشید بود روزی که شد فدای برادر، رشید شد .... تاسوعای حسینی تسلیت 🏴
تک بیت عاشورایی امروز غزه، کرب و بلای معاصر است این ماجرای عشق به پایان نمی‌رسد! محرم۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از نو چنان طوفان الاقصی باز میگردیم موجیم و از ساحل به دریا باز میگردیم ای قبله اول اسیرغم نمیمانی ای قدس با «انا فتحنا...» باز میگردیم فتح تو...فتح قله ی... فتح و ظهور است پای تو میمانیم کی ما باز میگردیم؟... «انا الیه الراجعون» بعد از شهادت هم از قعر گِل به دار دنیا باز میگردیم... آغوش های عاشقی هستیم باور کن هرجا بگویی «عشق» ماها باز میگردیم ای نیل اگر سیلاب گشتی خانه را بردی ما با عصای دست موسی باز میگردیم فرزند های فاطمه هستیم اگر مُردیم با هیبت حیدر به تن ها باز میگردیم ای رشته تسبیح حق ما با نخت جمعیم امروز ما دور تو فردا باز...میگردیم راه شهیدانیم و هی آغاز میگردیم از نو چنان طوفان الاقصی باز میگردیم «این زندگی مکثی ست مابین دو تا سجده استغفراللهی بگو، ما باز می‌گردیم» . . . . . . پیک بشارت با اشارت گفت:یا مهدی رفتی و روزی با شهیدان باز میگردی.......... سروش وطن پور/ 1403/3/9
«چه صبحی! چه شامی!» زمان از تو می‌گفت «چه جغرافیایی!» جهان از تو می‌گفت ازل تا ابد، ساحت آفرینش به هر شکل و با هر زبان از تو می‌گفت از آغاز عالم، از اندوه آدم قدیمی‌ترین داستان از تو می‌گفت افق تا افق خون تو می‌درخشید کران تا کران آسمان از تو می‌گفت دل سنگ‌ها از غمت آب می‌شد اگر کوه آتشفشان از تو می‌گفت و هر باد هق‌هق تو را مویه می‌کرد و هر رود نرم و روان از تو می‌گفت و هر آه محو غمت بود، هر دم و هر آینه ناگهان از تو می‌گفت تو ای روح کعبه! حرم از تو می‌خواند تو ای جان مسجد! اذان از تو می‌گفت تو ای گریهٔ کودکان در غم تو نگاه تر مادران از تو می‌گفت در آرامش پیرهن‌های مشکی هیاهوی پیر و جوان از تو می‌گفت به دلگرمی چای در روضه سوگند که با هر لبی استکان از تو می‌گفت *** به خود آمدم، جمعیت گریه می‌کرد به خود آمدم، روضه‌خوان از تو می‌گفت…
ما در مصیبت سر تو گریه‌ می‌کنیم بر پاره‌های پیکر تو گریه می‌کنیم بالای تل چه دید که آه از دلش کشید با گریه‌های خواهر تو گریه می‌کنیم با پا که جسم پاک‌ تو را زیر و رو نمود با ناله‌های مادر تو گریه می‌کنیم وقتی که شمر راس تو را از بدن برید با بوسه روی حنجر تو گریه می‌کنیم صحرا پر است از علی‌اکبر کنار تو بر آیه‌های اکبر تو گریه می‌کنیم تیر سه شعبه نیست‌ برای گلوی او بر خون حلق اصغر تو گریه میکنیم ما در کنار علقمه ارباب عالمین بر اشک دیده‌ی تر تو گریه می‌کنیم آتش درون خیمه‌ی تو شعله می‌کشد بر اضطراب دختر تو گریه میکنیم "هل من معینِ" تو که به عرش خدا رسید بر حال و روز مضطر تو گریه می‌کنیم
سلام به اهالی آبادی شعر تاسوعا و عاشورای حسینی رو خدمت همه‌ی بزرگواران تسلیت عرض می‌کنیم🏴 از همگی التماس دعا داریم ما رو از دعای خیرتون فراموش نکنید
دستهایی قبله‌ی حاجات دلها می‌شود دردهای لاعلاج ما مداوا می‌شود قصه‌ی قحطی آب و دست و مشک و علقمه درس توحیدی برای خلق دنیا می‌شود می‌رود از میمنه تا میسره، پور علی با رجزخوانی، سپاه کفر رسوا می‌شود صدهزاران تیر بر جسم شریفش می‌رسد بر سر راس شریفش زود دعوا می‌شود می‌شود چشم انتظار آب طفل شیرخوار با دلی پرخون عمو، مهمان زهرا می‌شود کاشف الکرب حسین فاطمه در کربلا خون‌جگر، شرمنده، مضطر قلب سقا می‌شود چون عمود آید به فرق تشنه‌کام علقمه کاروان بهر غمی عظمی مهیا می‌شود چون که افتد از روی مرکب علمدار حسین پای نامردان به سوی خیمه‌ها وا می‌شود کربلا دشت جنون است و وفاداری و عشق روز عاشورا به پاس عشق غوغا می‌شود
در روضه‌های توست که سامان گرفته‌ایم با اشک در مصیبت تو جان گرفته‌ایم ویرانه‌ایم دربه‌در روضه‌ات حسین ما زیر پرچم غمت اسکان گرفته‌ایم در هیئت و حسینیه، هرجا که روضه است ما نوکران کوی تو عنوان گرفته‌ایم بر روی مهر تربت تو سجده می‌کنیم از عشق تربت است که ایمان گرفته‌ایم دکتر جواب کرده، دل غصه‌دار را در مجلس عزای تو درمان گرفته‌ایم مقتل نوشته راس تو را پیش دخترت.... مانند ابر ، روضه‌ی باران گرفته ایم
خوشا گنبد خوشا ایوان طلایت خوشا سینه‌زنان مبتلایت رسیده شام عاشورای جدت علم، پرچم، نشانهای عزایت
مکن ای صبح طلوع...
افتاد مشک و آب از چشم ترم رفت با چکه‌های مشک، آهم از سرم رفت باید به پا خیزم به استقبالت اما دستی که مشتاق تو بود از پیکرم رفت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 مکن ای صبح طلوع فرا رسیدن عاشورای حسینی تسلیت 🖤🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹امشب شهادت نامه عشاق امضا می‌شود... سید مجید بنی فاطمه 🍃🖤🍃😭
الهی بهر قربانی به درگاهت سر آوردم نه تنها سر، برایت بلكه از سر بهتر آوردم پی ابقایِ قَد قامَت، به ظهر روز عاشورا برای گفتن اللّه‌اكبر، اكبر آوردم... علی را در غدیر خم، نبی بگرفت روی دست ولی من روی دست خود، علی اصغر آوردم اگر با كشتن من دین تو جاوید می‌گردد برای خنجر شمر ستمگر، حنجر آوردم برای آن‌كه قرآنت نگردد پایمال خصم برای سُمّ مركب‌ها، خدایا پیكر آوردم علی، انگشتر خود را به سائل داد اما من برای ساربان انگشت با انگشتر آوردم... من «ژولیده» می‌گویم، حسین بن علی گفتا: الهی بهر قربانی به درگاهت سر آوردم
فردا که بر فراز نِی افتد گذارمان حیرت‌فزای‌طور شود جلوه‌زارمان فردا که کهکشان تجلّی‌ست، نیزه‌ها گَردش کند زمین و زمان بر مدارمان فردا که روزِ سرخِ عروج من و شماست بر روی نیزه‌هاست قرار و مدارمان فردا که سرفرازی ما را رقم زنند خورشید و ماه می‌شود اختر شُمارمان فردا که روز عرضه عشق و شهادت است حیرت کنند، عالم و آدم ز کارمان فردا که از تبار تبر زخم مانْد و داغ غیرت، شقایقی بُوَد از لاله زارمان فرداست روز وعده دیدار و دیدنی‌ست بر نیزه‌ها، تجلّی پروردگارمان منظومه بلندِ شهادت، سرودنی‌ست فردا که عشق، خیمه زَنَد در کنارمان در ما عیان جمال خدا جلوه می‌کند چشمی کجاست تا شود آیینه‌دارمان؟ رنگِ پریده‌ای‌ست به چشم سپهر، مِهر وقتی سپیده می‌دمد از شامِ تارمان ما هر چه داشتیم، به پای تو ریختیم ای عشق! ای تمامیِ دار و ندارمان! چشمِ امیدِ ماست به فردای دوردست بر تک‌سوار مانده به‌جا از تبارمان... عاشورای حسینی تسلیت🖤
الهی زخم باغت را نبینم خموشی چراغت را نبینم اگرخواهی نمیرد زینب تو دعاکن تاکه داغت را نبینم