eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
26 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحبت های سوزناک و شنیدنی حاج مهدی رسولی که انگار حرف همه ما در این روزهاست! 🕊🥀😔 @abadiyesher
هدایت شده از 
گروه شعر 🦋 غزل‌چین 🦋 https://eitaa.com/joinchat/2602238880Ce65fdef9fe
شب‌ها به دور از هیاهوی روز بازی‌های《دل》 آغاز می‌شود. دو شب است دلم می‌خواهد قرص خوابی بخورم، تا دلم هوای پر کشیدن به ضاحیه به سرش نزند. دوشب است دلم می‌خواهد سر شب به چنان خواب عمیقی فرو روم که جای درد نبودنت کمتر آزارم دهد. دو شب است دلم می‌خواهد دیرتر صبح شود تا روزهای سخت بدون تو را نبینم. اما دو شب است تا صبح میان سکوت و سرمای اتاق انعکاس صدایت درگوشم، دلم را ذوب می‌کند. دو شب است تا صبح من قطره‌قطره آرزوهایم را قورت می‌دهم. دو شب است تا صبح تنها برایت سوگواری می‌کنم تا سپیده سرزند و امید بازگردد... https://eitaa.com/khalvatevesal
باغ ما این است؛ طوفان شد، صنوبر ایستاد سروی از پا اوفتاد و سرو دیگر ایستاد روی نی می‌رفت بی سر آفتاب کربلا باغ شاهد بود از آن پس نخل، بی‌سر ایستاد حال ما را خوب می‌دانند عاشورائیان هر زمان اکبر زمین افتاد، اصغر ایستاد یک اُحد دردیم آری؛ حمزه رفت امّا چه باک! مصطفی هر وقت تنها ماند، حیدر ایستاد «قل هو الله أحد» را دست بستند و چه غم هر کجا قرآن در آتش رفت، کوثر ایستاد عین تسلیم و رضائیم؛ این تمام حرف ماست زیر خنجر رفت اسماعیل، و هاجر ایستاد أین نصرالله؟ نزدیک است اذان آمد، ببین! روی بام خانه با الله اکبر ایستاد @abadiyesher
تمام پنجره‌های ده آشنای تواند چکاوکان همه دیوانهٔ صدای تواند ستاره و سحر و ماه با تو همسایه درخت و چشمه و گل اهل روستای تواند هزار قطرهٔ بارانِ در صف بارش هنوز در طلب بوسه بر عبای تواند بدون بودنت ای کوه! گریه هم سخت است که ابرها همگی جلد شانه‌های تواند دویده‌اند کسانی به سمت درک غمت دویده‌اند ولی تازه ابتدای تواند بخوان! دوباره بخوان خطبه‌ای به وسعت درد خوشا به آن کلماتی که مبتلای تواند به صبح خیره شو، از بزم آفتاب بگو که سایه‌ها همه افتاده پیش پای تواند مباد فتح‌نکرده _نبُرده_ برگردند جماعتی که به دنبال خون‌بهای تواند | | @abadiyesher
شهید نگاه چاره‌ساز حاج قاسم صدای دلنواز حاج قاسم من و اندوه بی پایان.. من و اشک.. تو و آغوش بازِ حاج قاسم @abadiyesher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بریده تیغ بخل آسمان لب‌های صحرا را پر از خون کرده خشم صخره ها پهلوی دریا را زمستان در غروب دشت گرد مرگ پاشیده بهاری برنمی‌خیزد بگیرد دست گلها را همین ساعت که لندن کودکانش را بغل کرده نوازش می‌کند موشک عروسک‌های صنعا را اگر نقاش بودم غنچه‌ای را نقش می کردم که با لبخند خود بهتر کند احوال دنیا را شکایت را به یعقوب پیمبر می‌برم آخر چه باید کرد فرزندان ناباب یهودا را سوالی در سکوت و سایه‌ی شب مانده بی‌پاسخ جواب روشنی حل می‌کند روزی معما را @abadiyesher
بلا پشت بلا دیدیم و بی‌شک باز هم باقی‌است شرارت تا امان دارد، مصیبت لاجرم باقی است سر ما هرچه می‌آید تقاص اشتباه ماست سکوت در قبال ظلم می‌گوید ستم باقی است از این آشفته بازار زمین فهمیده‌ام والله نفس تا می‌کشد قوم یهودا رنج و غم باقی است غم‌انگیز است هر ساعت علمداری زمین خورده است علم اما نیفتاده است تا وقتی حرم باقی است بخوان در گوش نادان‌ها که حزب‌ الله پیروز است سیاهی می‌رود یک روز و دیگر صبح‌دم باقی است @abadiyesher
🍃🏴 در بزرگداشت مقام شهدای مقاومت، به ویژه پس از دلواپسی هایِ پیاپی در شبی دشوار خبر پیچید و غم یکباره شد بر قلبمان آوار خبر پیچید محکم بر گلو و بغض پیدا شد خبر سنگین و اشکِ چشمِمان هر لحظه دریا شد شب و دلشوره ها افتاد بر هر صفحهٔ تقویم شد انگاری دوباره تازه...داغ ِ سیّد-ابراهیم رسید از ؛ داغی که عشق ِ جاودانی شد خبر پیچید که؛ هم آسمانی شد میانِ خاک‌هایِ شعله ور، سر تا به پایش سوخت تنش در زیرِ تلّ آتش افتاد و عبایش سوخت چنان آمیخت با جانش جهاد و استقامت را گرفت از دستِ جدّش عاقبت رزقِ شهادت را دلِ بیروت آشوب است و ویرانتر شد از این غم تمام کوچه‌ها بیتاب؛ از این زخمِ بی مرهم عزیز از دست داده! آه...از این ماتم ِ ممتد عزادار است و از لبنان صدایِ ضجه می‌آید زمین خورد و نتیجه داد آخر کینه توزی‌ها منافق‌ها گِرا دادند؛ لعنت بر نفوذی‌ها فلسطین بیقرارش بود و غزه هست مجنونش چه بی رحمانه بر آوارها پاشیده شد خونش به دستِ آنکه در ذاتش نشان از آدمیّت نیست سگِ هاری که نامشروع و نامش هست صهیونیست همان‌که میشود پیچیده طومارش به إذن الله می‌افتد صد گره هر لحظه در کارش به إذن الله ببین در آتش از امروز؛ صهیونیست را مضطر قیام ِ جبههٔ حق میشود آغاز؛ محکمتر تمام همّ و غمّش انتقامِ سخت و پیکار است پدر از دست داده! خشم ِ حزب الله بسیار است بخوان "هیهات من الذلّه" را در گوشِ بعضی‌ها بیا بارِ امانت را بگیر از دوشِ بعضی‌ها بگیر این گنجِ ارزشمند را از دستِ ناآگاه محوّل کن به دستِ انقلابی‌هایِ حزب الله همان‌که هست مثل حاج قاسم در دلِ میدان- -مجهّز به سلاحِ علم و ایمان؛ تا بُنِ دندان چرا در غرب می بینند اعتبار و ارزش را؟! نمی‌فهمند نامردان، هزینه‌هایِ سازش را؟! همان‌ها که فدا کردند با ذلّت؛ شجاعت را خسارت‌ها زدند و بیشتر کردند زحمت را اگرچه نقشهٔ دشمن سراسر نحس و تاریک است بدونِ ذره‌ای تردید؛ فتح قدس نزدیک است قیامی سخت در راه است با یک لشکرِ خونخواه پس از این بیشتر دارد ادامه همان راهی که پایانش نشان از کربلا دارد نشان از روضه‌هایِ قتلگاه و بوریا دارد * تنی لب-تشنه جان داد و سری می‌رفت بر نیزه تمام خاک، غرقِ خون! تمام ِ دور و بر نیزه... فدایِ آن عبایی که اسیرِ دستِ غارت بود رسید آتش به جانِ خیمه و وقتِ اسارت بود اسارت با جسارت عمهٔ سادات را رنجانْد تنِ دروازهٔ ساعات را تنهایی‌اش لرزانْد زبانم لال! ناموس علی(ع) و کوچه و بازار... امان از شام و شادیِ یهودی هایِ بد کردار! @abadiyesher
کوه لبریز بود از استواری و یقین، کوه در بند بندش داشت عزمی آهنین، کوه با آتشی که در دل خود داشت یک عمر می‌شد به میدانِ عمل شورآفرین کوه مثل امامش با کلام با شکوهش خاری مداوم بود در چشمانِ کین، کوه بیمش نبود از فتنه‌ها و ریب‌ها، چون دست توسل داشت بر حبل‌المتین کوه در تنگناها با توکل بر خدا داشت آرامشی ناب و بیانی دلنشین، کوه با شور ایمانش ز نصرالله می‌گفت با اعتماد و اعتقادی راستین ،کوه گفتند بعضی‌ها که شد نابود قطعاً با شصت تُن بمبی که آمد بر زمین ،کوه اما نشد نابود، محکم‌تر، قوی‌تر در قلب ما تا هست، پابرجاست این کوه @abadiyesher
فرق است، فرق فاحشی از حرف تا عمل راه است، راه بی‌حدی از شعر تا شعار ما را چنان مباد که آیندگان ما ما را رقم زنند مسلمان بی‌بخار @abadiyesher
ای‌کاش شب واقعه نزدیک شود تا حال خرابمان کمی نیک شود یا این‌همه از توان ِخود دَم نزنیم؛ یا موشک انتقام شلّیک شود... @abadiyesher
هدایت شده از اشعار "عاصی"
نواهنگ اسمع یا صهیون (1).mp3
9.72M
🔸 نواهنگ جدید «اسمع یا صهیون» 🎤 با نوای حاج ابوذر_روحی 👊👊👊👊 🇮🇷🏴🇮🇷🏴🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🛑📸 وصیت شهید سید حسن نصرالله: توصیه می‌کنم که برای خیر دنیا و آخرتتان، ایمانتان‌ به رهبری امام خامنه‌ای دام ظله محکم و قوی باشد. @abadiyesher
هدایت شده از 
ای یــاور با صلابت حــضــرت ماه از داغ تو داریم به لب‌هامان آه ای مکتب سرخ استقامت، سید! راه تــــو ادامــــــه دارد ان‌شـــاء‌الله
شهید خاک، درگیر آسمان شده است بازهم فصل امتحان شده است خنجر شمر، خون چکان شده است فصل شمشیر شیعیان شده است دامنش شک مکن که لک دارد به علی هرکسی که شک دارد عشق، اهریمنی نخواهد شد خصم، بی دشمنی نخواهد شد خونِ دل، گفتنی نخواهد شد نابرادر، تنی نخواهد شد اُف به بی غیرتی که دم نزند یا در این روضه، ناله هم نزند باز باران، ترانه می‌خواند روضه‌خوان، بی بهانه می‌خواند هر خبر، روضه‌ای پریشان است دل ما داغدار لبنان است کشتنِ طفل و زن؟! زبانم لال قتل سید حسن!؟ زبانم لال بازهم خصم را عذاب بده سیدی! هارداسان؟ جواب بده سیدی! تشنه‌ی صدای توأیم چشم در راه نعره‌های توأیم حاج قاسم! کجایی ای غم ناب؟ ای برادر! برادرت دریاب... باز یک سینه چاک افتاده پهلوان روی خاک افتاده رخ به باران اشک می شویند نه! بگو که دروغ می‌گویند! بازهم داغ یار می بینم مرکبی بی سوار می بینم سوخته مغز استخوان مرا آنکه کشته برادران مرا تجربه کرده‌ایم خوبی را وسط غصه، پایکوبی را! شب اگر تلخ شد، فَلَق با ماست تجربه کرده ایم حق با ماست آی مردم! که چشم تر دارید چلّه‌ی انتقام بردارید غفلت از آفتاب ممنوع است شب، به هم خورده خواب ممنوع است اولین بار نیست بد کردند پیش از این، راه یاس سد کردند هرچه اندوه در جگر داریم به حساب یهود بگذاریم گاه باران، تگرگ خواهد شد توبه‌ی گرگ، مرگ خواهد شد خیمه‌ی شعله در جگر داریم اشک، کافی‌ست! تیغ برداریم ذوالفقار و شکست، یعنی چه؟ دست بر روی دست، یعنی چه؟ از غرور یزید، خسته شدیم اذن میدان دهید! خسته شدیم راه جلّاد، بسته خواهد شد دست صهیون، شکسته خواهد شد خوک صهیون، قسم به خون شهید، بعد از این، امنیت نخواهد دید آی صهیون! تقاص جانکاه است صبر ما سینه‌ای پر از آه است آه ما خشم غیرت الله است اصل طوفان، هنوز در راه است سامری سوزِ قومِ برتر، کیست؟ آن به موسای ما برادر، کیست؟ آن که درهم شکسته خیبر، کیست؟ هان! ز مرحب بپرس، حیدر کیست! خشمگین شیعه‌ی همان شیریم شک مکن! انتقام می‌گیریم... @abadiyesher
نصرالله می‌ماند عنایاتِ خدا تا آخر این راه می‌ماند اگر چه رفت نصرالله، نصرالله می‌ماند برون می آید او ققنوس وار از آتش بیروت چنان که تا ابد این مکتب دلخواه می‌ماند نهال استقامت سرو شد از حُسن تدبیرش یقینا برکت این سیّد آگاه، می‌ماند شعار لشکر حق تا ندای "حسبُنا الله" است همیشه دست حق با مومنین همراه می‌ماند به حقّ وعده صادق، به "اِنَّ الباطل زاهِق" که عمر لشکر شیطان، دمی کوتاه می‌ماند یقینا آتش این ظلم، ظالم را بسوزاند یهودِ چاه کَن در ظلمتِ این چاه می‌ماند به نام نامی حیدر، به یُمن فاتح خیبر که اسرائیل گردد محو و می‌ماند @abadiyesher
سید حسن است جلوه‌ای از رُخِ نور اهریمنِ تاردل از این معنی دور پیروزی لبنان و فلسطین قطعی است درکعبه بلند می‌شود بانگِ ظهور @abadiyesher
دوست دارم ز ماه بنویسم شعر را سربراه بنویسم دوست دارم که تا سپیده‌ی صبح از گلی بی گناه بنویسم دوست دارم برای نصرالله قهرمان سپاه بنویسم خشم او را چشیده اسرائیل باید از روسیاه بنویسم نعره میزد منم یل حیدر شعله بر کوه کاه بنویسم تکیه‌گاه همیشه‌ی غزه مثل خانه، پناه، بنویسم باید امشب تمام شعرم را با سکوت و نگاه بنویسم دوست دارم نگویم او رفته فعل را اشتباه بنویسم تک‌تک واژه‌های من آه است باید امشب که آه بنویسم می‌شود در آخر شعر از ضاحیه... قتلگاه... ننویسم؟...😭😭😭 @abadiyesher
همه خفتند به غیر از من و پروانه و شمع قصّه ما دو سه دیوانه دراز است هنوز @abadiyesher
بگیر فال مرا، من به فال معتقدم بگو، دوباره بگو بر وصال معتقدم به هم رسیدنمان گرچه از محالات است من از قدیم به فرض محال معتقدم مرید شعر کهن هستم و به جادوی سیاه چشم تو و خط و خال معتقدم قفس چنانچه تو باشی، فرار ممکن نیست به جبر بیشتر از احتمال معتقدم نظر به جنگل چشمم تو را هوایی کرد به معجزات هوای شمال معتقدم به هر کجا بروی در دلم هراسی نیست به بازگشتن مال حلال معتقدم @abadiyesher
شاید این بار تبر دست درختان افتاد کار صیاد به آهوی گریزان افتاد شاید امروز مرا چیدی و باخود بردی گذر شاخه‌ی خشکیده به گلدان افتاد کوه در دامنه سرد خودش چادر زد آتش کلبه‌ی ما یاد زمستان افتاد قهوه‌ی فال مرا سربکش امشب، شاید آخرین عکس من و تو ته فنجان افتاد تو بهار منی و سهم من از خاطره ات گل سرخی ست که در جوی خیابان افتاد آن کبوتر که فرستاده‌ای آمد، اما خبر ِ نامه شنید و لب ایوان افتاد @abadiyesher
دریغ… سرخ‌ترین اتفاق سال شدی همین که از شبِ آوارها سوال شدی چه شد که دیدن تو حسرت مدامم شد؟ ای آرزوی قدیمی! چرا محال شدی؟ غمت چه آتش گسترده‌ای‌ است در عالم چطور باعث این حجم از اشتعال شدی؟ به جشن چیده شدن پا گذاشتی، رفتی و خواهش همهٔ سیب‌های کال شدی شکافتی افق شرق و غرب را با خون ادامه‌دارتر از جبههٔ شمال شدی زمانه خواست تو را در گذشته دفن کند تو تا قیام قیامت زمان حال شدی | | @abadiyesher