eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
26 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻 بچه‌ها بدوئید دوره کشوری (🧕و👱‍♂) شروع شد ✅ دوره آموزشی برای دانش‌آموزان ⭕️ در دو بخش: 1⃣ ماجراجویی در ساختمان ولایت فقیه: بررسی مبانی ولایت فقیه 2⃣ سفر به اتاق‌های ناشناخته: بررسی شبهات پیرامون ولایت فقیه ✅ ✅ به صورت 💟 مزایای دوره: 1⃣ بیان جذاب و داستانی 2⃣ آشنایی دقیق با بحث ولایت فقیه 3⃣ اعطای گواهینامه 4⃣ اعطای جوایز به دانش‌آموزان برتر 📅 مهلت ثبت‌نام: تا 🗓 شروع دوره: برای شرکت در این دوره سریع بیاید توی این کانال👇 📌 لینک کانال دوره سنجاق شده است. 💢 https://eitaa.com/tamaddon_novien
بغضِ گلدان لبِ پنجـره را چلچله‌ها می‌فهمند حالِ بی‌‌حوصله‌ها را خودِ بی‌حوصله‌ها می‌فهمند @abadiyesher
ﺭﻭ ﮐﺮﺩﻩ ﺩﻧﯿﺎ ﺩﻓﺘﺮ ﻣﺸﻖ ﺳﯿﺎﻫﻢ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻡ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﭘﺸﺖ ﻭ ﭘﻨﺎﻫﻢ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﻣﺎ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﺪﻥ ﻋﯿﻦ ﭘﺸﯿﻤﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ ﭘﺲ ﺩﺍﺩﻩ‌ﺍﻡ ﺗﺎﻭﺍﻥ ﺗﻠﺦ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﻢ ﺭﺍ ﻣﻦ ﺷﺎﻩ ﺷﻄﺮﻧﺠﻢ ﮐﻪ ﻣﺎﺗﻢ ﺑﺮﺩﻩ ﺍﺯ ﺑﺎﺯﯼ ﺩﺭ ﺑﯿﻦ ﺟﻨﮕﯽ ﺳﺨﺖ ﮔﻢ ﮐﺮﺩﻡ ﺳﭙﺎﻫﻢ ﺭﺍ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺑﻬﻠﻮﻟﻢ ﮐﻪ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﯾﺪ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﮑﻦ ﺍﯾﻦ ﺧﻨﺪﻩ‌ﻫﺎﯼ ﮔﺎﻩ‌ﮔﺎﻫﻢ ﺭﺍ ﺳﺨﺖ ﺍﺳﺖ ﺧﻨﺠﺮ ﺧﻮﺭﺩﻧﻢ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺍﻣّﺎ ﻧﻪ ﻧﺸﻨﯿﺪﻩ ﮐﺲ ﺣﺘﯽ ﺻﺪﺍﯼ ﺍﺷﮏ ﻭ ﺁﻫﻢ ﺭﺍ ﻣﺜﻞ ﭘﻠﻨﮕﯽ ﭘﯿﺮ ﻭ ﺯﺧﻤﯽ ﺑﺎﺯ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮔﺸﺖ ﺍﺯ ﭘﯿﺶ ﻣﺮﺩﺍﺑﯽ ﮐﻪ ﭘﺮﭘﺮ ﮐﺮﺩ ﻣﺎﻫﻢ ﺭﺍ ﻣﻦ ﺑﺮﮒ ﺧﺸﮏ ﻭ ﻓﺼﻞ ﭘﺎﯾﯿﺰ ﻭ ﻫﻮﺍﯾﯽ ﺳﺮﺩ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﭘﺎﯼ ﻋﺎﺑﺮﺍﻥ ﮐﺞ ﮐﺮﺩﻩ ﺭﺍﻫﻢ ﺭﺍ @abadiyesher
دیدی که آدمی چه کشد در وداعِ جان؟ بر ما زِ هجرِ یار دو چندان هَمی رَوَد... @abadiyesher
آنچنان ذهن من از خواستنت سرشار است که شب از یاد تو تا وقت سحر بیدار است حیف از این قسمت و تقدیر که هر کار کنم باز بین من و تو فاصله معنا دار است خودمانیم، تعارف که نداریم بگو دست بردارم اگر پای کسی در کار است بی تو با یاد تو رؤیای قشنگی دارم قسمت این است دلم دولت خود مختار است فرض کن دست مترسک به کلاغی نرسد دستِ کم باعث دلگرمی شالیزار است روزها یاد تو، شب یاد تو، در خواب خودت سهمم از حادثه ی عشق همین مقدار است @abadiyesher
اجازه هست بگویم که دوستت دارم به یک اشاره از این راز، پرده بردارم اجازه هست صمیمی‌تر از قدیم شویم که در صمیمِ دل از بودنِ تو سرشارم اجازه هست که اسمِ تو را صدا بزنم وَ نام پاکِ تو باشد شروعِ گفتارم اجازه هست که گاهی مزاحمت بشوم وَ با تو رازِ خودم در میانه بگذارم اجازه هست تو را عشقِ خود خطاب کنم اگر به مرتبهٔ عاشقی سزاوارم اجازه هست که عکست شود زمینهٔ دل شود نگاهِ قشنگت به هر کجا یارم اجازه هست برایت غزل بگويم باز وَ نامِ نازِ تو باشد ردیفِ اشعارم اجازه هست بپرسم برای دیدنِ تو بنا نهاده دلت تا به چند بشمارم اجازه هست بیایم برای دیدارت چرا که نور به چشمانِ خود بدهکارم اجازه هست که بعد از نمازِ فردا صبح به یک بهانهٔ رنگین کنی تو احضارم اجازه هست که بیمارِ خنده‌ات بشوم تو نیز با لبِ خندان شوی پرستارم اجازه هست که ارزانیِ خودت بشوم تو هم به نیم‌نگاهی شوی خریدارم اجازه هست که مهمانِ خنده‌ات باشم به یک تبسّمِ شیرین شوی هوادارم اجازه هست صدایت ترانه‌ام باشد شود ترنّمِ نازت نوایِ گیتارم اجازه هست که مالِ خودِ خودم باشی به لطفِ عشق شوی تا همیشه دلدارم اجازه هست بگویم که عاشقت هستم اجازه هست بگویم که دوستت دارم. @abadiyesher
هزار درد نهفته درون جان من است تحمل غم تو خارج از توان من است به قدر یک نظری هم شده نگاهم کن نگاه گرم و ملیح تو سایبان من است به تیر تیز نگاهت بیا شکارم کن که ابروان تو همچون قد کمان است شده پناه من این شانه ها و بازویت حریم و هُرم در آغوشت آشیان من است همیشه شعر و غزل از لب تو می ریزد صدای نای وجود تو خیزران من است بهار با تو بهار است جان من برگرد که فصل دوری تو بی گمان خزان من است. 《اجازه هست بگویم که دوستت دارم؟》 چه میشود که بگویی دلت از آن من است؟! پ.ن تضمین از شعر آقای حسین مرادی. تویی که صاحب چشمان پر غزل هستی اجازه هست بگویم که دوستت دارم؟ ۱۴۰۰/۸/۱۵ @abadiyesher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شعر انتخابی رضا رحیمی عنبران در مرحله دوم-شب دوازدهم رقابت شاعران 🔹 کاری از گروه ادب و هنر شبکه چهار سیما 🔹 بریدم ز لقمه ، به لقمان رسیدم من از نان گذشتم ، به منّان رسیدم من از هرچه فرقه ، به قرآن گذشتم رسیدم به تو ،تا به یزدان رسیدم عدم بود و من بودم و مثل آدم به ملک وجود و به امکان رسیدم به دور از تو هرجا که رفتم زیان بود پی شعر رفتم ، به هذیان رسیدم به جز خانه ی تو ، به هرجا که رفتم از اوج رهایی ، به زندان رسیدم بیابان ، بیابان ، بیابان گذشتم به باران ، باران ، به باران رسیدم بهاران من بر من آغوش بگشای که از گیر و دار زمستان رسیدم پر از درد بودم ، ولی در نماندم به دارالشفایت به درمان رسیدم همانند دعبل غزلخوان و بیدل همانند عمّان به سامان رسیدم شب بغض جاده ، شکسته پیاده به پابوس شاه خراسان رسیدم به شوق پیامی ، جواب سلامی دویدم دویدم به ایوان رسیدم رسیدم به شهر خدا بعد عمری که دور از خراسان ، به خسران رسیدم سرآغاز هستی تو هستی تو هستی بدون تو بی شک به پایان رسیدم
صبح آمد و خورشید به جانم بارید صدباغچه نور توی قلبم رویید من چشم به عشق بسته بودم اما عشق آمد و باز بر در دل کوبید @abadiyesher
با اشکِ گوهرین و دمِ آتشین منم انگشتری‌ است عشق، که او را نگین منم هرکس به چهره تازه بهارِ شکفته‌ای‌ است لیکن منم حزین؛ منم اندوهگین؛ منم... از بس که منقلب شده اوضاع من ز عشق باور به صد قسم ننمایی که این منم @abadiyesher
نگذار شوم اسیر دنیا! نگذار! تنهای جهان! مرا تو تنها نگذار... غیر از تو مگر خدای دیگر دارم؟ یک لحظه مرا به غیر خود وانگذار! ایهام🌙 @abadiyesher
تو را ندارم و دارم! چه کرده است خیال اسیر شادی و اندوه توامان شده‌ام ! @abadiyesher
ترتیل صفحه ۳۳ قرآن کریم.mp3
5.58M
📢 روزانه 🔹️ صفحه سی و سه قرآن کریم، سوره مبارکه البقرة 🎙با صدای (مدیر کانال) ✏️ توصیه مهم حضرت : هر روز حتماً قرآن بخوانید @KhyaleVasl | خِیـٰـالِ وَصـْـلْ✨
بیهوده و بی‌جهت همه شادابیم اهـــل ادبـــیـــم، اگرچه بی‌آدابیم صدشکر که پاییز رسید و شب‌ها نسبت به بهار بیشتر می‌خوابیم @abadiyesher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پنجشنبه‌اَت به‌خیــر کُجایی؟! چِه میکنی؟! اینجا شلوغ کرده خیالَت درونِ من... @abadiyesher
طفل می‌گرید، مگر می‌داند این دنیا کجاست؟ عمر چون با "های‌های" آمد به "هق‌هق" بگذرد @abadiyesher
خنده می‌آید به من با گریه اما راحتم بس که من این روزها، ناراحتم، ناراحتم حال من مانند حال آسمانی ابری‌ است گاه با رگبار و گاهی با تماشا راحتم من شبیه قایقی سرسخت و طوفان دیده‌ام این‌که می‌بینید با امواج دریا راحتم هر کدام از دردهايم دشمن جان من‌ اند فکر درمان نیستم، چون با مدارا راحتم هر چه غمگین‌تر شدم، اطرافیانم شادتر هر چه شاعرتر شدم، دیدم که تنها راحتم می‌روم گاهی فقط با مرگ چایی می‌خورم بیشتر حس می‌کنم این طور جاها راحتم مرگ تضمین کرده و گفته‌ست بعد از زندگی می‌روم جایی که صد در صد در آن‌جا راحتم زندگی هرگز مرا از رو نخواهد برد و من با همین باور فقط از دست دنیا راحتم ‌ @abadiyesher
چگونه از دل غمگین حساب می‌گیرد مگر خراج، کسی از خراب می‌گیرد؟ @abadiyesher
تویی که شهره‌ی شهری به شعر و خوش سخنی خودت به مدعیانت بگو که مال منی من از اهالی دریایم اهل آبی عشق که غیر چشم تو هرگز نداشتم وطنی به بیستون غرورم قسم که می‌خوردم از ابتدای تولد به درد کوه کنی فقط برای تو دریاست موج موج تنم چه می شود که بیایی شبی به آب تنی تنت به رقص درآید به وزن این غزلم به تن تتن تنتن تن تتن تتن تتنی هزاربار به من قول می دهی نروی ولی چه سود که هربار عهد می‌شکنی تو حبس می شوی آخر شبی در آغوشم به جرم دزدی قلبم به جرم راهزنی منم که مرد نبودم ولی تو در عوضش به راستی که لطیفی به راستی که زنی @abadiyesher
دلم را سپردم به "بیخیالی" اما باز هوا، هوایِ دوست داشتنِ توست... @abadiyesher
برگ از پی برگ بر زمین ریخته است! ای باد چه در گوش طبیعت گفتی ...؟🍂🍂🍁 @abadiyesher