eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
67 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
باد مرگ انگار که بر گلشن قلبت وزیده مرده احساسات سبزت قامت شعرت خمیده گرد پاییز آمده بر باغ رؤیایت نشسته آرزوی عشق از سرو خیالت پر کشیده ابر غم پیدا شده از آه تو در آسمان‌ها بعد از آن باران شده بر دامن دنیا چکیده جای پروانه درون پیلۀ عشق تو خالی است شور عشقت مثل کرمی گوشۀ خاکی خزیده شوق پروازی درون بال‌هایت نیست دیگر هرچه پر بر دوش تو رویید را تقدیر چیده دوختی پیراهن مهر و به ماهت هدیه دادی رشتۀ مهر از تو آن نامهربان حالا بریده پلک را بستی و بوسیدی دوباره زندگی را پلک وا کردی و دیدی ساعت مرگت رسیده @abadiyesher
روزی که من از این جماعت دل بریدم دور خودم دیوار تنهایی کشیدم رفتم که دیگرلحظه‌ای را برنگردم چون بارها طعم جدایی را چشیدم @abadiyesher
این همه فاصله را دور و برم نگذارید راه دور است ولی بی خبرم نگذارید بار دلواپسی و غصه‌ی دلتنگی را مثل یک زخم روی بال و پرم نگذارید زودتر از تو اگر مرگ بیاید چه کنم؟ بیش از این دلهره در چشم ترم نگذارید چله کامل نشد آن عهد ولی پا برجاست دست روی دل تنگ سحرم نگذارید من سفر کرده‌ام از صبح به تاریکی خویش ماه شب‌های زمین!!!در سفرم نگذارید گل لبخند تو در مشت کدامین جمعه است؟ آه ای ثانیه ها سر به سرم نگذارید @abadiyesher
شیخ با من سخن از عالم عقبی می گفت گفتمش شیخ! به آنجا که روم، او هم هست؟! @abadiyesher
ترتیل صفحه ۳۵ قرآن کریم.mp3
4.87M
📢 روزانه 🔹️ صفحه سی و پنج قرآن کریم، سوره مبارکه البقرة 🎙با صدای (مدیر کانال) ✏️ توصیه مهم حضرت : هر روز حتماً قرآن بخوانید @KhyaleVasl | خِیـٰـالِ وَصـْـلْ✨
با خلوت چشمان تو در جنگ شدم چون عاشق دیوانه و دلتنگ شدم عمری است که در خواب و خیالم ای عشق! بر شیشه‌ افکار خودم سنگ شدم.. @abadiyesher
با واژه‌ی پاک و روشن و ناب و سلیس همرنگ گل قالی دیبای نفیس هر صبح سلام ساده‌ای از ما را در دفتر زیبای نگاهت بنویس @abadiyesher
او که "همدَردَم" شده؛ گویا خودش هم "درد" بود او خودش زخمِ همان مرهَم که می آوَرد بود...! @abadiyesher
ما این کم و کاست را نمی‌دانستیم دل، آنچه که خواست را نمی‌دانستیم باور کن اگر عنایت عشق نبود دست چپ و راست را نمی‌دانستیم @abadiyesher
گاهی از در تو بیا، بنشین کنار ِ او که نیست زُل در آیینه سلامی کن نثار او که نیست دربیاور از تنت بارانی خیسی که هست چتر آویزان کن از ابر ِ بهار ِ او که نیست حال و احوالی بپرس و از دل تنگت بگو بیقراری کن اگر شد بیقرار او که نیست از خودت حرفی بزن، چیزی بگو، شعری بخوان گریه کن با گریه‌ی بی‌اختیار او که نیست او همان است آرزوی سالهای رفته‌ات تو همانی عاشق دیوانه‌وار او که نیست هیزم نُت‌های باران خورده و دود اجاق شعله‌های آتش و سوز سه تار او که نیست سایه بر دیوار خانه غرق نجوای سکوت تو سراپا گوشی و در گیر و دار او که نیست مهر و آبان رفت و آذر خسته از تقویم شد خسته‌تر از ساعت شماطه‌دار او که نیست می‌نشینی شانه بر موهای یلدا میکشی عاشقانه با سرانگشت انار او که نیست یک دقیقه بیشتر می‌ایستد شب فالگوش تا شکایت می‌کنی از روزگار او که نیست فرش زیبای هزار و یک شب ایرانی است هر رج ابریشم از نقش و نگار او که نیست این غزل را ثبت کن در دفتر ِ تنهایی‌ات گریه کن این بیت‌ها را یادگار ِ او که نیست @abadiyesher
آنچنان ذهن من از خواستنت سرشار است که شب از یاد تو تا وقت سحر بیدار است حیف از این قسمت و تقدیر که هر کار کنم باز بین من و تو فاصله معنا دار است خودمانیم، تعارف که نداریم بگو دست بردارم اگر پای کسی در کار است بی تو با یاد تو رؤیای قشنگی دارم قسمت این است دلم دولت خود مختار است فرض کن دست مترسک به کلاغی نرسد دستِ کم باعث دلگرمی شالیزار است روزها یاد تو، شب یاد تو، در خواب خودت سهمم از حادثه‌ی عشق همین مقدار است @abadiyesher
دل شکستی و کسی نیست بگوید این غم بومرنگ است! شبی سوی تو برمی‌گردد.. @abadiyesher