eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
51 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفت در من غزلی درد کشید و سرِ زا رفت سجاده گشودم که بخوانم غزلم را سمتی که تویی عقربه قبله نما رفت در بین غزل نام تو را داد زدم ، داد آنگونه که تا آن سر این کوچه صدا رفت بیرون زدم از خانه یکی پشت سرم گفت این وقت شب این شاعر دیوانه کجا رفت !؟ من بودم و زاهد به دوراهی که رسیدیم من سمت شما آمدم او سمت خدا رفت با شانه شبی راهی زلفت شدم اما ... من گم شدم و شانه پی کشف طلا رفت در محفل شعر آمدم و رفتم و ... گفتند ناخوانده چرا آمد و ناخوانده چرا رفت !؟ می خواست بکوشد به فراموشی ات این شعر سوزاندمش آنگونه که دودش به هوا رفت!!! @abadiyesher
مثل داروهای کم پیدا نبودت فاجعه است من پر از درد توام !بیمار میدانی که چیست؟ @abadiyesher
مجبور میشویم که دیوانه‌ات شویم عشقت گـرفته از دل ما اختیار را @abadiyesher
بی تو درمانده‌ام و با تو بلاتکلیفم بدترین حالت دیوانه شدن یعنی من @abadiyesher
آسمانی‌تر از آنی که کنارت باشم حفظ کن فاصله را تا به تو عادت نکنم @abadiyesher
چه "فرقی" داری آن وقتی سرت را شانه می کردم!! بنا کردند عالمها، طریق "مو شکافی"را @abadiyesher
جسم مرا بگیر و در خود مچاله کن خواهد چکید از بدَنم "چشمهای تو" ... @abadiyesher
ای روزگار! سخت گرفتی به عاشقان دردی که بود قسمتِ ما اینقَدَر نبود @abadiyesher
تو از مساحت پیراهنم بزرگ‌تری ببین نیامده سر رفته ای از آغوشم @abadiyesher
نکرده‌ام به جز این جمله هیچ نفرینی خدا همیشه تو را منتظر نِگه‌ دارد.. @abadiyesher
تصمیم داشتم که تو را یک غزل کنم وقتش رسیده است به قولم عمل کنم! این یک معادله ست که مجهولهاش را باید به انزوا بکشانم و حل کنم کندویمان عصاره ی نیش و کنایه هاست زنبور می شوم که لبت را عسل کنم راحت کنار می کشم از این بهانه ها تا شانه های خالی خود را بغل کنم بوسیدنت خلاف قوانین کشور است باید عمل به شیوه ی بین الملل کنم من روی خط زلزله ات ایستاده ام قصدم نبود فاصله ای را گسل کنم باید به فکرهای سیاهم جهت دهم اصلاً درست نیست تو را مبتذل کنم! @abadiyesher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گرم است به هم پشت رقیبان پِی قتلم ای عشق دل‌افروز دل من به تو گرم است @abadiyesher
آبادی شعر 🇵🇸
زیبایی بی حد و نهایت ببینیم😍
خورشید دمید و عشق سرمایه‌ی توست والصُّبحِ إذٰا تَنَفّسَ آیه‌ی توست موسیقی شور و روشنی در راه است پلکی بگشا که نور همسایه‌ی توست @abadiyesher
‏خوشبحالش که تو را صبح به صبح میبیند کاش من آینه‌ی کنج اتاقت بودم @abadiyesher
- سبز سازم خار اگر در زیر پا باشد مرا... '! @abadiyesher
آمدم دیدار تو با چشم پرباران دوباره در دلم برپا شده از دوری‌ات طوفان دوباره خواستم با آجر یادت دلی سالم بسازم حال می‌بینم دل بیچاره را ویران دوباره در صراط‌المستقیمت خواستم سرعت بگیرم حیف که در پیچ اول مانده‌ام حیران دوباره منزلی بالاتر از حق‌الیقینت قسمتم کن تا نبینم در دلم شک می‌دهد جولان دوباره طعم صحبت با تو در ظرف خیالم مانده باقی کاش در آغوش شیرینت شوم مهمان دوباره ریختی در استکان عمر من از چای شوقت پر شده از ذوق دیدارت دل قندان دوباره می‌سپارم قایقم را دست امواج خیالت می‌شود قلبم به یادت غرق اطمینان دوباره @abadiyesher
خاکی به لب گور فشاندیم و گذشتیم ما مرکب از این رخنه جهاندیم و گذشتیم چون ابر بهار آنچه از این بحر گرفتیم در جیب صدف پاک فشاندیم و گذشتیم چون سایهٔ مرغان هوا در سفر خاک آزار به موری نرساندیم و گذشتیم گر قسمت ما باده و گر خون جگر بود ما نوبت خود را گذراندیم و گذشتیم کردیم عنانداری دل تا دم آخر گلگون هوس را ندواندیم و گذشتیم در رشته کشیدند دگرها گهر جان ما این عرق از جبهه فشاندیم و گذشتیم هر چند که در دیدهٔ ما خار شکستند خاری به دل کس نخلاندیم و گذشتیم یک صید از این دشت به فتراک نبستیم چون مهر همین تیغ رساندیم و گذشتیم هر چند که در مدّ نظر بود دو عالم یک حرف از این صفحه نخواندیم و گذشتیم فریاد که از کوتهی بازوی اقبال دستی به دو عالم نفشاندیم و گذشتیم صد تلخ چشیدیم ز هر بی‌مزه صائب تلخی به حریفان نچشاندیم و گذشتیم @abadiyesher
مبادا که از ما ملولیده باشی حدیث حسودان قبولیده باشی چو درس محبت نخواندی چه سود ار فروعیده باشی اصولیده باشی برو طرزیا! زلف خوبان به چنگت زمانی بیفتد که پولیده باشی @abadiyesher