eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
پژمرده کردی میوه‌های سرخِ رویم را خشکاندی آخر ای خزان! باغ هلویم را دور تو هی می‌گشتم و آواز می‌خواندم با زخمۀ غم  سرد کردی های‌وهویم را پیچیده بودم در پتوی انزوا دل را تاآنکه دزدیدی شب غفلت پتویم را بااینکه لب را کم برایت باز می‌کردم می‌گفتی اما دوست داری گفتگویم را دریای عشقی ریختم در کوزۀ جانت پر کردی از نامهربانی‌ها سبویم را از زخم‌ها و وصله‌های قلب من بگذر بگذار بر جای خودش باقی رفویم را اسم تو را می‌شویم از دیوار احساسم امشب ببین ای ماه ظالم! شستشویم را @abadiyesher
سخنم مست و دلم مست و خیالات تو مست همه بر همدگر افتاده و در هم نگران @abadiyesher
ما را شکار کرد و بیفکند و برنداشت @abadiyesher
یاد تو کنم دلم تپیدن گیرد خونابه ز دیده‌ام چکیدن گیرد هرجا خبر دوست رسیدن گیرد بیچاره دلم ز خود رمیدن گیرد @abadiyesher
تقدیم به مدافعان حرم : شما مانند کوهی استوارید بنازم همتی مردانه دارید در این دنیا که سر تا سر سرابست شما معنای آب چشمه‌سارید. وجود سبزتان آکنده از مهر ولی در چشم دشمن همچو خارید شما آلاله های باغ عشقید زمستان هم اگر باشد ؛ بهارید شما ای رهروان منزل دوست برای کشور و دین افتخارید همیشه عاشق پرواز هستید برای پر گشودن بیقرارید شبیه محسن آن سردار بی‌سر همیشه غیرتی جانانه دارید اگر چه سر بریدن جانگدازست ولی با اینهمه باکی ندارید عدو بر زر اگر نازد هنر نیست شما نام‌آوران این دیارید نه داعش بهتر از شمر و یزید است شما هم کربلای روزگارید از این خوشتر نشاید بهرتان گفت: شما دخت علی(ع) را پاسدارید
آیینه‌های شعرِ تو در جای جای شهر صبحَت بخیر شاعرِ لبخندهای شهر! @abadiyesher
دل را ز غبار غم رها خواهم کرد از حسرت و کینه ها جدا خواهم کرد تا روز من از نشاط لبریز شود هر صبح به عشق اقتدا خواهم کرد @abadiyesher
در اوج عشق و شور و غزل ماندنی شدم دیوان شعر چیست؟ خودم خواندنی شدم @abadiyesher
زلفِ موّاج و لبِ برّاق و چشمی لات داشت... هم نجیب و ناز بود و... هم که تحصیلات داشت! عشق فیزیک و خصوصاً بخش مغناطیس بود برق چشمش نسبتی با اُهم و وُلت و وات داشت...⚡️ خارج از موضوع درسی، اهل «منطق» بود و «شعر»! از همین رو منطقی مایل به احساسات داشت... چشمهایش مملو از: «ای دوست! من میخواهمت...» اخمهایش هیبتی سرشار از «هیهات» داشت! مردم آزاری و شهرآشوبی و عاشق‌کشی_ ماه من از بخت بد خیلی از این عادات داشت! مثل حوّا مِهر خود را خوشه‌ای گندم نهاد... گرچه انبار خدا از هر دری غلّات داشت! @abadiyesher
و شاید پائیز بوسه‌ی شاعری است که در وسعت یک تنهایی بر گونه‌ی معشوق خیالی‌اش رنگ می‌زند . @abadiyesher
با رودها قرینی و با دشت‌ها قرار ای مرد کوه و جنگل و دریا و آبشار نامت هزار مرد بزرگ است در میان (کوچک)، ولی به وسعت دریا و آسمان (کوچک) ولی تمامی جغرافیا در اوست آزادی از اسارت طاغوت‌ها در اوست تاریخ سبز نهضت جنگل به رودها گیلان شورها و شرر در سرودها پیروز جنگ روسیه و بلشویک‌ها در جنگ تن به تن شده همچون چریک‌ها فرمان‌گذار نهضت مشروطه‌خواه‌ها سردار رزم عرصه‌ی بر ضد شاه‌ها روحانی مبارزه در سنگری دگر اسلام زنده گشت به خون سری دگر نامت هنوز روی زبان سرخ مانده است یک عصر از حماسه‌ی سبز تو خوانده است ای میرزا! امیر شب دشت‌های خیس با اسب و کفش‌های بلند و قبای خیس باروت و بوی خاک و تفنگت هنوز هست خاکی که مانده با دل تنگت هنوز هست طالش، کجور... تا تنکابن بهاری است آوازه‌های رشت پر از استواری است جنگل قرین شده است به نام تو سال‌ها خان بزرگِ رستم و دستان و زال‌ها حلاج عشقِ رفته به پابوس دارها! سر از تنت جداست چنان سربدارها دشتی که رنگ خون تو را در دهان کشید فریاد درد را به دل آسمان کشید سرمای آذر از تن گرمت عبور کرد شیرینی دهان تو را غرق شور کرد آشفته گشت سرو تنت دست بادها گیسوی تو به شانه‌ی سرمست بادها از چاک نای خون تو دریا چکیده شد شاید خزر به نیت تو آفریده شد نامت شهید جنگل و دریا و دشت شد اسطوره‌ی مقاومت شهر رشت شد آذرماه ۹۰ @aboajor