eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
من نمی رقصم همیشه با سه تار روزگار گاه گاهی هم به ساز خویشتن رقصیده ام گرچه تا آنجا که باید مهربانی کرده ام از زمین و از زمان هم بارها بد دیده ام بارها دل بردم و دل دادم و مجنون شدم بارها در عاشقی دور خودم چرخیده ام آمدی جانم به قربانت ولی دیر آمدی من دگر از عشق و از عاشق شدن ترسیده ام....
مثل یک گل ڪه تنش پر شده باشد از خار خوبم و از همه ے غصه ے عالم سرشار پادشاهے ڪه غرورش همه را پس زده بود قلعه اش خرد شد از غرش طوفان اینبار عشق ! رسوا شدنم را به تماشا بنشین عشق ! رسوا شدنم را به تماشا بگذار زندگے حال مرا دید و به من رحم نڪرد دردها با دل یک مرد ، عجین اند انگار اے ڪه از دورترین نقطه به من زل زده اے ! زخمے ام ؛ حال مرا خوب به خاطر بسپار عشق ، یک خانه ے خالیست ڪه اول با شوق داخلش مے شوے و بر سرت آخر ، آوار ...
شده یک‌شب که دلت تنگ شود گریه کنی؟ بغض سنگین تو آهنگ شود گریه کنی؟ شده آنقدر دلت تنگ شود پیر شوی؟ مشکی موی تو کم رنگ شود گریه کنی؟ شده تردید کنی موقع بوسیدن او بین دین و دل تو جنگ شود گریه کنی؟ شده با لحن غریبانه جوابت بدهد؟ و دل نازکش از سنگ شود گریه کنی؟ شده هنگام دویدن پی او وقت وداع 💔😔💘 پای لامذهب تو لنگ شود گریه کنی؟
جانِ من مالِ تو باشد، هرچه غم داری بده رویِ کاغذ ثبت کن هر چیز کم داری بده تا مبادا بر تنِ نازِ تو آسیبی رسد هرچه در اطرافِ خود قوطیِ سم داری بده شهرِعمرت از بلاها دور بادا تا ابد در خیالت هرچه از احساسِ بم داری بده بختِ خوب و فالهایِ سبز ارزانی تو طالعِ نحسی اگر در جامِ جم داری بده چال لبخندِ تو دائم، حالِ خوبت مستمر خطِ اخم و مشکلِ پر پیچ و خم داری بده «آیة الکرسی» هزاران بار نذر شادی ات در دلِ خود ذره ای اندوه هم داری بده ... 🙏❤️🙏❤️🙏❤️🙏 🌱🌺🍃🌺🍃🌺🌱 ‎‌‌
چَندیست خو گرفته دِلم با نَدیدنت عُمری نَمانده ‌است، الهـــــــــــــــــــی بِبینَمَت
. • ° صد آرزو به گرد دلم در طواف بود از حیرت جمال تو بی آرزو شدم ...
آنقـَدَر شعر نوشتم و نخواندى كه قلم گفت اينقدر عبث قامتِ ما را متراش... 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
‌ گفتند : " تنها صداست که می ماند " پیدا بود.. " عطر تنت " به مشامشان نرسیده ! نبی پور
چه زیباست کسی را دوست داشتن ... با او عشق را ساختن ... چه زیباست برای کسی سرودن ... او را بعد از خدا ستودن ... و تا ابد با او ماندن ...
روزگـاری عشقِ مـن بـودی محبت داشتی عاشقم بودی و با من میلِ صحبت داشتی لحظه اۍاز یادِمن غافل نبودی یادت هست تا که بۍمن میشدی احساسِ غربت داشتی شاعـرِ چشمـانِ تـو بـودم میـانِ هر غـزل پادشاه ِقلـبِ مـن بـودی و شوکت داشتی من هنـوزم عـاشقم ایـکاش تـو مانندِ من پـای عهـدِ بسته میماندی و غیـرت داشتی بـوده ام سنـگِ صبـورِ دردهـایت ای دریغ غیر من سنگِ صبوری را بـه خلوت داشتی
آنها که خوانده ام همه از یاد من برفت الا حدیث دوست که تکرار میکنم... سعدی
🌹🌿 جرعه جرعه شعر میریزم به فنجان دلَت نیتم عشق است ومهمانے ندارم جز خودَت .ـᬼ࿐‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ـٰٰ͜͡͡🍃🌹🍃ـᬼ࿐‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ـٰٰ͜͡͡ 🌹❤
دلم گرفته دوباره برای بعضی ها🚶‍♀️ نمی رود ز سر من هوای بعضی ها به ماه🌙 گفت شبی ، آفتابگردانی🌻 برو که پُر شدنی نیست جای بعضی ها چیم؟ نوار سیاهی🎞 به روی قاب زمان پُر است حافظه ام از صدای بعضی ها شکوه مجلس شادی من نشد احدی منی که کشته شدم در عزای بعضی ها💔 در آغُل منِ چوپان👨‍🦯 ، عزا و عید یکی ست به هر بهانه دلم شد فدای بعضی ها بهای فرش دلم چون فزون شود چه غمی ست اگر لگد بشود زیر پای بعضی ها👣 دلم گرفته🥀 برای گذشته های خودم برای درد و دل و شانه های بعضی ها طبیب شهرم و درمانده از علاج خودم💉 رواست بر دل من ناروای بعضی ها 🌹❤
تو پادشاهی و من مستمند دربارم مگر تو رحم کنی بر دو چشم خون‌بارم ‌ مرا اگر به جهنم بیفکنی ای دوست هنوز نعره برآرم که دوستت دارم... ‌ ردای عفو، برازندۀ بزرگی توست وگرنه من به عذاب تو هم سزاوارم ‌ امید من به خطاپوشی تو آنقدر است که در شمار نیاید گناه بسیارم ‌ تو را به فضل تو می‌خوانم و امیدم هست اگر به قدر تمام جهان خطاکارم ... ❤🌹
تو زعشق خودنپرسی که چه خوب ودلربایی دو جهان به هم برآید چو جمال خود نمایی 🌹═‎‌‌‌‌‌‌༅𖠇 ⃟♥️ ⃟ 𖠇═‎‌‌‌‌‌‌༅🌹 ❤🌹
آنقـَدَر شعر نوشتم و نخواندى كه قلم گفت اينقدر عبث قامتِ ما را متراش... 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
شاعرم ، فهمیدنم سخت است حرفم نیشدار شعر میخواهم بخوانم ، گوشهایت رابگیر ♥️ ‌ 🌺🌺🌺🌺🌺
این عطر تمشک، دل سپردن دارد این لحظه ی عاشقی، شمردن دارد خورشید سرک میکشد و میداند از دست تو چای صبح، خوردن دارد
یقین دارم توهم من راتجسم میکنی گاهی به خلوت با خیال من تکلم میکنی گاهی هر آن لحظه که پیدا میشوی از دور مثل من به ناگه دست وپای خویش راگم میکنی گاهی چنان دریای ناآرام و توفانی، تو روحم را اسیر موج های پر تلاطم میکنی گاهی دلم پرمیشود ازاشتیاق وخواهشی شیرین در آن لحظه که نامم را ترنم میکنی گاهی همه شعروغزل های پراحساس مرا با شوق تو می خوانی و زیر لب تبسم میکنی گاهی تو هم مانند من لبریزی از شور جنون عشق یقین دارم تو هم من را تجسم میکنی گاهی
شاعرم٬ گوهر فروشم٬ مهر یاران میخرم همچو دریا می خروشم ناز جانان میخرم می نویسم تا غزل٬ بر وصف یار مهربان می برم بر منزل اش٬ دل را چه آسان میخرم
منطقت را چون خودت ای دوستم دارم به جان دو به هم زن یا تو هم با من بمان تا پای جان زیر را بالا ببر یا زور را زر کن زبر زرگری شد شعر من دز وز سَزا تز کوزه جان
یعنی تو بگویی که منم دم نستانم ز نگاری؟ این خوب چرایی که به آن بد نگذاری خود شیر مشمار که موشی همه عمرت گر،گربه شوی گریه ندارد به تو کاری
برق رفت بازبی برنامه، بی وقت مقرر برق رفت ناگهان، مانند چندین روز دیگر برق رفت بچه توی حال پای کارتون سرگرم بود ناگهان فریاد زد ای وای مادر برق رفت نیمه کاره کله ای ماند وپس از یک آه سرد مرد سَلمانی به حیرت گفت اصغر برق رفت بازهم مسئول پمپ گاز با لبخند گفت زودتر حرکت کن از اینجا، برادر برق رفت بستنی های حسن بقال، یک یک شُل شدند آب از یخچال دکان شد شناور، برق رفت دید دریخچال خوداسحاق خان ماست بند دوغ داردمی کُند از دبه ها سر، برق رفت تاهزار و چارصد ماندیم با روحانی و درهزار وچارصد تا شهرکشور برق رفت دم به دم از جانب این باغ می آید بری اینهم ازحالا که آمدآخرین بَر برق رفت ازخیانتهای دولت قلبی ازسیمان شکست هسته ای رادادبااهمال خود پَر، برق رفت تاشودپوشیده اهمالات دولت برهمه «آشنا»یی بازگفت اصلا چه بهتر برق رفت رایگانش کرد چون آگاه بود از رفتنش ازسراین لطف درکشور سراسر برق رفت هرچه بی تدبیر باشد رفتن آن حتمی است مثل شر دولت تدبیرگستر برق رفت خواستم در بیت آخر، شاهکاری رو کنم بخت بد هنگام خلق بیت آخر برق رفت احمدرفیعی وردنجانی
به تو ای سرکش ِ مغرورِ دل آزار، سلام✋ رهزن و راهبر و قافله سالار، سلام✋ ای که چشمانِ تو صد فتنه در انداخته، بر مسجد و میکده و خانه و بازار، سلام✋ آهوی مستِ ختن ،نازِ تو چون شعله ی در خرقه و باده و سجاده و دستار، سلام✋ ماهِ منظومه ی دل ، اخترِ زیبای فلک آفتاب سحری ، شمع ِشبِ تار، سلام✋ شاعر و شعر و شعور و ، شرر و شمس و شفا کوه و دریا و زمین، آینه کردار، سلام✋ کفر و دین در نگهت ، خلقت ِشیطان و خدا آیه و وسوسه و ، حجّت و انکار، سلام✋ مکتبِ سِكر؛ لبت ، قصد ِاناالحق؛ رویت بایزیدِ دل و ، حلّاجِ سرِ دار، سلام✋ بی شک ، اسرارِ ازل ، سلسله ی موی تو است مَطلع و مقطع و گنجینه ی اسرار، سلام✋ صنما ! ماه وَشا ! مست نگارا، جانا عشق زیبای من ! ای خوب ترین یار،سلام✋
شیرها موشند و موشان شیر در قاموس عشق بس که منطق در کتاب عشق شد زیر و زبر