eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
🖇🌱 یوسف گم گشته باز آمد؟، نیامد حافظا تازه کنعان ده به ده دنبال یوسف می رود‌..!
تو همانی که منم در ‌پیِ آنم گل من دلِ نازت بکشم سهل و روانم گل من تو چو شیری که منم معترفم خوب به آن تو چو شیری که خورم آن سر نانم گل من بوزم سوی تو ای دوست چو باد سحری که منم مثل گلی دست فغانم گل من چه بدی از منِ عالی تو بدیدی که عزیز بجز از خوب و نِکویی که ندانم گل من😎
بند ِ دل ِ من به لبخندهای تُ بند است برای دوست داشتنت اما لبخندهایت را نه دلت را لازم دارم! ... ☘
کِی به انداختن سنگ پیاپی در آب ماه را میشود از حافظه آب گرفت؟!
سر سبز دل از شاخه بریدم، تو چه کردی؟ افتادم و بر خاک رسیدم، تو چه کردی؟ من شور و شر موج و تو سر سختی ساحل روزی که به سوی تو دویدم، تو چه کردی؟ هر کس به تو از شوق فرستاد پیامی من قاصد خود بودم و دیدم تو چه کردی مغرور، ولی دست به دامان رقیبان رسوا شدم و طعنه شنیدم، تو چه کردی؟ «تنهایی و رسوایی»، «بی مهری و آزار» ای عشق، ببین من چه کشیدم تو چه کردی ‌‌‌‌‌‌ 🌹🌹🌹
اسرارِ غمش گفتم در سینہ نگہ دارم؛ رسوایِ جہانم کرد... این رنگ پریدن ها(:
دیدے آخر با غـزل هایت هوایے شد دلم؟ بعد ازآن شیرین زبانیها چه حالے شد دلم؟ اشتیـاق عـاشقے را در نگاهت خوانده ام اینچنین درگیـرِ چشمانت فدایے شد دلم مـن بـه اعجازِ غـزل برقلب ایمان داشتم باهمین اشعارِتو مسحور و جانے شد دلم بیت آخر حرفهاے ایـن دلِ در بندِ توست در هوایِ تـو عجب سر به هوایے شد دلم مے نویسم این غزل باعشق تقدیم تو باد خوبِ من درفصلِ بۍباران بهارے شد دلم ...
. تا بحال از عسل چشم کسی مست شدی! تا بحال عاشق و دیوانه سر مست شدی! من همان عاشق و دیوانه وسرمست توام تو به اندازه ی من پای کسی هرز شدی! وقتی از خلسه ی آغوش تو برمیگردم تو هم آشفته ی آن بوسه ی بی مرز شدی؟!! من که از دوری تو تار دلم میلرزد تو هم اندازه دلم اینهمه دلتنگ شدی!!؟ هوس خواستنت، مثل هوس شیرین است. تو بگو عاشق این قلب پر از درد..... شدی.....
چون تو را ذِڪْر و دعا دستور شد زان دعا ڪردنْ دلت مغرور شد هم‌سُخَن دیدے تو خود را با خدا اے بَسا ڪو زین گُمان افتد جدا گرچه با تو شَهْ نِشینَد بر زمین خویشتن بشناس و نیڪوتر نِشین 🌸
امشب حریم ِ پنجره را باز مے ڪنم شب را ڪنار عڪس تو آغاز مے ڪنم امشب تمام ِحرف دلم را یڪی،یڪی.. بر شیشه هاے پنجره ابراز مے ڪنم امشب فضاے خانه پر از بغض مے شود بغضے ڪه در درون دلم راز مے ڪنم آواے تند ِ ریزش ِ قلبم شنیدنے ست.. با اینڪه ڪوک نیست،ولے ساز مے ڪنم رویاے هر شبم شده تصویر چشم تو.. دارم به سمت چشم تو پرواز مے ڪنم احساس مے ڪنم ڪه شدے پاره ے تنم حسے ڪه در وجود خود احراز مے ڪنم در لا به لاے خاطره ها پرسه مے زنم با این بهانه بغض گلو باز مے ڪنم حتے براے دلخوشے ام در نبود تو گاهے خودم براے خودم ناز مے ڪنم
خاک ما قدم فهمیده بردار مبادا بشکنی در زیر پا دل درین محفل ‌کسی محتاج‌ کس نیست همین کار دل افتاده‌ست با دل
زندگی به من آموخت هر چیز قیمتی دارد ، پنیر مجانی فقط در تله موش یافت می شود.
دارم سر خاک پایت ای دوست آیم به در سرایت ای دوست چون رای تو هست کشتن من راضی شده‌ام برایت ای دوست
دیدی و نگفتی که چرا چت شده اینجا ادمین که تو باشی دل من وصله به اینجا🙄
معجونِ شیر مادر و اشکِ عزای تو بر جانِ من نشست و به تو مبتلا شدم (ع)جانم
سر سبز دل از شاخه بریدم، تو چه کردی؟ افتادم و بر خاک رسیدم، تو چه کردی؟ من شور و شر موج و تو سر سختی ساحل روزی که به سوی تو دویدم، تو چه کردی؟ هر کس به تو از شوق فرستاد پیامی من قاصد خود بودم و دیدم تو چه کردی مغرور، ولی دست به دامان رقیبان رسوا شدم و طعنه شنیدم، تو چه کردی؟ «تنهایی و رسوایی»، «بی مهری و آزار» ای عشق، ببین من چه کشیدم تو چه کردی ‌‌‌‌‌
درون خاک دلم می تپد، هنوز اینجا به جز صدای قدم های تو صدایی نیست
از یاد کسی هم نرود ناوچه هایی آن کشور قلدر که تکاور گروگان باد ✌✌✌🇮🇷🇮🇷🇮🇷
تو خادم را به کُشتی روی کِشتی بد بِکُشتی شوم واعر شوی غافل زنی من را به مُشتی مرا در بزم رندان جای خوش چون شعر تو نیست که وعرم عاقبت شد مثل سبزیِ خورُشتی 🤨
من کوچه خیابان همه را گشته بسویت هی وعده نده پشتِ فلان جا که عمویت تا اینکه مرا دید بگفتا سرِ یوسف را من بِبُرم یا بِبَرم سمت سبویت
قدم به بستر من رنجه کن که می ریزد به بوسه ای ز لبانت همه خجالت ها...
برق لب، ماتیک، پنکک،صد مداد و خط چشم عمه ی پیر منم اینگونه زیبا میشود... 🙈😁
این خدمت ما هم شده چون غصه ی مجنون گفتم که تو را دوست....گفتا که چه؟! ممنون این داستان..... معشوق بی درک و احساس و خنگ😐😐
در حسرت اینم که کنارم بِنِشینی با چشم خریدار، مرا خوب ببینی آنقدر به من خیره شوی تا بپذیرم... میلی به مَنَت هست و هوایی‌تر از اینی یک سینه عطش فوت کنی گوشه‌ی لبهام هَی شوق برانگیزی و هَی بوسه بچینی آنقدر به هم عشق بورزیم که فردا... کافر شده باشیم، نه ایمان و نه دینی! اقرار کنم پیش تو خوشحال‌ترینم اقرار کنی پیش من آرام‌ترینی ای کاش بیایی و دلِ سر به هوا را زنجیر کنی باز به یک عشقِ زمینی