eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
67 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
به نگاهی به کلامی و گهی با بوسه تو چه آسان بَلَدی دل بِبَری هر لحظه ...
رویای قدم با تو زدن می‌بینَد هر بار که خواب می‌رود پاهایم....
من جدا از تو گرفتارم و با تو خوبم حق بده سر به در خانه تو می کوبم مثل آهوی فراری به تو رو آوردم بغلم کن شود آرام دلِ آشوبم
"از دست تو دل باز، هزاران گله دارد ای آنکه دلت با دلِ من مسئله دارد" دل می رود اما به کجا هیچ ندانم دیریست که چون موی تو صد مشغله دارد ارامش من را به کجا برده لبانت هرچند که این دل به خدا حوصله دارد باید به کجا شکوه کنم با که بگویم از دست تو با دست خودم دل گله دارد پیچده در این باغ صدای زغن و جغد غافل شده از اینکه دلم چلچله دارد پژواک سکوتم همه جا غرق طنین است در سینه دلم با تو دو صد مسئله دارد اوای خوش ِ چلچله ها این خبر اورد امروز ببین شهر دلم هلهله دارد R🥀
🌙🌟 رگ خــواب تـــو ❣ اگر دست دلـــم مـے افتاد 🙈 قـصــہ عشـــق ❤️ فراهم شدنش حتمــے بود 😌💕 💗💫
هی بوسه نزن با هیجان گوشه ی لب را یک لحظه رعایت بکن آداب ِادب را دندان به لبم می زنی انگار شبانه.. پاتک زده ای قسمتی از باغ ِرطب را
گفتم شده ای تو لیلی و من مجنون😍 از غصه ی تو دلم شده کاسه ی خون🙁 بعد از سخنان من دهانش وا شد😶 خمیازه کشید و گفت: «خیلی ممنون»😑 🌸
ای ساحل رویایی ام آغوش تو زیباست احساس پناهم به تو چون بوسه دریاست بنگر که یکی غرق نگاهت شده انگار از آن سر دریای دو چشمان تو پیداست امواج پر از مهر صدای تو به گوشم با هر نوسانی برسد واضح و گیراست همراه خیال تو شدن لطف بزرگیست هم صحبت با تو شدن اندازه دنیاست در مکتب عشق تو به جز درس خدا نیست فحوای کلام تو همان پند اوستاست چیزی طللبیدن ز خداوند جهاندار با بودنت از درگه او خواهش بیجاست🌸🌸🌸
ڪن نظری ڪه تشٖنه ام ، بهر وصال عشق تو مــن نڪنم نظــر به ڪــس ، جــز رخ دلــربای تــــو
براےقلب آشوبم ےآرامش محضے ڪه بااحساس شیرینت به عشق میورزے تواین دنیاےبےمهرےمحبت ڪردنت عشقه به دورازطعنه ےمردم همین عشقه نگاهم میکنےوقتےدلم میلرزه،میمیرم موهاتوبازمیزارے ےجون تازه میگیرم دلم رودست تودادم ڪه عمرےدلبرم باشے اگه دردوغمےدارم توهم غم پرورم باشے نگیرےدستتو ازمن ڪه گم میشم تواین غربت ندارم طاقت دورےندارم بےتوهمصحبت ♥️ ☆ ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍
درون آینه‌ی روبه‌رو چه می‌بینی تو ترجمان جهانی بگو چه می‌بینی تویی برابر تو چشم در برابر چشم در آن دو چشم پر از گفت و گو چه می‌بینی؟
تقصیر دلم بود که چشمان تو را خواست این سر به هوا مثل خودم عاشق دریاست درگیر نگاهت شد و تا بام تو پر زد بیچاره ندانست که این اول بلواست شاعر شد از آن روز که چشمان تو را دید این ولوله در شعر من از چشم تو برپاست چشمان تو آمیزه ای از شور و ترانه است آنجا که غزل نیز فراگیر و مهیاست ناز تو نیاز دل دیوانه ی من شد من شاعر چشم تو که بی وقفه تماشاست آنقدر مرا در نفست جای بده که این از نفس افتاده بگوید که مسیحاست جرم توکه نیست اينهمه من عاشقت هستم تقصیر دلم بود که چشمان تو را خواست رضا قريشى نژاد