eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
2.5هزار ویدیو
105 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
مثل شیری پیر ڪه جان دادنش دیدن نداشت حال من بی تو مشخص بود، پرسیدن نداشت جای جای سینه‌ام رد نوازش‌های توست اشڪ‌های هرشبم، ای زخم خندیدن نداشت سال‌ها دنبال خود چشمت دلم را می‌ڪشید یڪ حریف خسته از رنج سفر، بردن نداشت پرپرم ڪردی ولی ای عشق این رسمش نبود یڪ گل پژمرده‌ی پرپر ڪه پا خوردن نداشت تا تو رفتی مرگ هر لحظه سراغم را گرفت طاقت بودن بدون لاله را لادن نداشت...
ساعت به وقت پر زدنم درد می‌ڪند! من زنده‌ام ولی ڪفنم درد می‌ڪند! آه ای دقیقه‌های پر از تیڪ و تاڪ درد، بغض نشسته در سخنم درد می‌ڪند! حالی برای پرسه زدن بین گریه نیست هم رفتنم هم آمدنم درد می‌ڪند! وقتی ڪه اشڪِ گرم، به دادم نمی‌رسد یڪ آهِ سرد، در دهنم درد می‌ڪند! فواره هم فراز و فرود مرا نداشت فهمیده ام چرا بدنم درد می‌ڪند! دریا منم ڪه بی تو به ساحل نمی‌رسد موج تو روی پیرهنم درد می‌ڪند! از بس ڪه متهم شده‌ام در نگاهِ تو احساسِ تلخِ زن شدنم درد می‌ڪند! عادت نڪرده ام به خودم، ڪنج انزوا روحِ میان انجمنم درد می‌ڪند! با درد زنده ام... به همین درد دلخوشم... بیچاره من ڪه بی تو "منم" درد می‌ڪند!
"قول دادم به کسی غیر تو عادت نکنم" ندهم دل به کسی باز حماقت نکنم هرچه از عشق تو امد به سرم نوشم باد عهد کردم که زجور تو شکایت نکنم گرچه نفرین شده ی عشق تو گشتم هیهات لحظه ای هم نشده تا که دعایت نکنم تو عزیزدل من همره و همراز منی چه کنم گر همه جا از تو حکایت نکنم بی تو گویم فقط از ذکر تو و خوبیهات گله از جور تو گویم؟؟نه که جرات نکنم گفتم از لج که تو را دوست ندارم اما بسته ام چشم که غیراز تو زیارت نکنم
در گوشه ای از ازدحامِ شهر شعرم پس از تو کودکی تنهاست از وحشتش دیگر نمیخندد چشمش شبیه ابرِ باران زاست نه پای رفتن دارد این کودک نه جای ماندن در هجومِ شب در هق هقِ پیوسته اش دارد تنها تورا، تنها تو را بر لب دردِ بزرگی در دلش دارد در هجمه ی آوارِ تنهایی چشمِ غریبه در کمینِ اوست از کوچه ای بیرون نمی آیی؟
شبگرد، و بی خواب نبودم، که شدم آن شاعرِ بی تاب نبودم، که شدم تا پیش که از بام برآیی مه من! هیچ عاشقِ مهتاب نبودم، که شدم 💟
ْْْ زینسان که رقص می‌کنم از شادیِ خیال در نعمتِ وصال ،گر اُفتم چه ها کنم...!! 💟
♥️ خوبم؛ خیلی خوب، مگر میشود به فکر تو بود و خوب نبود؟ راستی تا یادم نرفته بگویم: "دوستت دارم"... 🍃 ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌
گفته‌بودی‌که شَوَم‌مَست‌و دو بوست بدهم وعده‌از حد بشدو ما نه دو دیدیم‌و نه یک 💟
خوب می دانی بدون شعر حالم خوب نیست مثل باغی بی بهارم، نه! مثالم خوب نیست در قفس از ادعای پر زدن پر می شدم لحظه ی پرواز فهمیدم که بالم خوب نیست زندگی را مثل فنجان زیر و رو کردم ولی تیره بختم باز هم تعبیر فالم خوب نیست همچنان از اعتیاد شاعری دم میزنم آتشم رو به زوال است و زغالم خوب نیست حال من از ابتدای شعر تعریفی نداشت از بهارم می شود فهمید سالم خوب نیست
هر که بر کوچه ی دلبر گذرش افتاده اشک از گوشه ی چشمان ترش افتاده آن درختیم نظر خورده که هر فصل بهار غرق گل بوده ولی بیشترش افتاده باغبان اهل صفا بود،پُرش کردی تو تا که امروز به یاد تبرش افتاده هرکه وارد شده در بازی بی منطق عشق یا فنا رفته و یا شور و شرش افتاده آبرو داری ما ترجمه ی دیگر شد همه گفتند که شیری جگرش افتاده... رفتنت زهر بدی بود که کم کم حل شد آمدی تا که ببینی اثرش افتاده!؟ دیدنت اشک مرا ریخت و مردم گفتند شب یلدا شده یاد پدرش افتاده...
چه خوب می شد اگر در شریعتت بانو جواب بوسه شبیه سلام، واجب بود!
🍃 طعم ِ تند ِ می ِ شیراز مرا مست نکرد! چای ِ خوش عطر ِ گل افشان ِ تو دلچسب تر است...