eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌿 آن قَدَر سیر از تو و لبریز خوابت گشته ام مادرم با طعنه می گوید "بفرمایید شام"
‏این بار بی مقدمه از سر شروع کرد این روضه خوان پیر از آخر شروع کرد مقتل گشوده شد همه دیدند روضه را از جای بوسه های پیمبر شروع کرد از تل دوید مرثیه قتلگاه را از لا به لای نیزه و خنجر شروع کرد از خط به خطّ مقتل گودال رد شد و با گریه از اسیری خواهر شروع کرد این جا چقدر چشم حرامی به خیمه هاست!‏ طاقت نداشت از خط دیگر شروع کرد بر سر گرفت گوش عبا را و صیحه زد از روضه ربودن معجر شروع کرد برگشت، روضه را به تمامی دشت برد از ارباً ارباً تن اکبر شروع کرد لب تشنه بود خیره به لیوان نگاه کرد از التهاب مشک برادر شروع کرد هی دست را شبیه به یک گاهواره کرد از لای لایِ مادر اصغر شروع کرد تیر از گلوی کودک من در بیاورید!‏ هی خواند و گریه کرد و مکرر شروع کرد غش کرد روضه خوان نفسش در شماره رفت مدّاحی از کناره منبر شروع کرد:‏ ای تشنه لب حسین من ای بی کفن حسین!‏ دم را برای روضه مادر شروع کرد یک کوچه باز کنید که زهرا رسیده است مداح بی مقدمه از در شروع کرد - هیزم می آورند حرم را خبر کنید- این بیت را چه مرثیه آور شروع کرد این شعر هم که قافیه هایش تمام شد شاعر بدون واهمه از سر شروع کرد محسن ناصحی ‏ 🏴
یار بی یار رسیدم که دلت غم نخورد آمدم در دلِ تو آب تکان هم نخورد😭
به چه دردی بخورد بی‌تو پسر داشتنم چه کنم بعد تو با داغ جگر داشتنم
این دم و بازدمم این ضربانهای من‌اند این حسین و حسن و تیروکمان‌های من‌اند
ای جوان‌مرده بگو که جگرم را چه‌کنم؟ سر به زیرِ حرمِ دوروبرم را چه‌کنم؟
من آمدم که تو را با سپاه و تیغ بگیرم مرا به تیر نگاهی، تو بی‌سپاه گرفتی
سوارِ گمشده را از میانِ راه گرفتی چه ساده، صیدِ خودت را، به یک نگاه گرفتی
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم حق بده خیلی هوایِ بوسه‌هایت کرده‌ام از عموجان بیشتر  بابا صدایت کرده‌ام عمه دستم را گرفته بود اما آمدم... فکرکردی که عمو جانم رهایت کرده‌ام مقتل مأثور هستم غارتِ  گودال را ازدحامِ زخمهایت را روایت کرده‌ام خواست تا دستت زند با دستِ خود نگذاشتم پیش تو اُفتاد دستی که فدایت کرده‌ام پیشِ دادِ مادرت پیراهنت را کَند و بُرد دید لشکر آمدم  خود را عبایت  کرده‌ام آنقدر من را کشیدند آخرش مَردی شدم اینقدر گویم که در آغوش جایت کرده‌ام هرچه می‌خواهند بر من می‌زنند و می‌روند شُکر قدری از نوکِ نیزه جدایت کرده‌ام خواستند از تو جدا سازند من را که نشد آه شرمنده اگر که جابجایت کرده‌ام آخرش من را مُشبک کرده‌اند این نعلها راضی‌ام خود را ضریحِ کربلایت کرده‌ام   من در آغوشِ توام یا تو در آغوشِ منی دیدی آخر  جا میانِ بوریایت کرده‌ام آخرین تیرش کشید و حرمله نزدیک شد دیدی وقتی که سپر  خود را برایت کرده‌ام سینه‌ام را سینه‌ات را  عاقبت با زور دوخت حنجرم را حنجرت را روی هم بدجور دوخت (حسن لطفی ۴۰۰/۰۵/۲۲)
دل ما دل‌شدگان وقف غم توست حسین خانه‌ی مادری ما حرم توست حسین همه مدیون نفس‌های تو هستیم فقط نفسی هست اگر، از کرم توست حسین
روضه های شب پنجم چقدر جانکاه است سینه زن ها، حسنی ها شب عبدالله است بیشتر از همه شب روضه شکسته بال است لاجرم روضه ی امشب طرف گودال است روضه امشب سخن از دست شکسته دارد غصه ی کوچه و یک مادر خسته دارد روضه در سینه ی خود داغ عزیزی دارد تا به پهلوی شکسته چه گریزی دارد روضه امشب همه جا می رود از لطف کریم از مدینه، کربلا می رود از لطف کریم صاحب روضه کریم و کرمش قیمتی است یازده ساله شبیه پدرش غیرتی است یازده ساله ولی خیر کثیری دارد پسر شیر جمل خود دل شیری دارد بی خیال تبر و نیزه و شمشیر آمد آی ای لشکر کفتار صفت، شیر آمد آمد و دید که از زخم عمو افتاده راه یک نیزه ی وحشی به گلو افتاده لشکری تیغ کشان سمت عمو می آید شمر همراه سنان سمت عمو می آید تیرها حلقه به دور بدنش می بستند نیزه ها را همه محکم به تنش می بستند گفت باید که در این مرحله بی سر باشم می روم تا سپر لحظه ی آخر باشم گفت ای وای عمو صبر نما در راهم عاشق سوخته ی راه تو عبدللهم پسر روضه رسانیده خودش را به عمو دست خود را سپر انداخته در راه گلو ناگهان دست شکست و نفسش بند آمد باز بر روی لب حرمله لبخند آمد در همه دشت صدایی ز شکستن پیچید بر لب خشک عمو خون گلویش پاشید
کار عشق است چه ربطی به تو و من دارد؟ سر اگر نذر حسین است شکستن دارد....
حالِ‌من‌ سخت وخیم‌ است، دوایی‌ بفرست یک عیادت بکن از نوکرِ بیمار حرم
متبرڪ‌بہ‌لباݩ‌تشنہ‌ۍشیرخواره‌رباب🥀🖤 پسرم‌ازنفس‌افتاد‌،بہ‌دادم‌برسید/ دادازاین‌همہ‌بۍداد،بہ‌دادم‌برسید تشنہ‌ام‌شیرندارم،چہ‌ڪنم،حیرانم/ بایدآخرچہ‌بہ‌اوداد،بہ‌دادم‌برسید دیگرازشدت‌گرماوعطش‌همچو‌ڪویر/ چاڪ‌خورده‌لب‌نوزاد،بہ‌دادم‌برسید بوۍآب‌و‌دل‌بۍتاب‌و‌سپاهۍ‌بۍرحم/ طفلۍواین‌همہ‌جلاد،بہ‌دادم‌برسید آب‌دامۍ‌است‌ڪہ‌دلبندمراصیدڪند/ واۍازحیلہ‌ۍصیاد،بہ‌دادم‌برسید باپدررفت‌و‌ندانم‌چہ‌شده‌ڪزمیدان/ شاه‌پیغام‌فرستاد:بہ‌دادم‌برسید بارالـٰهاچہ‌بلایۍ‌سرش‌آمدڪہ‌حسین/ میزنداین‌همہ‌فریاد،بہ‌دادم‌برسید 😭😢😭😢😢😢😢😢😭😭 "'عزادار‌حسـیـنـیـݦ
چـشم من خیره بہ عکسِ حرمت بندشده...! بـاچہ حالے بـنویسـم کہ دلـم تـنگ شده.... 😭😭😭😭😭
خسته ام اما کمی با خود مدارا می کنم می نشینم گوشه ای خود را تماشا می کنم می نشینم چشم در چشم خیالت گاه گاه سفره ی درد دلم را پیش او وا می کنم گریه ام می گیرد و می خندم و دیوانه وار جشن سوگ رفتنت را باز برپا می کنم میفشارم دستهایت را میان پنجه ام مشت قلبم را برای عقل خود وا می کنم نامه هایم پستچی لازم ندارد راستش... جای تو وا می کنم، می خوانم و تا می کنم گاهی از سمت تو اما می نویسم نامه ای آخر هر نامه را مثل تو امضا می کنم رفتنت... تنهایی ام ... این نقطه چین های سیاه واقعیت دارد اما من که حاشا می کنم
از کـودکی به گـردن ما شال ماتم اسـت نابرده رنــج، گنج به ما داده ای حسیــن
ممکن ز تو چون نیست که بردارم دل آن بِه که به سودای تو بسپارم دل گر من به غم عشق تو نسپارم دل دل را چه کنم ؟ بهر چه می‌دارم دل ؟!
با گناهان زیادم شده ام مثل یزید سد زدم بر سر آبی به خیالم نرسید که همین آب اگر جوشش و غلیان دارد لطف مولاست که در چشمه دمید قدر نشناسم و هربار فقط شکوه کنم کاش یک روز منم هدیه دهم روی سفید تا همینجا که اجابت شده هر خواسته ام باز آیا که گناهان مرا هیچ ندید؟ آنقدر لطف و کردم داشته با من که هنوز شوکه ام جور مرا با غم و هر درد کشید تیرهایی زده ام بر دل ارباب حسین چشم چون حرمله ها تیر و کمان سخت کشید هر زمین کرببلا،روز شود عاشورا جبهه هایی سر راه و....من و نفسی که برید
فریاد که از عمر جهان هر نفسی رفت دیدیم کزین جمع پراکنده کسی رفت شادی مکن از زادن و شیون مکن از مرگ زین گونه بسی آمد و زین گونه بسی رفت آن طفل که چون پیر ازین قافله درماند وان پیر که چون طفل به بانگ جرسی رفت از پیش و پس قافله ی عمر میندیش گه پیشروی پی شد و گه بازپسی رفت ما همچو خسی بر سر دریای وجودیم دریاست چه سنجد که بر این موج خسی رفت رفتی و فراموش شدی از دل دنیا چون ناله ی مرغی که ز یاد قفسی رفت رفتی و غم آمد به سر جای تو ای داد بیدادگری آمد و فریادرسی رفت این عمر سبک سایه ی ما بسته به آهی ست دودی ز سر شمع پرید و نفسی رفت ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌  ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌ •••┈
با اذن مجتبی به مُحرم رسیده‌ایم باید برایِ گُل پسرانش فدا شویم...
قبل از شروع ذکر رجز مشکلی نبود گفتم که زاده‌ی حسنم، بیشتر زدند
تو اگر خامی و ما سوخته‌، توفیر بسی است شعلهٔ عشق نه گیرندهٔ هر خاروخسی است هر طبیبی نکند چارهٔ این مرده‌دلان که دوای دل ما درکف عیسی‌نفسی است گر دل سوخته ره برد به جایی نه عجب سوی حق راهبر موسی عمران‌، قبسی است کاروانی است پراکنده و سرگشته ولیک خاطر گمشدگان شاد به بانگ جرسی است طفل راگوشهٔ گهواره جهانی است فراخ همه آفاق بر همت مردان قفسی است ای توانگر تو به زر شادی و دانا به ضمیر هر کسی را به جهان گذران ملتمسی است شهر ما با عسس و محتسب از دزد پر است ای‌خوش آن‌ شهر که‌ در باطن‌ هر کس عسسی است سال‌ها حلقه زدم بر در این خانه «‌بهار» بود ظنم به همه عمر که در خانه کسی است 🌹🌹🌹
یا اباصالح مهدی ادرکنی: ‍یكباره دلم گفت كه بنویس كلامی دروصف بلند مرتبه و شاه مقامی دستی به ‌روی سینه نهادم ونوشتم....✍ از من به ‌ حسین بن علی(ع) عرض سلامی اَلسلامُ علی الحُسین وعلی علی بن الحُسین وَعلی اُولاد الـحسین وعَلی اصحاب الحسین
دنیا: چـشم من خیره بہ عکسِ حرمت بندشده...! بـاچہ حالے بـنویسـم کہ دلـم تـنگ شده.... 🏴🏴🏴
‍ اسـم ترا که میبرم ؛ دل زتـو مست میشود شعرو ترانه و غزل ؛ دست بدست میشود در شب بزم حـوریان ؛ باده فتـاده از میان بـر اثـر نـگاه تـو ؛ میکـده مست مــیشود گر یـه نسـیم بهم زند ؛ زلف پـریشان تو را زاهد و عابد و فقیه ؛ باده پرست میشـود سـاقی اگر تو باشی و ســاغر می لبان تـو زاهدصومعه نشین؛ نخورده مست میشود غزل به روی دفترم ؛ می چکد از نوک قلم سـروده هازشوق تو؛ بـاده بدست میـشود گر بچششم یه جرعه ای ازلب نازگونه ات آنچه زمن شده نهان یکشبه هست میشود این دل بی قرار من ؛ شـهره شهر غم شده دل به سراب عشق تو؛ جام الست مـیشود گر چه بـکوشم دائــما ؛ در طلب وصال تو حاصل من درعاقبت ؛ باز شکست میـشود 🌸🍃🌸🍃🌸🍃
بگذار دلتنگت شوم گاه به گاهی بگذار از یادت بسازم تکیه گاهی بگذار خوابت را ببینم گه گداری یا لااقل عکست بماند یادگاری بگذار با رویای تو بیدار باشم بگذار از احساس تو سرشار باشم بگذار هر جا عطر یادت هست باشم بگذار از عطر خیالت مست باشم بگذار در راه عبورت خاک باشم بگذار از عشق تو، سینه چاک باشم بگذار باشم تا ابد چشم انتظارت تا می تپد قلبم ، بمانم بی قرارت😔
در قیامت میزبانی میکند از کل خلق هرکسی که بود یک شب میهمان کربلا   از زمین و آسمان آتش ببارد باک نیست ما همه هستیم یک یک در امان کربلا...
فریاد که از عمر جهان هر نفسی رفت دیدیم کزین جمع پراکنده کسی رفت شادی مکن از زادن و شیون مکن از مرگ زین گونه بسی آمد و زین گونه بسی رفت آن طفل که چون پیر ازین قافله درماند وان پیر که چون طفل به بانگ جرسی رفت از پیش و پس قافله ی عمر میندیش گه پیشروی پی شد و گه بازپسی رفت ما همچو خسی بر سر دریای وجودیم دریاست چه سنجد که بر این موج خسی رفت رفتی و فراموش شدی از دل دنیا چون ناله ی مرغی که ز یاد قفسی رفت رفتی و غم آمد به سر جای تو ای داد بیدادگری آمد و فریادرسی رفت این عمر سبک سایه ی ما بسته به آهی ست دودی ز سر شمع پرید و نفسی رفت ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌  ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌ •••┈
🥀سلام بر آخرین سرباز عاشق کربلا 🥀یک نفس آمده‌ام تا که عمو را نزنی 🥀که به این سینۀ مجروح، تو با پا نزنی   🥀ذکر لا حول و لا از دو لبش می‌بارد 🥀با چنین نیزۀ سر سخت به لب‌ها نزنی   🥀عمه نزدیک شده بر سر گودال ای تیغ 🥀می‌شود پر به سوی حنجره حالا نزنی؟   🥀نیزه‌ات را که زدی باز کشیدی بیرون 🥀می‌زنی باز دوباره نشد آیا نزنی؟   🥀من از این وادی خون زنده نباید بروم 🥀شک نکن این که پرم را بزنی یا نزنی   🥀دست و دل باز شو، ای دست بیا کاری کن 🥀فرصت خوب پریدن شده! در جا نزنی 🥀السَّلَامُ عَلَی عَبْدِاللهِ بْنِ 🥀الْحَسَنِ بْنِ عَلِی الزَّكِی 🥀🍃