از بس که پابرهنه به صحرا دویدهام
یک باغ گل ز خار مغیلان گرفتهام...
#غلامرضا_سازگار
#صلّياللّهعلیكِیاملیکةالحُســــین
ارمنی ها هم دخیل نذری هیأت شدند
کربلا از انبیا هم بوده پر اعجازتر
هیأتت باز است حتی بر گنهکاری چو من
میشود اینجا دل از هرجای دیگر بازتر
شرم از بار گناه و شوق یار و یک نگاه
میکند چشمان ما را از همان آغاز تر
صحبت از شاهی کریم ابن کریم است و رئوف
باز کشکول قنوتم شد دهانش بازتر
عرض حاجت پیش نامردان خطایی فاحش است
با خودم ابراز کردم پیش تو ابرازتر
من بنازم منصبش را در میان اهلبیت
بوده با دستان خود عباس راه اندازتر
چایی روضه چه دارد بعد هیئت دوستان
هر یکی از دیگری سرمست و خوش آوازتر
زیر قبه حاجتی تا استجابت میشود
رقص پرچم میشود بر گنبدت طنازتر
من قسم اورده ام میبخشدم امشب خدا
در خلایق که ندارد از رقیه نازتر
میروم مشهد برات کربلا گیرم که هست
چای موکب با نبات و زعفران ممتازتر
#حسین_مرادی
من آمدم که تو را با سپاه و تیغ بگیرم
مرا به تیر نگاهی، تو بیسپاه گرفتی
#قاسم_صرافان
#حر
سوارِ گمشده را از میانِ راه گرفتی
چه ساده، صیدِ خودت را، به یک نگاه گرفتی
#قاسم_صرافان
#حر
گرچه خفاش دلم در طلب نور نبود
آفتاب تو ولی بر دل من هم تابید
صلی الله علیک یا اباعبدالله
#زینب_نجفی
#راجی
اگر که عمر زیادم دهد خدای حسین؛
هزار سال بسوزم فقط برای حسین...
#ناشناس
بسماللهالرحمنالرحیم
#شب_پنجم_محرم_حضرت_عبدالله_ابنالحسن_علیهالسلام
حق بده خیلی هوایِ بوسههایت کردهام
از عموجان بیشتر بابا صدایت کردهام
عمه دستم را گرفته بود اما آمدم...
فکرکردی که عمو جانم رهایت کردهام
مقتل مأثور هستم غارتِ گودال را
ازدحامِ زخمهایت را روایت کردهام
خواست تا دستت زند با دستِ خود نگذاشتم
پیش تو اُفتاد دستی که فدایت کردهام
پیشِ دادِ مادرت پیراهنت را کَند و بُرد
دید لشکر آمدم خود را عبایت کردهام
آنقدر من را کشیدند آخرش مَردی شدم
اینقدر گویم که در آغوش جایت کردهام
هرچه میخواهند بر من میزنند و میروند
شُکر قدری از نوکِ نیزه جدایت کردهام
خواستند از تو جدا سازند من را که نشد
آه شرمنده اگر که جابجایت کردهام
آخرش من را مُشبک کردهاند این نعلها
راضیام خود را ضریحِ کربلایت کردهام
من در آغوشِ توام یا تو در آغوشِ منی
دیدی آخر جا میانِ بوریایت کردهام
آخرین تیرش کشید و حرمله نزدیک شد
دیدی وقتی که سپر خود را برایت کردهام
سینهام را سینهات را عاقبت با زور دوخت
حنجرم را حنجرت را روی هم بدجور دوخت
(حسن لطفی ۴۰۰/۰۵/۲۲)
#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
روضه های شب پنجم چقدر جانکاه است
سینه زن ها، حسنی ها شب عبدالله است
بیشتر از همه شب روضه شکسته بال است
لاجرم روضه ی امشب طرف گودال است
روضه امشب سخن از دست شکسته دارد
غصه ی کوچه و یک مادر خسته دارد
روضه در سینه ی خود داغ عزیزی دارد
تا به پهلوی شکسته چه گریزی دارد
روضه امشب همه جا می رود از لطف کریم
از مدینه، کربلا می رود از لطف کریم
صاحب روضه کریم و کرمش قیمتی است
یازده ساله شبیه پدرش غیرتی است
یازده ساله ولی خیر کثیری دارد
پسر شیر جمل خود دل شیری دارد
بی خیال تبر و نیزه و شمشیر آمد
آی ای لشکر کفتار صفت، شیر آمد
آمد و دید که از زخم عمو افتاده
راه یک نیزه ی وحشی به گلو افتاده
لشکری تیغ کشان سمت عمو می آید
شمر همراه سنان سمت عمو می آید
تیرها حلقه به دور بدنش می بستند
نیزه ها را همه محکم به تنش می بستند
گفت باید که در این مرحله بی سر باشم
می روم تا سپر لحظه ی آخر باشم
گفت ای وای عمو صبر نما در راهم
عاشق سوخته ی راه تو عبدللهم
پسر روضه رسانیده خودش را به عمو
دست خود را سپر انداخته در راه گلو
ناگهان دست شکست و نفسش بند آمد
باز بر روی لب حرمله لبخند آمد
در همه دشت صدایی ز شکستن پیچید
بر لب خشک عمو خون گلویش پاشید
#حسن_کردی
«تا به سامان برسد این دل آشفته من
شدهام بی سر و سامان اباعبدالله»
تا شوم زائر آن صحن و سرای زیبا
میزنم دست به دامان اباعبدالله
اربعین منتظر برگ براتی هستم
خستهام خسته ز هجران اباعبدالله
گرچه من عبد گنهکار سرایش هستم
میشوم حر پشیمان اباعبدالله
غم دوری حرم میکُشد آخر من را
شده ام زار و پریشان اباعبدالله
بین روضه شده این ذکر لبم هرلحظه
آه از گریه طفلان اباعبدالله
یاد لبهای ترک خوردهام و میگویم
به فدای لب عطشان اباعبدالله
هر شب جـمعه من و حسرت دیدار حرم
قطره و سیل خروشان اباعبدالله
بارها حاجت خود را به حرم آوردم
دوختم چشم به احسان اباعبدالله
گوشه صحن و سرایش دل من جا مانده
بین زوار فراوان اباعبدالله
سفرهدار حرمش زینب کبری شده است
ریزه خوارم به سر خوان اباعبدالله
مادرم کام مرا تربت ارباب گذاشت
تا شوم مست دو چشمان اباعبدالله
تا دل آمد به در خانه ارباب کرم
شد نمک گیر نمکدان اباعبدالله
#س_زارع
ما با یکی خوشیم بقیه زیادی اند
ما با یکی خوشیم خدایا فقط حسین
#سید_پوریا_هاشمی
#حرم
#کربلا
#ارباب_عالم
هرچند عیان است ولی وقت بیان است
عشق تو گرانقدرترین عشق جهان است
این عشق، همان است که قیمتشدنی نیست
این عشق، همان است که همقیمت جان است
«موجیم که آسودگی ما عدم ماست»
با عشق تو عمریست که دل در هیجان است
هرکس سخن از عشق تو گفتهست بیاید
روی سخنم با همۀ مدعیان است!
گفتیم: بیایید که خط غرق به خون است
گفتند: بمانید... چنین است و چنان است...
مجنون غمت کیست؟ بهجز عابسِ عاشق
معنای جنون چیست؟ همین رزم عیان است
پای علمت هر قدمی خون شهیدیست
خون شهدا آبروی عصر و زمانهست
هرکس که شهید تو نشد طعمۀ مرگ است
هرکس که فدای تو نشد غرق زیان است
هرکس بزند حرف اماننامه و تسلیم
«هیهات منا الذله» فقط بر لبمان است
بیزار ز نیرنگ فریبندۀ دنیا
گفتیم فقط خیمۀ تو خطّ امان است
جز بیرق سرخ تو نداریم به شانه
«زیر علمت امنترین جای جهان است»
هنگام صلات آمد و قد قامت عشاق
برخیز که هر گوشه پر از عطر اذان است
برخیز برادر که حرم تشنۀ یاریست
برخیز که بر شانۀ ما بار گران است
باید برسد آب به اهل حرم اینبار
برخیز که این العطش تشنهلبان است
هنگام فداکاری انصار حسین است
برخیز! علم دست علمدار حسین است
#یوسف_رحیمی
مرا دمى زِ كمند غمت رهايى نيست
كه بوده اين دلِما، دمبهدم گرفتارت
#حسینجآن💔
ما تشنه ی عشقیم و شنیدیم که گفتند
رفع عطش عشق فقط نام حسین است
#شب_جمعه #امام_حسین
من نه میدانم که قایق چیست و نه دانم که کیست...؟؟
من فقط استاد لب💋 بوسیدنم ، دانی که چیست؟؟ 😉
#مرتضی_پاکدامن
در خون تو انگار، غزل در جریان است
چشمت بخدا معدن مضمونِ جهان است
دیروز، «غزل» گفتم و امروز، «قصیده»
چون قیمت بوسیدن تو در نوسان است
هر ثانیه پَر میزند آنجا که تو هستی
از بسکه دل عاشق من خوشگذران است
سجادهی من پهن شده رو به نگاهت
پس باز کن آن پنجره را؛ وقت اذان است
از عشق تو در خانهی دل «زلزله» برپاست
هر چند که گفته شده اسمش «ضربان» است
بوسیدنِ اسم تو و؛ بوییدنِ شعرت
کار منِ دیوانه هم این است و هم آن است
| #رضا_قاسمی |
♥
مثل کوهِ برف، در بهمن نباید سست بود
دل فقط باید بریزد با صدای یک نفر
آرزوهای محالِ دیگران بودن؛ خوش است
مستجابِ ربّناهای دعای یک نفر 😌
#رضا_قاسمی
با اینکه دلم گفته مدارا کنم ، اما...
ای داد از این دوری و از عشق تو بی داد!
#شهریار
♥️
شمعدانی بودم اگر
دوستت دارم را
حرف نمی زدم
شکوفه می دادم ...
❤️❤️❤️
#مریم_قهرمانلو
چشم تو مجموعه ی شعر و نگاهم ناشر است
چشم هایت سوژه ی خوبی برای شاعر است
بازوانت مثل یک منظومه ی شعر کهن
بین آغوشت شب شعر عجیبی دایر است
پند آموز و کمی طولانی و پر پیچ و تاب
گیسوان مشکی ات یک مثنوی فاخر است
سبک های مختلف را می شود با تو سرود
چون لبت مثل دو بیتی های بابا طاهر است
مشکل شرعی ندارد بوسه از لب های تو
میوه ی بیرون زده از باغ، حق عابر است
| #محمد_شیخی |
♥
گرچه مسجد را گروهی با تجمل ساختند
اهل دل میخانه را هم با توکل ساختند
عشق جانکاه است یا جانبخش؟ حالا هرچه هست
عشق بازان بین مرگ و زندگی پل ساختند
سقف آگاهی ستونی جز «فراموشی» نداشت
این بنا را خشت بر خشت از تغافل ساختند
بیسبب مهمان نواز مجلس ماتم نبود
این «گلاب تلخ» را از «گریه گل» ساختند
روز خلقت در گِل ما شوق دیدار تو بود
از همان آغاز ما را کم تحمل ساختند
| #فاضل_نظری |
♥
به دنیا آمدم اما سر از آن در نیاوردم
که گنجی از دل این کاخ ویران در نیاوردم
جهان را شعر دیدم، رنجها بردم غزل گفتم
ولی سوگند کز آن لقمهای نان در نیاوردم
منم آن سنگ تیپا خورده آن لولیوش مغموم!
که در نزد شما سر از گریبان در نیاوردم
چه حکمت بوده پس بخت مرا جز خون دل خوردن
اگر چون ماهیان یک عمر دندان در نیاوردم!
| #بنیامین_دیلم_کتولی |
♥
دستان خالی مرا از عشق پر کن
طرز نگاهت را به من مانند حر کن
#حرّیبسازازمنیاحسین
ڪَرچہ صبح آمد
ولی دیشب میان اشڪها
در فراسوے خیالت همچنان جا ماندهام ..!!
#ڪبیر_قزوینی
سحر بخیر
این لب بوسه فریبی که ترا داده خدا
ترسم آیینه به دیدن ز تو قانع نشود
#صائب_تبریزی
♥️