eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
58 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هوس لعل تو ایمان مرا میگیرد گنه عشق تو دامان مرا میگیرد جان من دست تو اما دل تو دور زما آخر این فاصله ها جان مرا میگیرد دل به دریا زده ام تا که ببوسم زلبت موج چشمان تو سامان مرا میگیرد باعث بودن من با دل من راه بیا رفتنت علت و برهان مرا میگیرد من خودم آرشم و ناوک مژگان شما عاقبت قدرت عصیان مرا میگیرد گریه تسکین،ولی بیشتر از حد که شود آخرش نور دو چشمان مرا میگیرد نظری گر بکند غیر به تو، میمیرم گوییا یوسف کنعان مرا میگیرد..
دل به. هر کس می سپارم با دلم بد می کند در جواب خوبی ام او ظلم بی حد می کند
صبح است وآه دوروبرم راگرفته است باران اشک چشم ترم راگرفته است ارباب جان سلام ببین دوری ازشما آتش حوالی جگرم راگرفته است لاادری
💚ای پادشه قلبم: 🍃ذڪر تو بر لبم ز همہ آشناتر اسٺ پیشٺ عزیز هر ڪه دلش مبتلاتر است 🍃بر پاره پاره ے جگرم نقش بستہ اسٺ نام حسین از همہ ڪس دلرباتر است ❤️
تو هستى مرجع تقليد من فتوا بده اکنون "حلال است عشقمان" فارغ از اين احكام كن ما را
جز آستان توام در جهان پناهی نیست سرِ مرا به جز این در حواله گاهی نیست
جریان دو رودیم که از سنگ گذشتیم از صخره مسیرم شده گر تنگ گذشتیم در خاطره دادی غم و دلگیر نوشتی هم فتح نکردیم هم از این ننگ گذشتیم سرباز مترسان به نگاهی که تو داری ما مرد نبردیم که از جنگ گذشتیم تا عشق تو آمد جلویم مثل نظامی از حالت برپا همه پافنگ گذشتیم فرماندهٔ من خواسته تا بگذرم از مرز از مرز نگاهش بله سرهنگ گذشتیم
هرچند نمی خواست دلم ، آورمت یاد افتاد فشارم که نگاهم به تو افتاد تو محو تماشایی و لبخند به لب،من از دیدن رویت نشدم بار دگر شاد! برگشته ای انگار حلالت بکنم...نه! جلد من و بام دگری دست مریزاد! حرفی سخنی موعظه ای ،زنگ صدایت از خاطر آشفته ی من رفته پریزاد ویرانه ترین خانه ی شهرم که تب عشق غم ریخت به شالوده ی من خانه ات آباد یعقوب دلم کور شد و بوی عزیزش یکبار نیاورد به همراه خودش باد قرآن پر از خاک لب طاقچه ام که یکباره شب قدر نگاهت به من افتاد
ما را نتوان پخت که ما سوخته‌ايم آتش نتوان زد که برافروخته‌ايم ما را نتوان شکست آسان اى دوست ! هرجا که دلى شکست ، ما دوخته‌ايم
زندگی در برکه شاید سرنوشت ماهی است عاشق قلاب ماهی گیر بودن ساده نیست ! سالها آشفتگی زیر سر این جمله بود عشق تقصیر است و بی تقصیر بودن ساده نیست..
ما را نتوان پخت که ما سوخته‌ايم آتش نتوان زد که برافروخته‌ايم ما را نتوان شکست آسان اى دوست ! هرجا که دلى شکست ، ما دوخته‌ايم
نَخ به پایِ بادبـادَک هایِ کَـم طاقَــت مَبَـند زِندِگی را هَر چه آسان تَر بِگیری بِهتَر است
قلم به دست گرفتم، ولی چه بنویسم...؟ که شرحِ بی‌کسی‌ام در خطوط پیشانی‌ ست...!
ملامت می‌کنندم دوستان در عشق و حق دارند تو بیزار از منی اما مگـر من دسـت بردارم!
داستـانِ شَبِ هِجـرانِ تو گُفتَـم با شَمع آنقَدَر سوخت که از گُفته پَشیمانَم کَرد
گر عقل؛ پشت حرف دل «اما» نمی‌گذاشت تردید پا به خلوت دنیا نمی‌گذاشت! از خیرِ هست و نیستِ دنیا به شوق دوست میشد گذشت؛ وسوسه اما نمی‌گذاشت... 👤فاضل نظری
•♡• همچو عکس رخ مهتاب که افتاده در آب در دلم هستی و بین من و تو فاصله‌ هاست
با چراغی همه جا گشتم وگشتم در شهر هیچ کس هیچ کس اینجا به تو مانند نشد
دل صد پاره ما را نگاهی جمع می‌سازد که از یک رشته بتوان بخیه زد چندین جراحت را
گفتی چه شود گر بشود فاصله ها کم دیدی که شد اما نشد آخر گله ها کم بین تو و من رغبت دیدار نمانده‌ست هم فاصله ها کم شده هم حوصله ها کم از عشق بپرهیز که صد راهزن اینجاست آیند به این گردنه ها قافله ها کم هر چند که از شهر خودم کوچ نکردم در بی وطنی نیستم از چلچله ها کم از عشق همین بس که معمای شگفتی‌ست ای عقل بگو با من از این مسئله‌ها کم فاضل نظری
به‌جز وصالِ تـو هیچ از خـدا نخواسته‌ایم که حاجتی نتوان خواست از خدا جز تو...
دلیل چاک پشت پیرهن شاید همین باشد زلیخا یوسفش را دیده و محکم بغل کرده!
کاش میشد شیشه غم را شکست دل به دست آورد نه اینکه دل شکست 🌱
♥شمع داني که دم مرگ به پروانه چه گفت؟... گفت اي عاشق بيچاره فراموش شوي... سوخت پروانه ولي خوب جوابش را داد... گفت طولي نکشد تو نيز خاموش شوي...
شده آیا دلت از حرف کسی خون باشد عشق در خاطره ات مرده و مدفون باشد خشکی روی لبت در پی باران برود مثل اهواز دلت تشنه ی کارون باشد اشک هایت به خروشانی جیحون برسد دل دیوانه ی تو خسته و محزون باشد سال ها در تب دیدار بسوزی اما شهر معشوقه ی تو در تب طاعون باشد تو دلت عاشق اسلام شود اما او بت پرستی کند و پیرو آمون باشد..
من آن شعری دگرهستم،که عشق رادربغل دارم یتیمی دلشکسته من،ولی برلب غزل دارم تو را من یار شیرینم،شبیه شعر میدانم روایت میکنم باشعر،که باخودمن جدل دارم امان از روی چون ماهت،که بسته دل به دامانت ازآن کندوی لبهایت،هزاران جام.عسل دارم من آن شبگرد تنهایم،که باتو همنشین هستم به دل اندوه بی پایان،به لب اما غزل دارم
هرگز ندیدم بر لبی لبخند زیبای تو را هرگز نمی گیرد کسی‌ در قلب من جای تو را
گفتم چشمم, گفت به راهش مدار گفتم جگرم , گفت پر آهش مدار گفتم که دلم , گفت چه داری در دل گفتم غم تو, گفت نگاهش مدار...
گاهـی رویـای داشـتن یه نفر انقدر واسـت قشنـگ میـشه که بعـد از اون نمیـتونی کسیـو بـه زندگیـت راه بـدی 😔💔🥀🥀
كاش مي شد قلب ما از ياس بود تك تك گلبرگ آن احساس بود پاك و سبز و ساده و بي ادعا كاش مي شد بهتر از الماس بود كاش مي شد عشق را تفسير كرد عاشقي را با محبت سير كرد