دلتنگ بود و خسته و مغشوش می رفت
گاهی دو چشمش باز و گاه از هوش می رفت
با تهمتی او شد جدا از عشق و قلبش
می خورد مثل سیر و سرکه جوش.. می رفت
قدری برایش وسعت این شهر کم بود
تا که رها باشد از این پاپوش می رفت
بار خودش را بسته بود و کوله برداشت
تا که کند زهر جدایی، نوش.... می رفت
یک لحظه از کوچه صدای کِل شنید و...
با ضجه ساز و دهل در گوش...می رفت
از پشت قاب اشک خود می دید عشقش
پیش رقیبش بلکه دوشادوش می رفت
باور نمی کرد آنچه را می دید ....ای وای
امشب عروسش بزم یک آغوش ..می رفت
امشب نصیب دیگری خواهد شد این سیب
با کینه و خشم و...تبر بر دوش می رفت
باید بگیرد سهم عشقش را وگرنه
شیرین عسل بانویی از کندوش می رفت
با چشم پرخون و دو دست و پای لرزان
سمت عزیزِ دلبرش ، گلنوش می رفت
زد عربده ، فوری به سمت جمعیت رفت
تا آتش قلبش شود خاموش .... می رفت
اما نه...اینجا مجلس ختمش شد انگار
وقتی که پیش یار خود ..مدهوش می رفت
گلنوش گفت اورا نمی خواهد ...تمام است
باید که بیرون از خیال و بوش می رفت
یک گوشه سست و بی رمق افتاد و می دید
باشادی اطرافیان ... گلنوش می رفت
#ساغر
دوقدم مانده به عاشق شدنت با من باش
من به اعجاز دعاهای خود ایمان دارم...
#مریم_صفری
به شرط آبرو یا جان، قمار عشق کن با ما ...
که ما جز باختن چیزی نمی خواهیم ازین بازی ...!
#فاضل_نظری
نذر کردم که اگر سهم من از عشق شدی
دو سه رکعت غزلِ شاد بخوانم هر روز!
#آرش_مهدی_پور
عشق آن پیچک وحشی است که بر قامت دل
تنگ می پیچد و می پیچد و می خشکاند
#مهدی_عنایتی
زیر بار عشق
قامت راست کردن ساده نیست..
موج ها باری گران
بر دوش دریا می کشند...
#فاضل_نظری
همدمی نیست برای دل ِ تنگ
جز تو ای شعله ی رویایی من
جز تو ای عشق ، لهیب پنهان
زیر خاکستر شیدایی من
راهیست راه عشـــق، کـــه هیچش کـــــناره نیست
آن جـــا جــز آن کـــه جـان بسپارند، چـاره نیست
#حافظ
من نشاطی را نمیجویم به جز اندوهِ عشق
من بهشتی را نمیخواهم به غیر از کوی دوست
👤#فروغی_بسطامی