eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
72 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ســرمــست مــن از باده ذڪـــر صلواتم مـــن والـــه و دلـــداده ذڪــــر صلواتم هرڪس به هوای رخ یاری ست به تعظیم مــن خــاضـــع و افتـــاده ذڪــر صلواتم 🌺🍃اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🍃🌺
از زمزمه دلتنگیم، از همهمه بیزاریم نه طاقت خاموشی، نه میل سخن داریم آوار پریشانی‌ست، رو سوی چه بگریزیم؟ هنگامه حیرانی‌ست، خود را به که بسپاریم؟ تشویش هزار آیا، وسواس هزار اما کوریم و نمی‌بینیم، ورنه همه بیماریم دوران شکوه باغ از خاطرمان رفته‌ست امروز که صف در صف خشکیده و بی‌باریم دردا که هدر دادیم آن ذات گرامی را تیغیم و نمی‌بریم، ابریم و نمی‌باریم ما خویش ندانستیم بیداریمان از خواب گفتند که بیدارید؟ گفتیم که بیداریم. من راه تو را بسته، تو راه مرا بسته امید رهایی نیست وقتی همه دیواریم
- دنیا برای اهل نظر چشمگیر نیست استاد دلبری است ولی دلپذیر نیست هر قدر سبز جلوه کند دشت روزگار پیش نگاه حق‌نگران جز کویر نیست راهی که می‌روی به لجنزار می‌رسد بیراهه است جاده‌ء وهمت، مسیر نیست دیگر نبند امید به چنگال و  یال خود وقتی که شیر در تله افتاده، شیر نیست مرغی که در قفس به هوا فکر می‌کند بااینکه بین بند نشسته اسیر نیست سرمایه‌ای به پای گدایی نمی‌رسد آن دست‌ها که خرج دعا شد فقیر نیست
ریزَد مسیح را عرقِ خِجلَت از جَبین گر بشنود شمیمِ شفایِ تو یا علی ...
منظور من از شعر و غزل چشم نگار است آهنگ صدایش به خدا همچو سه تار است هر چند زمستان شده و سرد همه دهر با او همه جا تا به ابد فصل بهار است "عاصی"
👤 مجنون به ریگ بادیه غم‌های خود شمرد یاد زمانه‌ای که غم دل حساب داشت...
چُــون قنارےهاے آزاد از قَفس پھنہ‌ے پَـرواز مۍخواهد دِلـَمـ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
دانی که خدا چرا تو را داده دو دست؟ من معتقدم که اندر آن سرّی هست یک دست به کار خویشتن پردازی با دست دگر ز دیگران گیری دست
میلت به چه ماند؟ به خرامیدن طاووس غَمزَت به نِگه کردنِ آهوی رمیده
بر قلب مبارک پیمبر صلوات بر حیدر و بر سوره ی کوثر صلوات صد شاخه گل محمدی بر حَسَنین تا شاد شوند آن دو برادر، صلوات بر باقر و بر صادق و سجاد، درود بر باغ گل غریب مادر صلوات بفرست در خانه ی موسی هدیه بر نجمه و بر رضا و خواهر صلوات از عمق دلت بگو تو بی حد و حساب بر هادی و بر جواد اطهر صلوات شاد است حسن که دائما میگویی بر مهدی اوصیا مکرر صلوات بر آل علی و فاطمه نور فرست تا کل جهان شود معطر صلوات ...
یاغی نی‌ام، ترحمی ای پادشاه حسن گردن کشیده‌ام که تماشا کنم تو را
نفرین دگر درخور این جور ندارم عاشق نشود هر که مرا از تو جدا کرد