eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
از جوانی تا به پیری همدم و هم یار هم هم شریک یکدگر در شادي و هم وقت غم عشق یعنی تا دم آخر که می آید نفس پیش دلدارت بمانی عشق این باشد و بس "عاصی" 🌹❤️🌹
💓 گفته بودم به دلم قفل کند آن در را یا اگر دیـد گُلی، سـر بـِدَوانـَد سر را دل نفهمید که یار از در دیگر آمـد... تا پـَرِ کاه کند کوهْ‌تـرینْ پیـکـر را 🖍 ( ؏ـارفــ ) ١شهریور١۴٠٠ ـــــــــــــــــــــــــــــــــ 🍎 🍎 ••••✾•🌿🌺🌿•✾••••
در ازدحام غریبی، زمین مچاله شده و ماه محوِ سکوت سیاه چاله شده کجای ارض و سمائی امام خوبی‌ها نصیب‌هر‌شبمان‌ بغض‌و‌ آه‌و‌ناله شده پیاله‌ی دلمان پر ز خونِ غیبت شد شرابِ نابِ ظهورت هزار ساله شده
. خوش به حال من و دریا و غروب و خورشید و چه بی ذوق جهانی که مرا با تو ندید...
مرگ را دانم ولی تا کوی دوست راه اگر نزدیکتر داری بگو...🍃🙂
دعا میکنم برایم دعا کن بمانم به راهت
ای جرس تا به کی از ناله گلو پاره کنی؟ کس در این بادیه دیدی که به فریاد رسد...؟
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی...!
💔وصــلُ و خـیـال💔 گفتم که فراموش کنم عشق زمینی دیدم دل دیوانه ی من خانهْ خرابَ‌ست از یاد تو یک بار نشد فاصله گیرم وصل تو شراب‌ستُ و خـیال تو سراب‌ست 🖍 ( ؏ـارفــ ) ١شهریور١۴٠٠ ـــــــــــــــــــــــــــــــــ 🍎 ............ 🍎 ••••✾•🌿🌺🌿•✾••••
یک چای تلخ با تو عزیزم غنیمت است
آرزو می کندم با تو شبی بوس و کناری
خنده می‌بینی، ولی از گريه‌ی دل غافلی خانه‌ی ما، اَندَرون اَبرَست و بيرون آفتاب 👤فصیحی - هروی
.ــــــــــ🍃🌸🌷🌸🍃ــــــــــ. هر گوشه کسی وصف تو را می کند اما یک شهر به هنگام تماشای تو لال است ._____🍃🌸🌷🌸🍃_____.
بَنای‌ عِشق‌ پا بَرجاست، چه‌ باهِجران چه‌ بی‌هِجران که هِجران‌ هَم به جانِ تو زِ عشقِ تو نمی‌کاهَد...
تو خواهی رفت، دیگر حرف چندانی نمی ماند چه بایدگفت با آن کس‌که می دانی نمی‌ماند؟!
من استغفار کردم از نگاه تو، نمی دانم اجابت‌ می‌شود این توبه‌کردن‌های با اکراه؟🤷🏻🤍
من آمده ام شاعـرِ چشمانِ تو باشم جانان منی کاش کمی جانِ تو باشم با این همه آزار که از عشقِ تـو دیدم ایکاش که یک ثانیه مهمانِ تو باشم یکباره فراری شدم از مکتب و استاد تا بادل وجان طفلِ دبستانِ تو باشم من آمده ام با همه ی تـاب و تـوانم پُر نـورترین شمعِ شبستانِ تو باشم بـر هیچ شبی، نـورِ نگاهم ندرخشید تـا ماه ترین ماهِ درخشانِ تـو بـاشم فرمان بده تا جان بدهم برسرِ پیمان من آمده ام تا که بـه فرمانِ تو باشم زائر بشوم، بـر سرِ کوی تو و یک عمر آواره ی چشمانِ، غـزلخوانِ تو باشم با میـلِ خودم آمده ام تا بـه قیامت در بندِ تـو در گـوشهٔ زندانِ تو باشم شاعر:
نازم‌ به چشمِ یار، که تیر ِنگاه را بیجا هَدَر نکرد و به قلبم نشانه زد !
یک قدم ره همه شب تا به سحر پیمودن بی ‌تکلف چقدر ضبط عنان دارد شمع
تو را با حسرتی کُهنه، گرفتم تنگ در آغوش خداحاجت‌رَوا سازَد، تمامِ تنگدَستان را ..
پاي تويي دست تويي هستي هر هست تويي...!
اگر خطا نکنم ، عطر ، عطر یار من است کدام دسته گل امروز بر مزار من است! گلی که آمده بر خاک من نمی داند... هزار غنچه ی خشکیده در کنار من است! "گل محمدی من ، مپرس حال مرا... به غم دچار چنانم که غم دچار من است" تو قرص ماهی و من برکه ای که می‌خشکد! خود این خلاصه‌ی غم های روزگار من است...🍁🌿
یک کودک تُخسم که تو را دیدم و انگار آرام شدم خیره به برنامه‌ی کودک
عزّت شاه و گدا زیرِ زمین یکسان است می کند خاک برای همه کس جا خالی
من بی تو شبی نیست که آواره نباشم