eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
58 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
خدا کند که نباشد کسی بدون رفیق که سنگ را کند آب این فشارِ تنهایی
آبادی شعر 🇵🇸
خدا کند که نباشد کسی بدون رفیق که سنگ را کند آب این فشارِ تنهایی #بداهه #یاصاحب‌صبر
دوباره نگی یه شعر از من گذاشتی وزنش داغونه ها!!! اینم مصرع دومش وزنش میلنگه 🤔
─┅═༅𖣔‎‌‌‌𖣔༅═┅─‌ به کنعانم مَبر ای بخت، من یوسف نمی خواهم ببر آنجا که کوی اوست، در زنـــدان و چـاهـم کن.!!
یاران من از جنس غزلهای بهارند سرشار از عشقند و به دل عاطفه دارند پروانه اگر رقص کنان بال و پرش سوخت جز مرهم گل بر تن زخمی نگذارند شمع و گل و پروانه ی شیدا و غزلخوان سر گرم محبّت به که در باغ انارند بی تابی بلبل خبری بود غم انگیز گلها همه در فکر پرستوی بهارند خورشید نتابد اگر از صبح به آنها در دفترشان لاله رخان از چه نگارند چون بشکند از غصّه و غم قلب قناری در باغ غزل لاله ی احساس نکارند داغ غم غربت ، زده آتش به دل باغ چون نغمه سرایان به غم عشق دچارند درمان نشود درد دل لاله اگر زود مستان سحر ناله کنان جان بسپارند
دم ز مهر تو زنم، تا ز حیاتم باقی است وصف حسن تو کنم، تا که زبان است مرا من نه آنم که بخود، از تو بگردانم روی می‌کشم جور تو تا، تاب و توان است مرا
مجنون بدون دم زدن عاشق نمی‌شود پس نیست عاشق، آن که دم از او نمی‌زند!
 کمرم خم شده از دست دلم؛ کاری کن...
آه از این دنیا که تا آخر کسی همراهِ نیست می‌دَوَد تا انتها تنها اجل دنبالِ ما...
از پنجره ی رو به خیابان اتاقت آنقدر که من خاطره دارم تو نداری!
فردا که گُنه کاران در پایِ حساب آیند جز عشق گناهی نیست در نامهٔ اعمالم
تو از ایوب می گویی که صبرش‌آنچنان بوده ست پُر از بی تابی ام، اما تو از من تاب می خواهی
شوربختی بین که با این سینهٔ پر زخم و داغ رو به هر جانب که می آرم نمکدان چیده است!...
سیبِ سرخِ گونه یِ محبوبِ گندم گون من تا فریبم داد... فهمیدم که من هم آدمم! سعید بیابانکی
هر کجا از عشق گفتم ، سنگِ بی مهری زدند مردمانِ این زمانه دل نمی فهمند چیست!؟
شاد گشتم که دلم منزل او گشت ولی میدهد تنگی جا خجلت بسیار مرا
تـــا دل نشود عاشق دیـــوانــــه نمی گردد تــــا نگذرد از تن جان جانــانـــــه نمی گردد گریان نشود چشمی تـــــا آنکه نـسوزد دل بیــــهوده بگرد شمـع پـــــــــروانه نمی گردد ژولیده _ نیشابوری
سؤال کردم از او عشق چیست؟ چشمانش سکوت ریخت برایم، جواب خوبی بود..
هر کسی آمد به من برخورد کرد از من گذشت ظاهرا دیوار، امّا غالبا در بوده ام....
عاشقی کن بیخیال وصل و هجران ای عزیز گاه گاهی جاده ها از شهر مقصد بهترند...
به او دل داده ام مجنون و سرگردان شدم هربار فراوان خون دل خوردم ولی درمان شدم هربار نشستی در کنارم چشم شهلایت خمارم کرد و با رویت گلستانی ز گلباران شدم هر بار خدایا خسته ام از بغض بی پایان نجاتم ده که با حسرت خوری راهیِ گورستان شدم هربار خوشا یادت که در جانم زبانی بی صدا دارد که با یادت غزل خوانی روانگردان شدم هربار کفایت می‌کند گاهی مرا دزدانه می بینی ولی آهسته از عشقت کمی ترسان شدم هربار سکوتت عاقبت ویرانه خواهد کرد قلبم را سکوتی پر صدا خواننده ای لرزان شدم هربار (هانیل)
نمردنم ز فراقت ، ز سخت‌جانی نیست. امید وصل در این ماجرا گلوگیر است!
براى خود رئيسى است بانو نگارِ خوشنويسى است بانو به من گويد فقط I don't Love you دبيرِ انگليسى است بانو
تو ترکم کردی و من همچنان در شهر خواهم ماند که رسم عاشقی را بین مردم جا بیندازم محمد سلمانی
غافلی از دردِ من، با آن‌که احوالِ مرا کودکِ یک‌روزه داند، کورِ مادرزاد هم!
خاک رهش شدیم و بر آن هم گذر نکرد...
مست شد خوٖاست که ساغر شکند عهد شکست فرق پیمانه و پیمان ز کجــا دانـــد مست؟
خاک رهش شدیم و بر آن هم گذر نکرد...
مگر تاریخ مرگم را دو چشمان تو می داند که از حالا برایم این چنین مشکی به تن کرده
‌‌رویم سیه کز سادگی، شرمنده‌کردم دوست را او تیغ پنــهان زد به‌دل، من زخـم رسوا دوختم
به رخ سیاه چشمان ، نظر ار بوَد گناهی بگذار تا گناهے ، بکنیم گاهگاهی