eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
دلسوزی‌ات ای کاش که این‌گونه نمی‌شد له کرد غمت شاخه گلی را که نچیدی..
دوباره شب شدو تنهایی و سکوت😔😔😔
مرا به خلسه می برد حضور ناگهانی‌ات سلام و حال پرسی و شروع ِخوش زبانی‌ات فقط نه کوچه باغ ما، فقط نه این که این محل احاطه کرده شهر را، شعاع مهربانی‌ات دوباره عهد می کنی که نشکنی دل مرا چه وعده ها که می دهی به رغم ناتوانی‌ات جواب کن به جز مرا، صدا بزن شبی مرا و جای تازه باز کن میان زندگانی‌ات بیا فقط خبر بده مرا قبول کرده‌ای سپس سر مرا ببَر به جای مژدگانی‌ات
✨ اگر گفتم که دارد یارِ من آیین دلجویی معاذ الله! غلط کردم! خطا کردم! ندانستم! 😄
لبت بدیدم و لعلم بیوفتاد از چشم سخن بگفتی و قیمت برفت لؤلؤ را
شما هم شبها یاد تمام دلتنگیهاتون میفتید یا فقط من اینطوریم؟🤔🤔 👇👇 https://abzarek.ir/service-p/msg/850536
بعضی از پیاما لینک ناشناس رو هم نمیشد بفرستم اینجا ممنون از همراهیتون🌺🌺 شبتون خوووووش
خوش اومدی بنده‌ ی خدا
یه چیزیو دقت کنین پیامهای ناشناس برا شما تفکیک شده‌اس. برا من همه پیامها یه جا هستن‌ برا همین من نمیتونم بفهمم کدوم پیام جواب کدوم پیامه.
. صبح از سفر سخت زمان می آید زآنسوی زمین و آسمان می آید شب را به فراسوی زمین رانده به خشم صبحی که نفس نفس زنان می آید 🖋🌸 ☕️
بارالها هرگز دلم از یاد تو غافل نشود گر جان بشود، مهر تو از دل نشود افتاده ز روی تو در آیینهٔ دل عکسی که به هیچ وجه زایل نشود
✍هوالکریم ......................................................................... از دیده پنهانی، ولی در دل عیانی آرامشِ این خسته دل در هر زمانی با آن که در قلبم، شدی ساکن ولیکن چشمانِ من را در پیِ خود می‌کشانی دل، دیده را وادار کرد از رهگذرها بِستاند از معشوق زیبایش نشانی در جستجویت هر طرف، رو کرده دیدم تنها تو در غمخانه‌ها وِرد زبانی ای عشق ِ جاویدان من، طاووس زیبا آواره‌ام کردی در این دنیای فانی هرعاشقی چون من تو را خوانده است آه عشق او هم نمی داند کجایِ این جهانی خوبانِ عالم، عالمان را وعده دادند هر کس بگوید از تو، گیرد مژدگانی عمرت بلند است، عمر نوح و خضر و الیاس سروی کهن، امّا چو شمشادِ جوانی هم حمد و سوره، هم تشهد، هم  سلام و هم کعبه، هم بیت المقدس، هم اذانی 🔻🔻🔻 🔻🔻🔻 ══🍃💚🍃═════ ══🍃💚🍃═════
به عاشق می دهی تعلیم جان دادن، چه بی دردی! چراغ صبح می داند طریق جان فشانی را
همچنان‌که برگ خشکیده نماند بر درخت مایهٔ رنجِ تو باشم رفعِ زحمت می‌کنم
چه حال خوبی دارد... دوست داشتنت... سرِ صبح... 💟
در دل و جان خانه کردی عاقبت هر دو را دیوانه کردی عاقبت آمدی کاتش در این عالم زنی وانگشتی تا نکردی عاقبت ای ز عشقت عالمی ویران شده قصد این ویرانه کردی عاقبت
تو دل‌ بستی به معشوقی ‌که خود، معشوق‌ها دارد رها کن ای دل غافل، خدای بُت پرستت را 🍁 🌾
چه مبارک است این غم که تو در دلم نهادی به غمت که هرگز این غم ندهم به هیچ شادی ز تو دارم این غمِ خوش، به جهان از این چه خوشتر تو چه دادی ام که گویم که از آن به ام ندادی؟ 🍁 🌾
با فلسطین نسبتِ دیرینه دارد قلبِ‌ من ❤️ چون‌ از‌ آن‌ روزی‌ که‌ یادم‌ هست‌، در‌ اِشغالِ‌ توست
دلم خون شد دلارامی نیامد مرا تسکین آلامی نیامد چراغ عمر شد کم نور اما از آن گمگشته پیغامی نیامد تو از حال دل یاران گواهی تو امید دل هر بی پناهی به مشتاقان کویت از محبت نگاهی کن نگاهی کن نگاهی غم عشق ترا با جان خریدیم ملامت ها ز بدخواهان شنیدیم ولی با این همه رنج و مرارت براهت دوخته چشم امیدیم تو جان آفرینش را قراری تو پائیز مریدان را بهاری چه خوش باشد که صبح جمعه ای را بروی چشم یاران پا گذاری تو ای آرامش دل ها کجائی الا ای شمع محفل ها کجائی گره در کارم و دلخسته و زار الا حلال مشکل ها کجائی مران ایدوست از خود آشنا را نگاهی گاه گاهی بی نوا را پی دیدار سیمای تو ایدوست همیشه دوست دارم جمعه ها را خوش آن روزی که جانان بازگردد گل عشق و محبت باز گردد رسد پائیز هجرانش به پایان بهار همدلی آغاز گردد مرا غیر از تو یاری آشنا نیست دمی یاد تو از این دل جدا نیست توباغ آفرینش را صفائی جهان را بی گل رویت صفا نیست
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست طاقت بار فراق این همه ایامم نیست خالی از ذکر تو عضوی چه حکایت باشد سر مویی به غلط در همه اندامم نیست میل آن دانه خالم نظری بیش نبود چون بدیدم ره بیرون شدن از دامم نیست شب بر آنم که مگر روز نخواهد بودن بامدادت که نبینم طمع شامم نیست چشم از آن روز که برکردم و رویت دیدم به همین دیده سر دیدن اقوامم نیست نازنینا مکن آن جور که کافر نکند ور جهودی بکنم بهره در اسلامم نیست گو همه شهر به جنگم به درآیند و خلاف من که در خلوت خاصم خبر از عامم نیست نه به زرق آمده‌ام تا به ملامت بروم بندگی لازم اگر عزت و اکرامم نیست به خدا و به سراپای تو کز دوستیت خبر از دشمن و اندیشه ز دشنامم نیست دوستت دارم اگر لطف کنی ور نکنی به دو چشم تو که چشم از تو به انعامم نیست سعدیا نامتناسب حیوانی باشد هر که گوید که دلم هست و دلارامم نیست