eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
من را ببخش می‌روم و می‌گذارمت ای پاره پاره دل! به خدا می‌سپارمت
شرمنده ام که غسل من افتاد گردنت آرام کردن افتاد گردنت..
امشب به بازویم که رسیدی حلال کن بر زخم پهلویم که رسیدی حلال کن..
با استخوان شکسته مواجه شدی ببخش با خون لخته بسته مواجه شدی ببخش..
با دیدن کبودی رویم صبور باش دیدی اگر که سوخته مویم.. صبور باش
شب است و غربت و تابوت و چندین شانه‌ی لرزان علی‌ چشمش نمی‌بیند، بتاب ای‌ ماه تابان‌تر... 🖇🏴
بسترت جمع شد اما اثرت هست هنوز بالشی خیس ، ز چشمان ترت هست هنوز رنگ این پارچه ی بستر تو گلگون ماند اثری از بدن مختصرت هست هنوز ای پرستوی مهاجر سفرت کشت مرا کوچ کردی و در این لانه پرت هست هنوز رسمش این بود که تنها بروی بی حیدر ؟ شوق رفتن به دل همسفرت هست هنوز راستی حال تو خوب است ، خوشی بانویم ؟! اثر زخمِ همان میخ درت هست هنور ؟ خوب شد پهلوی تو ، درد نداری دیگر ؟ با تو آن دردِ شدید کمرت هست هنوز ؟ ناله های حسنت از همه جانسوزتر است نیمه های دل شب نوحه گرت هست هنوز زینبت زنده کند یاد تو را در خانه اصلا انگار ، که چادر به سرت هست هنوز جای من هم به روی محسن مان بوسه بزن پشت این در ، اثری از پسرت هست هنوز شاعر:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"آن شراری که سوخت زهرا را سوخت تا مغز استخوان علی"* *استاد محمدعلی مجاهدی"پروانه"
چون ماه شبانه رفت در غربت قبر شد فاطمه روشناییِ ظلمت قبر وقتی که چهل نفر شده قاتل او باید بکَند علی چهل صورت قبر
ظاهراً تشییع یک پیکر ولی باطناً تشییع زهرا و علی شاعر:استاد علی انسانی
زهرا مرا ببخش که نگذاشت غربتم یک ختم باشکوه بگیرم برای تو شاعر: •┈┈••✾••┈┈•
به زینب تو فقط سرسلامتی حَسنت گفت مدینه بعدِ تو یک مجلسِ زنانه ندارد شاعر:
خرمای نخلستان من ، خرمای ختمت شد همسایه‌ها خوردند و خندیدند و رفتند... •┈┈••✾••┈┈•
بر جان خویش نیمه‌ی شب چیده‌ام لحد حالا سر مزار خودم گریه می‌کنم شاعر: •┈┈••✾••┈┈•
پس‌از تو آنچه سپید است، گیسوی حسن است پس از تو آنچه سیاه است، روزگار علی‌ست شاعر: •┈┈••✾••┈┈•
داغت عجیب پشت علی را شکسته است  از پا فتاده، فاتح خیبر نمی‌شود!
شب است و غربت و تابوت و چندین شانه‌ے لرزان علے چشمش نمی‌بیند، بتاب اے ماه تابان‌تر...🥀
ای کــــه یـــــاسِ رحمتِ پیغمبری وی که روح و جانِ جسمِ حیدری گفته شاعر بـــــا زبــانِ مـــــادری دالکه و فدای ناله شوگارت سرمِ سرینی لَشِ بیمـــارت حاوال پرسَ کم نیه دیارت دالکه و فـــدای چادر خاکیته زنیمونه خـــــــِر اِ بی کسیته رولت وفدای روی کاوا بیته بعدِ تو دالکه بــاوم عـــه پاکت کُلَ منیشیم، شو ار دور جاکت دالــکه دیـــــارمو کتِ قیــامت شهادت فلسفه خلقت زهرای مرضیه سلام الله علیها تسلیت باد
تقدیم به که برگشتند... اشک آئینه تو را حسّ می کنیم آه غمگین تو را حسّ می کنیم زیر این تابوت چوبی و سبُک داغ سنگین تو را حسّ می کنیم
نه دسترسی به یار دارم نه طاقت اِنتظار دارم... سعدی
مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا گر تو شکیب داری طاقت نماند ما را باری به چشم احسان در حال ما نظر کن کز خوان پادشاهان راحت بود گدا را سلطان که خشم گیرد بر بندگان حضرت حکمش رسد ولیکن حدی بود جفا را من بی تو زندگانی خود را نمی‌پسندم کاسایشی نباشد بی دوستان بقا را سعدی🕊🥀
تا تشنه شدم وعده ی آبم دادند دیدند که شاعرم شرابم دادند فریاد زدم که زنده هستم با عشق با غسل وکفن ولی جوابم دادند
نیمه های راه دیدم نارفیقی می کنند ترکشان کردم شده نامم رفیق نیمه راه ┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈ ┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈