به مهمانی ما هرگاه آمد صبحدم شادی
شبیخون زد شباهنگام غم در جشن دامادی
به گرگستان گذار روستا افتاد یا انگار
به جای بره آن شب گرگ می زایید آبادی
صدای ضجه ی ما را ده بالا نمی فهمد
گلوی پاره را آخر کجا یارای فریادی؟
گرفتاریم در سلول تنهایی و می جنگیم
به نام عشق در اندیشه و رویای آزادی
شبان مست و دِه در خون و پاییزی چنین نکبت
کجا!؟ کی!؟ کعبه ی آمال ما برداشت ایرادی
سراغ از حال ما باید بگیری عشق و می دانم
تو آخر می رسی از راه و در راه است آبادی
#محمدجواد_منوچهری
📚گیدا
از طعنه عقل من که رنجیدی عشق!
از ملک دلم قرار برچیدی عشق!
بی حوصلگی به روز و کابوس به شب
جز رنج مگر به من چه بخشیدی عشق؟
#امیرحسین_پورعزیز
از داغ ندیدنش شده چشمم کور
آنی که دل از یاد لبش دارد شور
گفتم که بیا و مونس قلبم باش
گفتا: باشد ولیک بعد از کنکور... 😐
#جواد_محمدی_دهنوی
☆
هـر دفـعه مرا به قـهر رد میکردی
گویـا که مـرا حـبس ابـد میکردی
یـکبـار نشد نظـر کنی بـر دل مـن
با عاشق خود همیشه بد میکردی
#جواد_محمدی_دهنوی
باغـی پـر از نیـلوفـر آبـی ست چشمت
مجموعه ی دریای بی تابی ست چشمت
برخیـز گاهـی نیمـه شب هـا تا ببینی
زیباییِ شب های مهتابی ست چشمت
#علی_قلی_زاده
☆
محبوب به من هیچ ندارد نظری
از حال خراب من ندارد خبری
اینقدر نگویید که: عاشق باشم
از عشق ندیدهام بهجز خونجگری
#جواد_محمدی_دهنوی
☆
امروز چقدر بیکس و تنهایم
ناکامترین فرد در این دنیایم
از غصهٔ یار خودکشی کردم و از
تشییع جنازهٔ خودم میآیم
#جواد_محمدی_دهنوی
منم که میکشم #فراق و نقش و طرح بودنت
همیشه در کنار من همیشه در نگاه، تو
تویی خیال هر شبم دعای صبح و ظهر من
بخیرِ صبح های من،برایِ پادشاه،تو
سلام پادشاه من سلام شعر روز من
ببین سروده ام غزل برای صبحگاه، تو
#سید_طباطبایی
کجاست آن همه دستان ِخیس بارانی
هوای تازه دم و صبح های ِنورانی
چقدر ماه به دامان شب حواله شد و
زمین ندیده به آغوش ِخود مسلمانی
کجاست پنجره هایی که بوی نان میداد
و چای تازه دم و نعمت فراوانی
خروس خوان به تن کوچه جار میزدعشق
صدای نغمه ی آن دوره گرد تهرانی
هنوز هم که هنوز است خاطراتم را
درون بقچه نگه داشتم به آسانی
دلم تنیده ی آن کوچه تنگها شده است
همان که خاطره اش مو به موست پنهانی
به یاد خاطره هامان نوشتم اینها را...
خوشا به حال تو که شعر هم نمیخوانی!
#صفیه_قومنجانی
#از_غربت_شهر
از غربت تلخ اینهمه دلتنگی
از وحشت این قیافههای سنگی
ما را ببر از رنگ و ریای این شهر
تا پاکی آن منطقههای جنگی
#محمدرضا_ترکی
✿↝ ..Ѧℳíɲ.. ↜✿:
هی شعر نگو تو با کلامِ شیرین
بیچاره شعرت شده بینوا امین😁✋🌸
حسین مرادی (شاعر):
جان داده ام از گفتن هر جااان امین جان
دیوانه کننده ست اوهوم هان امین جان
دستم به قلم رفت و به دفتر غزل آمد
تا دیده خطا رفت به چشمان امین جان
با جنبش لبهاش سر سفره دلم رفت
ایمن نشد ایمان من از نان امین جان
رانندگی اش را همه آفاق ندارد
فر خورده ام از چرخش فرمان امین جان
رژ کار امین نیست ولی مست توان شد
از برق و درخشانی دندان امین جان
این شاعر دیوانه ی این سبزه ی وحشی
شد صاحب هشتاد و سه دیوان امین جان
اسکاج به حرف آمد و فرچه به کما رفت
با شورش موهای فراوان امین جان
چرخید غزلهام ازین دست به آن دست
قزوین همه رفتند به قربان امین جان
#حسین_مرادی
گر من سخن نگویم در وصف روی و مویت
آیـیـنـهات بــگـویـد پــنـهـان کـه بـی نـظــیـری
#سعدی
این نگاهیست که بر دامن تو افتاده
این گناهیست که بر گردن تو افتاده
از حسد رفت لبم زیر فشار دندان
گوشه ی شال به بوسیدن تو افتاده
خواب دیدم که شب خلقت مخلوقات است
صد فرشته به تراشیدن تو افتاده
چشم معصوم تو در شعر جدیدم تعطیل
کار من بر لب اهریمن تو افتاده
توی تو با توی من کار ندارد اما
جنگ بین منِ من با منِ تو افتاده
بین عقل و دل و وزن غزل و قافیه ها
گره ها با نپذیرفتن تو افتاده
به منِ بی کس وکاری که ندارم جز شعر
یک جهان بر نرسانیدن تو افتاده
#حسین_مرادی
زیبایی ات برده درون حاشیه راحیل را
بر هر زبان آورده ای تکبیر را تحلیل را
از چشمه ی مضمون چشمت سیل آسا و مهیب
انداخت از رونق غزلهایی که گفتم نیل را
تاوان برای با توبودن را پذیرفته دلم
هرچند دشمن سازدم هم دوستان هم ایل را
از دوری اش از حسرتش از تاسحر بیداری ام
چشمان تو بدنام خواهد کرد عزرائیل را
با شعرهایم شهر شد آشوب و بی شور و شعف
میماند آه سینه سوزم صور اسرافیل را
#حسین_مرادی
هرکس که تو را دید پر از عصیان شد
سهمش فقط آوارگی و تاوان شد
بیچاره نسیم راه خود را می رفت
پیچید میان زلف تــو طوفان شد!
👤سید اکبر سلیمانی
💚🍃
پرسید زاهد: معتقد هستی به محشر ؟
گفتم که آری... چشم های محشری داشت
#سجاد_شهیدی
💚🍃
برف میبارد ولی این که کنارم نیستی
مثل با یک جفت چشمِ کور دریا رفتن است....
#سجاد_صفری_اعظم
یقین که رشتهی تسبیح عاشقان این است
همین که دانهی اشکی است روی مژگانم
#حسین_دهلوی
بهترین سوژه و مضمون جهان را داری
من به چشمان غزل خیزت ارادت دارم
#حسین_مرادی
آسمان روشنی اش را همه بر چشم تو داد
مثل خورشید که خود را به دل من بخشید
ما به اندازه هم سهم ز دریا بردیم
هیچکس مثل تو و من به تفاهم نرسید
خواستی شعر بخوانم دهنم شیرین شد
ماه طعم غزلم را ز نگاه تو چشید
من که حتی پی پژواک خودم می گردم
آخرین زمزمه ام را همه شهر شنید
#محمدعلیبهمنی
💚🍃
چشم ما فریاد میزد عشقِ را، امّا دریغ
بر زبان هرگز نیاوردیم؛..مغروریم ما
#حسین_دهلوی
دنیا قشنگ می شد اگر دل قرار داشت
آغاز سالِ باور مردم بهار داشت
پایان تلخ کامی و غم های بی امان
یک جمعه حین نم نم باران قرار داشت
عطر شکوفه نیست، از این باغ در کما
هرگز نمی شود ثمری، انتظار داشت
باید برای دیدن خورشید بی غروب
یک شهر دلشکسته سراسر دچار داشت
مثل همیشه در تب نوروز مانده ایم
ای کاش یک نفر خبری از نگار داشت...
#محمدجواد_منوچهری
لب وا نکن به بردن اسم زمختِ ما
شیرین لبی و زود ترک میخورد لبت...
#حامد_عسکری
از عشق تنها در مسیر من خطر مانده
آهم اثر دارد دعایم بی ثمر مانده
اشکم که خشکید از فراغش شعر جاری شد
آتشفشانی از غزل روی جگر مانده
مثل بتی هستم که از طوفان ابراهیم
آوار تهمت روی دوشش با تبر مانده
مانند مریم در هجوم طعنه وتهمت
از قوم خود در روز میلاد پسر مانده
مانند طفل بی کس و کاری که بعد از سیل
مبهوت و مات و زخمی و آسیمه سر مانده
بیهوده دارید انتظار ازمن نمیفهمید
ای دوستان درمانده ام درمانده درمانده
دست از سرم بردار ای دنیای غارتگر
چیزی ندارم جانی اما مختصر مانده
#حسین_مرادی
دو چشم از خیرگی ها مست بردار
دل از این کوچـه ی بن بست بردار❤️
عجــب بد پیــله ای ابریــشمی تن!
از این پــروانه بــازی دســـت بردار😉
#شهراد_میدری"