eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
58 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ترسم چو باز گردی از دست رفته باشم...
کمر خم کرد هرکس برد بار عشق را بر دوش جوان شد پیر، گل شد سربه‌زانو، بید شد مجنون
🌺این شعر تقدیم به تمام متولدین دهه‌های سی، چهل، پنجاه و شصت؛ من پُرم از خاطرات و قصه‌های کودکی این که روباهی چگونه می‌فریبد زاغکی! قصّه‌ی افتادنِ دندانِ شیری از هُما لاک‌پشت و تکّه چوب و فکرهای اُردکی! قصّه‌ی گاو حسن، دارا و سارا و امین روزِ بارانی، کتابِ خیسِ کُبری طِفلکی! تیله‌بازی در حیاط و کوچه و فرشِ اتاق! بر سرِ کبریت و سکه، یا که درب تَشتکی! چای والفجر و سماور نفتیِ کُنجِ اتاق مادرم هرگز نیاورد استکان بی‌نعلبکی! داستانِ نوک طلا با مخمل و مادربزرگ! در دهی زیبا که زخمی گشته بچه لک‌لکی! هاچ زنبور عَسل، نِل در فراق مادرش! یادِ دوران اوشین و نقطه‌های برفکی! هشت سال از دوره‌ی شیرین امّا تلخِ ما پر ز آژیرِ خطر با حمله‌های موشکی! تا کجاها می‌برد این خاطره امشب مرا کاش می‌رفتم به آن دورانِ خوبم، دزدکی! یاد آن دوره همیشه با من و در قلبٍ من من به یاد و خاطراتت زنده‌ام، ای کودکی! تقدیم به دوستان ارجمند🌹👌 ارازتمند شما خوبان 🍃🌹🍃🌹
دور از تو ببین چگونه سرگرم شدم غیر از تو به این خَلق چه دلگرم شدم من را برسان به خیمه ی آغوشت هرچند همیشه مایه ی شرم شدم ❤️
غمت وداعِ همه کرد و رو به ما آورد وفا که وعده تو کردی، غمَت به‌جا آورد
مرا که مست توام این خمار خواهد کشت نگاه کن که به دست که می‌سپارندم -هوشنگ ابتهاج
رفتی و در گذر ثانیه های بی رحم یک دهن گریه برای غزلم باقی ماند
پر می کشم از پنجره ی خوابِ تو تا تو هر شب من و دیدار، در این پنجره با تو وقتی همه جا از غزل من سخنی هست یعنی همه جا تو، همه جا تو، همه جا تو پاسخ بده از این همه مخلوق، چرا من؟ تا شرح دهم، از همه ی خلق چرا تو بهمنی
ڪجا دیڪَر توانی یافت همچون مـن خریـدارے ڪه بخشد جان شیرین رابہ لبخندِ ڪَه و ڪَاهت ...
من خواب دیدم از پل تجریش می‌‌روی با پای من به سمت خودت پیش می‌روی
نشد آخر که تو را تنگ بگیرم بغلم که کسی غیر تو را جا ندهم در غزلم نشد از شهد لبت سیر بنوشم شب و روز که لبالب شود از طعم تو ظرف عسلم راه شیری عسل از چشم تو می نوشد و من همچنان حلقه ای از گرد و غبار زحلم همچنان سایه ی خورشید تو بر من کوتاه همچنان تا ابدت فاصله دارد ازلم نشد انگار به منظومه ی چشمت برسم نشد از خط کشی ات رد شود عکس العملم تو کماکان همه جای غزلم مستتری و کماکان من بی تو غزلی مبتذلم نرسیدم به زمانی که تو را جا نگذاشت نرسیدی به من و مهلت ضرب العجلم توی شهری که پر از حسرت آغوش من است نشد آخر که تو را تنگ بگیرم بغلم
ده روز دورِ گردون افسانه است و افسون نیکی به جایِ یاران فرصت شمار یارا
دست حنایی تو ز نیرنگ دلبری یکدست کرد حسن خزان و بهار را
به دیگران سپر انداختن بود کارَت رسد چو نوبت ما تیر در کمان داری
برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست گویی همه خوابند، کسی را به کسی نیست آزادی و پرواز از آن خاک به این خاک جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست
زهی خجسته زمانی که بعد مرگِ رقیبان نشسته ، با دلِ آسوده ، روبروی تو باشم
به یک زخم از تو قانع نیستم تعجیل ای صیاد به جان مشتاق زخم دیگرم ای عمر تاخیری
رقیبان صد سخن گویند و یک یک را کنی تحسین چو من یک حرف گویم ،گویی ام: بسیار می گویی!
چشمِ مستِ نفسِ سر به هوا خواست دلم یک بغل بوسه‌ی همرنگ خدا خواست دلم گفتنی نیست بگویم که دلم تنگ شده عصرِ آئینه‌ی سرشارِ تو را خواست دلم طعمِ شیرینِ عسل‌گونه‌ی لب‌های انار! یک سبد عاطفه‌ی سیبِ طلا خواست دلم هیجانِ شب و روز، خنده‌ی شیرین و نبات جرعه جرعه تپشِ مست و رها خواست دلم زندگی تَر شدن خاطره‌ی آب تنی زیرِ باران، نفسِ سر به هوا خواست دلم (بی‌تاب)
تلخی عمر به شیرینی عشق آکنده است چه سر انجام خوشی گردش دنیا دارد عشق رازیست که تنها به خدا باید گفت چه سخن ها که خدا با من تنها دارد
سیل دریا دیده هرگز بر نمی گردد به جوی نیست ممکن هرکه مجنون شد دگر عاقل شود
ای دل نگفتمت که به چشمش نظر مکن؟! کز غم چُنان شوی که نبینی به خواب، خواب خواجوی_کرمانی
روزی که نماند دگری بر سر کویت دانی که ز اغیار وفادار ترم من ____________ وحشی بافقی🍀 ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
خسته از اینهمه روز و شب تکرار آلود جرعه جرعه هیجان از تو دلم میخواهد
پیش چشمم تا ابد چشمان تو... ماند تا یادم بماند عشق چیست بتول_محمدی
💫🥀💫 مرا به وصل تو ای گل اميدواری نيست شب فراق دراز است و عمر من کوتاه! _ رهی_معیری
سوزانده حسرت لب و چشمت دل مرا آتش بیار معرکه ی شعرها شدی
ای کعبه دری باز به روی دل ما کن وی قبله دل و دیده ما قبله نما کن از سینه ما سوختگان آینه ای ساز وانگاه یکی جلوه در آئینه ما کن با زیبق این اشک و به خاکستر این غم این شیشه دل آینه غیب نما کن آنجاکه به عشاق دهی درد محبت دردی هم از این عاشق دلخسته دوا کن لنگان به قفای جرس افتاده عشقیم ای قافله سالار نگاهی به قفاکن چون زخمه به ساز دل این پیر خمیده چنگی زن و آفاق پر از شور و نوا کن او در حرم هفت سرا پرده عفت خواهی تو بدو بنگری ای دیده حیا کن در گلشن دل آب و هوائی است بهشتی گل باش و در این آب و هوا نشو و نما کن از بهر خلائق چه کنی طاعت معبود باری چو عبادت کنی از بهر خدا کن 🌹🌹🌹
این دل دیوانه من یار میخواهد بیا این سر بی درد هم دستار میخواهد بیا در دلم آشفته بازاریست بی تو نازنین حسن رویت را سربازار میخواهد بیا من در این طوفان امواج بلا چون کشتی ام کشتی بیچاره سکاندار میخواهد بیا عاشقی در حالتی از انقراض افتاده است ثبت احوال از جنون آمار میخواهد بیا هر که جز لیلا مسیرش هست آسان نازنین مرد مجنون راه ناهموار میخواهد بیا ورژن فرهاد وشیرین چون نمی آید بکار قصه ی اسطوره ها تکرار میخواهد بیا گرچه این شهر دلم ویرانسرایی بیش نیست بم که باشد باز فرماندار میخواهد بیا    🌹
👌🏻👏🏻 بــــــراے ما سوخته گان حرام است اے دلان ماهمانیم ڪه ‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌