eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2هزار ویدیو
78 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
تَقصیرِ دِلَم بوُد کِه چِشمانِ توُ را خواست این سَربِه‌هَوا مِثلِ خوُدَم عاشِق دَریاست
می خواستم که زخم دلت را رفو کنم خود را میان بی کسی ات جستجو کنم وقتی سکوت روی لبت موج می زند با شعر های تازه ی تو گفتگو کنم آرامشی که سرمه به چشمم کشیده را با چشم های مضطربت روبه رو کنم گاهی نمک بریزم و گاهی عسل شوم شاید مزاج تلخ تو را زیرورو کنم می خواستم که سبزی چشمان خویش را با دختران سبزه ی شهرت هوو کنم اما همیشه ساکت و سردی و مانده ام خود را چطور در دل سنگت فرو کنم
بمان که عشق؛به حال من و تو غبطه خورد بمان که یار تواَم؛ عشق کن که یار منی :)
شب بود و هوای کربلا عالی بود در مصرع قبل، جای ما خالی بود😔
یک نفر از جنس احساس تو میخواهد دلم یک نفر مثل خودت، اصلا "تو" میخواهد دلم...
حرف را میشود از حنجرھ بلعید و نگفت وای اگر چشم بخواند غم ناپیدا را .. !
از یاد رفته‌ایم و ز خاطر گذشته‌ایم این شد تمام معنےِ "جانم فدات" ها
✨ چه شد که بار دگر یاد آشنا کردی؟ چه شد که شیوه بیگانگی رها کردی؟ به قهر رفتن و جور و جفا شعار تو بود چه شد که بر سر مهر آمدی وفا کردی.. منم که جور و جفا دیدم و وفا کردم تویی که مهر و وفا دیدی و جفا کردی بیا که با همه نامهربانیت ای ماه خوش آمدی و گل آوردی و صفا کردی بیا که چشم تو تا شرم و ناز دارد کس نپرسد از تو که این ماجرا چرا کردی اگر چه کار جهان بر مراد ما نشود بیا که کار جهان بر مراد ما کردی هزار درد فرستادیم به جان لیکن چو آمدی همه آن دردها دوا کردی کلید گنج غزلهای شهریار تویی بیا که پادشه ملک دل گدا کردی
از تو همین که می شوم آزرده بیشتر، میبینم عشق، دل ز دلم بُرده بیشتر! تنها تویی که می کشی ام سمت زندگی من نیستم بدون تو یک مُرده بیشتر آه از غم، آه! صبر مرا کاشکی خدا می کرد در فراق تو یک خرده بیشتر تو آفتاب چشم منی، تا نیامدی من می شوم بدون تو پژمرده بیشتر ای تو که هر چی می روم، انگار می شوی از هر چه بی نهایت نشمرده، بیشتر… بیچاره من، که از همه ی عاشقان شهر کار دلم همیشه گره خورده، بیشتر… نجمه_زارع
مثل آن مرداب غمگینی که نیلوفر نداشت، حال من بد بود، اما! هیچ کس باور نداشت... خوب می‌دانم که تنهایی مرا دق می‌دهد! عشق هم در چنته‌اش چیزی از این بهتر نداشت...
شبی که ماه ندارد چقدر دلگیرست بیا به خواب من امشب که صبحدم دیرست نمی‌شود بپرم با وجود این همه زخم به جان مرغ دلم صدهزار زنجیرست اسیر حسرت و اندوه روزگار شدم کلید این قفس انگار دست تقدیرست میان این همه عاشق که زار و غمگینند کسی نگفته که خود کرده را چه تدبیرست به خواب دیده پلنگت که ماه می‌آید بیا کمی بغلم کن زمانِ تعبیرست
هر تار مویت یک غزل یا یک ترانه یک جاده ی صعب العبور بی کرانه وقتی نگاهت می‌کنم هر بار، در من شعری قیامی می‌کند با این بهانه خورشید را دیدم پریشان در خیابان دنبال تو می‌گشت هر خانه به خانه دیشب غزل خواندی، رباعی گفت ای کاش من هم غزل بودم، از اول، عاشقانه شب، کوچه باغ خلوت و باران،دوتایی دنبالْ بازی، خاطرات کودکانه جِر می‌زنی و بیشتر دل می‌بری با انجام این رفتار‌های بچه‌گانه آیا اجازه می‌دهی مانند کوهی باشم برایت تا ابد یک پشتوانه؟ آیا اجازه می‌دهی در قلب پاکت مانند گنجشکی بسازم آشیانه؟ یک لحظه بنشین تا که این شاعر بگیرد الهامی از این چشم‌های شاعرانه ساده بگویم دوستت دارم عزیزم بی شیله پیله، از ته دل، صادقانه