داشت برایم شعر میخواند
که پریدم میان یکی از مصرع ها و گفتم:
بوسه دارید؟
ابروهایش را گره زد و با لبخند نگاهم کرد!
تکرار کردم شما بوسه دارید!؟
از آن بوسه ها که انتها ندارند!
که دوستت دارم هایم را لابه لایش بچشی و بفهمی!
از آن بوسه ها که دهانم را طوری پر کند
از گوشه ی لبهایم بچکد روی لباسم؛
گل کند،شکوفه بزند،بهار برسد!
از آن بوسه ها که تا ماه ها لبهایم را بچشم و با لبخند بگویم چقدر شیرینی!
خندید...
خندید و با چشم های بسته نگاهم کرد!
خندید و با لب بسته دیوانه خطابم کرد!
بلند گفت: دوستت دارم مجنون جان!
و من از خوشی میان شعری که میخواند
قافیه در قافیه،ردیف شدم!
زندگی انگار این بود؛
دو مصرع،کنار هم،یک شاه بیت!
با طعم بوسه!
حامد نیازی
یک جماعت مخالف سرسخت
دختری با دو چشم بارانی
پای کوبان بهانه می گیرد
مثل یک کودک دبستانی
صحبت از عشق و دردسرهایش
همه دارند و کور وکر گشته
دختری که تمام قد دارد
مُهر یک عشق را به پیشانی
عاشق یک جوان که نافش را
با نداری بریده اند انگار
و ندارد در آسمان حتی
یک ستاره... و پست و عنوانی
پدر پیر گشته مستاصل
مادری یاد عشق نافرجام...
و سراسیمه از کمد برداشت
دخترک چتر و کیف و بارانی
به خدا دوست دارمش مادر
اینقدر سنگ دل نشو بابا
بگذارید سهم هم باشیم
نکشیدم به بند و زندانی
مادر خسته با خودش می گفت
نرود سمت عشق می میرد...
برود هم ندارد این وصلت
غیر رنج و غم و پشیمانی
و پدر زیر لب چنین میگفت:
راضی ام من به وصلتان اما
تو ندانسته می روی آخر
با دوپای خودت به قربانی
زیر باران قدم زنان می رفت
غرق اندوه و پر گلایه چرا!؟
پدر ومادرم نمی فهمند
حرف های مرا به آسانی...
#محمدجواد_منوچهری
بدنت بکرترین سوژه نقاشی ها
و لبت منبع الهام غزل پاشی ها
با نگاهت همه زندگی ام بر هم ریخت
عشق شد ساده ترین شکل فروپاشی ها
چشم تو هر طرف افتاد فقط کشته گرفت
مثل چاقو که بیفتد به کف ناشی ها
ماهی قرمزم و دلخوشی ام این شده که
عکس ماه تو بیفتد به تن کاشی ها
بنشین چای بریزم که کمی مست شویم
دلخوشم کرده همین پیش تو عیاشی ها
آرزویم فقط این است بگویم سر صبح
عصر هم منتظر آمدنم باشی ها!
#علی_صفری
(آغاز ،زندگی)نفسی(اختتام، مرگ)
گاهی عذاب مهلک و گاه التیام، مرگ
شب ،سرفه ،دست و پا زدن از تنگی نفس
هی می کِشد،سر از لبه ی پشت بام،مرگ
عمری به مرگ ،خنده زدی زندگی کنی
عمری نشسته در عطش انتقام مرگ
دل غرق زندگانی و باور نداشتی
همواره داشت فاصله ی یک دو گام،مرگ
در هر لباس و هر منشی ،حرف آخر است
بدرود زندگی و علیک السلام، مرگ
#محمدجواد_منوچهری
📚گیدا
صلیالله علیکِ یا فاطمه معصومه
چه میخواهد دل عاشق در این صحن چراغانی؟
چه میخواهد شبی سرگشته از خورشید نورانی؟
چه میخواهد وجودی تشنهی یک جرعه آرامش
به جز این حس جان افزا و شورانگیزِ بارانی
دل ما را کویرِ قم ببین بانو،نگاهی کن
که دریا میشود با یک نگاهت هر بیابانی
گدای مهرتان هستند خیل زائران بانو
همان مهری که قم را کرده اینگونه خراسانی
گدایی از گدایان توام دیوانهی لطفت
که گیج از سفرهی لطف است در هنگام مهمانی
گدایی کاهل و الطاف صاحبخانهای فاضل
کجا شاکی شوم از خویشِ در اهمال زندانی
دریغ از لطف بیپایان که قدرش را ندانستم
چه فرصتهای سبزی آمدم رفتم به نادانی
یقین دارم که میبخشی مرا در درگهت بانو
که شرط اول توبه ست این حال پشیمانی
کجا حاجت به گفتن هست اینجایی که میدانم
تمام آنچه میخواهم بگویم را تو میدانی
غزل حسن ختامی مثل شورِ اشک میخواهد
من و دست و ضریح و جوشش ابیات پایانی
قم المقدسه
بیست وهفتم اردیبهشت ۱۴۰۲
احمد رفیعی وردنجانی
سپاهِ صورتِ تو را، ندیده هیچ لشکری
به فتحِ شهرِ من بیا! مرا برای خود ببر!
#نجما_رضوی
چون سرخ ترین سیب در آغــوش درختی
سخت است تو را دیدن و از شاخه نچیدن
#امیر توانا
🌹🌹
خاطرم نیست کسی غیر تو اما انگار
همه از خاطر تـو میگذرند ، اِلا مـن
#متین_شریفی
🌹🌹
گر در دو جهان کام دل و راحت جان است
من وصل تو جویم که بِه از هر دو جهان است
#قائممقام_فراهانی
🌹🌹
ز من دل برده بود آتشعذارِ تیزْمژگانی
به صد جلدی برون آوردم از چنگش، کباب اما
#قصاب_کاشانی
🌹🌹
دلگیرم از خودم که دلم گیر یار نیست
اصلا برای آمدنش بی قرار نیست
گیرم رسید روز وصالش چه فایده؟!
وقتی که دل، به شوق وصالش دچار نیست
روزی هزار بار دلش را شکسته ام
این گونه زیستن، ادبِ انتظار نیست
همسایه ای گرسنه و اهل محله خواب
یعنی در این محله کسی سفره دار نیست؟!
آخر چقدر در پی دنیا دویده ایم؟!
باور کنیم، حرص زدن افتخار نیست
امروز اگر که توبه نکردم، چه می کنم
فردا که زیر خاک، مرا اختیار نیست؟!
باید که گردگیری دل کرد و گریه کرد
گریه برای عاشق دلداده عار نیست
محمد جواد شیرازی
🏷 #شعر_مهدوی #امام_زمان_عج #انتظار
با دیدگان بسته، در تیرگی رهایم
ای همرهان کجایید؟ ای مردمان کجایم؟
پر کرد سینهام را فریاد بی شکیبم
با من سخن بگویید ای خلق، با شمایم!
شب را بدین سیاهی، کی دیده مرغ و ماهی
ای بغض بیگناهی بشکن به هایهایم
سرگشته در بیابان، هر سو دوم شتابان
دیو است پیش رویم، غول است در قفایم
بر تودههای نعش است پایی که میگذارم
بر چشمههای خون است چشمی که میگشایم
در ماتم عزیزان، چون ابر اشکریزان
با برگ همزبانم، با باد هنموایم
آن همرهان کجایند؟ این رهزنان کیانند
تیغ است بر گلویم، حرفیست با خدایم
سیلابههای درد است رمزی که مینویسم
خونابههای رنج است شعری که میسرایم
چون نای بینوا، آه، خاموش و خسته گویی
مسعود سعد سلمان، در تنگنای نایم
ای همنشین دیرین، باری بیا و بنشین
تا حال دل بگوید، آوای نارسایم
شبها برای باران گویم حکایت خویش
با برگها بپیوند تا بشنوی صدایم
دیدم که زردرویی از من نمیپسندی
من چهره سرخ کردم با خون شعرهایم
روزی از این ستمگاه خورشیدوار بگذر
تا با تو همچو شبنم بر آسمان برآیم.
#فریدون_مشیری
دلبری با دلبری دل از کفم دزدید و رفت
هرچه کردم ناله از دل سنگدل نشنید و رفت
گفتمش: ای دلربا دلبر ز دل بردن چه سود؟
از ته دل بر من دیوانه دل خندید و رفت
#ژولیده_نیشابوری
چشم خون
حال پریشان
قلب غمگین
جان مست
کودکم!
دستم پر از اسباب بازیهای توست
#فاضل_نظری
"شب جمعه دلی در سینهها نیست"
بدون نام تو در دل صفا نیست
چو مرغ خسته دارم عشق پرواز
فرودم جز به بام کربلا نیست
#مستان
#دلتنگ_کربلا
نام تو ورد زبانهاست اباعبدالله
سند بندگی ماست اباعبدالله
بی جهت نیست که اینقدر کرامت داری
مادرت حضرت زهراست اباعبدالله
بارها گفته ام و بار دگر می گویم
حرمت قبله دلهاست اباعبدالله
کربلا گفتم و افتاد هوایش به سرم
دیدنش آرزوی ماست اباعبدالله
حرفی از روضه رضوان نزنم اینجا چون
کربلا جنت اعلاست اباعبدالله
مثل و مانند نداری به خدا در دنیا
از عنایات تو پیداست اباعبدالله
عطر سیب حرمت مستی دیگر دارد
چه شرابی ست که اینجاست اباعبدالله
شب جمعه حرمت سینه زنی می چسبد
شور با نام تو غوغاست اباعبدالله
این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست
سّری از عالم بالاست اباعبدالله
راه بندان ورودی حرم می گوید
زائری غرق تماشاست اباعبدالله
به زمین خورده ای اما بخدا تا به ابد
پرچم توست که بر پاست اباعبدالله
هرکسی می شنود در دل خود می گوید
چقدر نام تو زیباست اباعبدالله
#یاسر_رحمانی
هرچند شود دلت ز خاموشی خون
زنهار مگو به هیچ کس راز درون
آن را که بود مغز و خرد، خاموش است
از کاسه ی پُر، صدا نیاید بیرون
#غنی_کشمیری
#رباعی
لسلام علیک یا ثارالله.....
گوشه ای باید نشست،با اشکِ نم نم حرف زد
با تو باید با سر و با گردنِ خم،حرف زد....
آه یک عمری دلم در های و هوی هیأتت
با همان اسم نوشته روی پرچم حرف زد....
در شکم با مادرت زهرا سخن گفتی اگر
در بغل با مادرش عیسی ابن مریم حرف زد...
ای فدای دختری که نیمه شب نشناختَت
اولش با بهت ولکنت بود و کم کم حرف زد...
من دلم تنگ است باور کن محالِ ممکن است
با منِ دیوانه دیگر مثل آدم حرف زد.....
یا برات کربلا یا مرگ را امضا بزن
امشب از اول دلم معقول و محکم حرف زد....
فعلا از دلتنگی ام گفتم،بماند دردها...
در خصوصِ روضه ها باید مُحرم حرف زد.....
آیینی زهراسادات موسوی مقدم
آبادی شعر 🇵🇸
لسلام علیک یا ثارالله..... گوشه ای باید نشست،با اشکِ نم نم حرف زد با تو باید با سر و با گردنِ خم،ح
ارسالی اعضا محترم در لینک ناشناس👌👌🌸🌹🌷🥀
از چشم و دل مپرس که
در اولین نگاه شد
چشم من، خراب دل
و دل، خراب چشم
صائب تبریزی