eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
جنگلی سبزم ولی کم کم کویرم می کنی من میانسالم ؛ تو داری زود پیرم می کنی نیمه جانم کرده ای در بازی جنگ و گریز آخر از این نیمه جانم نیز سیرم می کنی این مطیع محض دست از پا خطا کی کرده است؟ پس چرا بی هیچ جرمی دستگیرم می کنی؟ سالها سرحلقه ی بزم رفیقان بوده ام رفته رفته داری اما گوشه گیرم می کنی! تا به حال از من کسی شعر بدی نشنیده است آخرش از این نظر هم بی نظیرم می کنی ! من همان سرباز از لشکر جدا افتاده ام می کُشی یکباره آیا ‘ یا اسیرم می کنی؟ ❤❤
پیش قدم باش براے دلجویے از ڪسانے ڪه دلت را روزے به سنگے، اشاره‌اے، حرفے و یا نشانه اے شڪستند... پےش قدم باش براے مهربانے با آنانے ڪه هرگز سعے نڪردند تو را ببینند و یا نادیده انگاشتند... پیش قدم باش در دوست داشتن ڪسانے ڪه هرگز نفهمیدند تو دوستدار واقعی‌شان بودی؛ ولے آنان به اشتباه، دشمنت مے پنداشتند... پیش قدم باش در عشق ورزیدن به زندگے، به تمامے موجودات، تا خرسند شوے و آرامش را به همه ے موجودات تقدیم ڪنے و تا همیشه ے زندگانے ات، از خودت راضے باشی! 🍃🌹🍃
داغ و غــم هجـــــران چشیده ای از به به چشمـت چه دیده ای بر شانــــه بار شــام غریبــــان کشیده ای پس بی دلیل نیست چنین ای
تا دلم از کرده های خویش نادم می شود بیش تر از پیش چشمم گریه‌لازم می شود "اشک"،بال پر زدن در وادی معراج هاست گریه‌کُن در روضه جبریلِ عوالم می شود شمع باشی یا که پروانه..،چه فرقی می کند سوخت هرکس که درونش "عشق" حاکم می شود هر که سنگ طعنه های خلق را تاب آورد حتم دارم شیشه هم باشد،مقاوم می شود گرچه هِی در می زنم..،کشکول من را پُر نکن دست سائل تا که خالی شد..،مزاحم می شود این خرابت را بیا و لطف کن..،بیرون نکن قول خواهد داد که یک روز سالم می شود تا گناهی می کنم،زهرا وساطت می کند پُشت مادر،طفلِ بازیگوش قایم می شود آه ای ماهِ هزار و چند صد ساله بگو سهم ما تا کِی سیاهیِّ مُداوم می شود هر زمان "ناحیّه" می خوانم تصور می کنم روح من تا کربلایش با تو عازم می شود گریه..،تنها در میان روضه ی جدَّت "حسین"... اشک هرچه می دهی خرج مراسم می شود لااقل "این‌جسمِ‌عریان‌مانده" را..،دفنش کنید نامروَّت ها کسی این‌قدر ظالم می شود آن ردا و آن عبا و آن عمامه بس نبود... کهنه پیراهن مگر جزو غنایم می شود!؟ شاعر:
دور چشمان تو گردم کہ ز من غمگینی : )!
مژه سوزن رفو کن نخ او ز تار مو کن که هنوز پاره دل دو سه بخیه کار دارد
بسم‌ الله الرحمن الرحیم محمدجواد شیرازی در این زمانه که عادی شده است نامردی همیشه از سر رحمت مرا دعا کردی شبانه روز مرا بین معصیت دیدی دلت شکست، به رویم ولی نیاوردی سرم نرفته به زیر علامت احدی که بر سرم، همه ی عمر سایه گستردی حرام باد به من دلخوشی این دنیا غریب ماندی و دنبال یار می گردی مرا مریضِ بدون علاجِ عشقت کن تباه گشته ام از دست درد بی دردی نگو که از قلم افتادم اربعین، امسال قسم به فاطمه اشک مرا در آوردی فقط تو گریه کن زینبی و با گریه... دل مرا به بکا بر عقیله پروردی صدای گریه ی زینب هنوز می آید میان خنده ی اوباش مست و ولگردی کجاست ساقی لشگر، کجاست ماه حرم عقیله مانده بدون کفیل و همدردی یاابانا استغفرلنا ذنوبنا انا کنا خاطئین سلامتی و تعجیل در فرج مولا (عج) ، شفای مرضا ، رفع مشکلات شیعیان و شادی روح مطهر شهدا صلوات
«به غیر از من اگر آمد کسی و عشق تعارف کرد بگو اسم مرا.. یعنی: گدای بهتری دارم»
ابراز علاقات خشن، غایت عشق است؛ یک روز تو را میکشمت دختر مردم...! ♥️
بساطم آه ندارد به آسمان بدهم به دست، نیمه‌ء جانی است؛ مهربان! بدهم؟ نبرد چشم تو و قلب من چه فایده داشت؟ جز اینکه وقت شهادت که شد اذان بدهم- بگویم اشهد انّ که عشق پیروز است و بعد، سوختن سینه را نشان بدهم حریف آتش قلبم نبود اقیانوس زمام کار به چشمان خون‌فشان بدهم من از سماجتت ای عشق ناب ممنونم چقدر بی تو دلم را به این و آن بدهم؟ به یاد بوسه‌ء داغ تو سرخ می‌میرم که رنگ آتش و خون را به داستان بدهم چه جای غصه اگر جای جای قصه تویی بگویم اسم تو را، راحت امتحان بدهم دوباره عطر تو در یاد پونه‌ها پیچید کمی اجازه‌ء مستی به باغبان بدهم؟ تمام عمر به دنبال دوست می‌گشتم خدا کند که در آغوش دوست جان بدهم
🖇🌱 زیر اندوه فراقت نفسم بند آمد
هر شب به جای خواب نشینم به خلوتی در دل کتاب یاد تو را مشق می‌کنم.....
🌱🖇 هر کجا نام تو آمد گریه کردم مثل ابر در هجوم بغض وقت آبروداری نبود...
حسین جان! تو کیستی که در غم از دست دادنت مردان ما شبیه زنان گریه می‌کنند
تحسین ناشناس و سکوت سخن‌شناس!
🌱🖇 یاد آتش در نیستان، بند خون در مثنوی‌ست خط قرمز برگلو رمز جنون در مثنو‌ی‌ست..!
صائب دو چیز می‌شکند قدرِ شعر را تحسینِ ناشناس و سکوت سخن شناس...
راه مرا اشاره شو! من به ڪجا رسيده‌ام؟ هرچه دويده‌ام تـــو را؛ خسته شدم، نديده‌ام...
جوانی‌ام در این امید پیر شد نیامدی و، دیر شد . . .
سایه ام را بتکانید ، تکانم ندهیــــــد لا اقل کوچه ی بن بست نشانم ندهید مدتی هست به هر بیت خودم می لرزم از گسل های تنم هی هیجانم ندهید... بگذارید دلــــــم یک شبه فرسوده شود مژده ی تلخترین فصل خزانــــــم ندهید به خودم زل زده ام مثل کبوتــــــر انگار زاده ی استرسم ، هی فــورانم ندهید بال در من نزند عشق، چه کاری بکند ؟ بهتر آنست که هی نیش به جانم نزنید ... ❤🌹
وای بر تلخیِ فرجامِ رعیتِ پسری که بخواهد دلی از دخترِ یک خان بِبَرد… 🌹❤
جلوه بخت تو دل می برد از شاه و گدا چشم بد دور که هم جانی و هم جانانی حافظ”
ز خاک کوی تو هر خار سوسنی است مرا به زیر زلف تو هر موی مسکنی است مرا “خاقانی”
تا رنج تحمل نکنی گنج نبینی تا شب نرود صبح پدیدار نباشد “سعدی شیرازی”
هر که نامخت از گذشت روزگار نیز ناموزد ز هیچ آموزگار “رودکی”