eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
56 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
شعر گفتن بعدِ بغض و گریه میچسبد ولی حالمان را عطر ِ یارِ رفته بهتر میکند
ایـن که درٖد او نمیذارد بـخـوابـم چـاره چیست چاره اش یک شب بخیر از آن صدای لعنتیست
با خودم لج کرده ام بیدار باشم تا که تو؛ بر سرِ رحم آیی و امشب بگویی "شب بخیر"
خواب دیدم در جهنم باز دنبال توام بر غم عشق تو حتی مرگ هم مرهم نشد!
جهنم هم دوست داشتنی است آنگاه که با اهلش از عشق تو بگویم ...
همچو تسبیحی که دارد خاک دکان می‌خورد خاک‌برسر ماندم و دستی برای ناز نیست!
ای عشق به شوق تو گذر میکنم از خویش تو قاف قرار من و من عین عبورم
با پاى خودش آمد و با پاى خودش رفت يك روز به قلب من و حالا به جهنم! ✌️🏻✌️🏻✌️🏻
شب بخیـر گفتـن چه رسم قشنگی ست وقتی هر شب بهـانـه تــــو باشی.
چشمانِ منتظر که لزوماً به جاده نیست ! گاهی به صفحهٔ گوشی ، پِیِ یک شب بخیرِ توست ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‎‌‎‌‌ ‌‌‌‎‌‌
تا پر از روسری و سیب شود شهر شما زیــــر این خاک غــزل های مرا دفن کنید...
شب‌های تو را نمی‌دانم چه کسی، اما شب‌های مرا هنوز هم آخرین شب بخیرت، بخیر می‌کند..!
جَهنم است جهانی که بی تُ باید زیست بهشت کن دو جهان را... کنارِ ما بنشینْ...
هرکسی رفت از این دل... به جهنم، اما تو نباید بروی از دل من... میفهمی؟
به غم کسی اسیرم که زمن خبر ندارد عجب است محبت من که در او اثر ندارد غلط است هرآنکه گوید دل به دل راه دارد دل من زغصه خون شد دل او خبر ندارد
با خودم لج کرده ام بیدار باشم تا که تو؛ بر سرِ رحم آیی و امشب بگویی "شب بخیر"
وعده های سر خرمن همه ارزانی شیخ با تو هر لحظه دلم میل جهنم دارد .. !
جهنم چیست؟!جز بودن میان دیگرانی که، نمی‌دانند دردت را ، نمی‌فهمند حرفت را...
به اعصاب خود مسلسل باشیم🙏🏻😊 خیال خام من این بود پنهانت کنم اما؟! نمیدانم چرا از پشت هر شعرم نمایانی؟!
بِنِشین‌ چای بریزم‌ که کمی مست‌ شویم دلخوشم کرده همین پیش ِ تو عَیّاشی‌ها!
گفتم كه همين عشق نجاتم دهد امّا حالا چه كسی می دهد از عشق نجاتم ؟ ✍🏻
تورا از بین صدها گل، منِ احمق جدا کردم نفهمیدم غلط کردم، من از اول خطا کردم ...شدی نزدیک و هی گفتی ضرر حالا ندارد که پسندیدم تو را من هم ، ولی ناز و ادا کردم شد آغاز ارتباط ما بدون فکر و بی منطق لگد کردم غرورم را و وجدان را رها کردم پیامک می زدی هرشب سر ساعت دقیقاً 9 خودت را کشتی و آخر شما را تو صدا کردم و کم کم این پیامک ها عجیب و مهربان تر شد ومن هم قصر پوشالی برای خود بنا کردم نشستم در خیالاتم زدم تاریخ عقدم را و در رؤیا دو دستم را فرو توی حنا کردم! به فکر مهریه بودم جهازم را چه می چیدم منِ احمق ببین حتی که فکر شیر بها کردم از آن شب ساعت 9 من پیامک می زدم هرشب خودم با سادگی هایم عروسی را عزا کردم ...شدی تو بی خیال و من شدم هی بی قرار تو تو هی بر من جفا کردی، منِ احمق وفا کردم ولی رفتم به یک مسجد، بلاتکلیف ومستأصل برای آن که برگردی فقط نذر و دعا کردم جواب آمد که: «واثق شو به الطاف خداوندی مگرکوری ندیدی که به تو عقلی عطا کردم؟» ...من امشب بی خیال تو ردیف و قافیه هستم تو کاری با دلم کردی که فکرش رو نمی کردم !
چشمهاے تو عجب ڪهنه شرابے دارد به تو وابسته شدن خانه خرابے دارد تو ڪه از حال دل ِ خسته ے من باخبری بے تفاوت شدنت، سخت عذابے دارد قصه ے عاشقے ما دونفر آسان نیست چون ڪویرے است ڪه در سینه سرابے دارد آخر از حسرت دیدار تو من میمیرم عاشقے هم بخدا حق و حسابے دارد مشڪل از چشم من و دین و مسلمانے توست عــشـق هم آیه و تفسـیر و ڪـتابے دارد فروغ_فرخزاد
🌱🖇 لافِ عشق و گِله از یار، زهی لافِ دروغ عشق‌بازانِ چنین، مستحقِ هجرانند
تار و پود موج این دریا به هم پیوسته است می‌زند بر هم جهان را، هر که یک دل بشکند!
آن دو بیت چشم‌ تو خیام را دیوانه کرد خانه و کاشانه‌ی عطار را ویرانه کرد مثنوی‌های لبت را شصت من کاغذ کم است مولوی و‌ شمس را با یکدگر بیگانه کرد هر چه شاعر بود و هر صاحب‌مقامی عاقبت! سرخوش از چشمان‌مستت راهی میخانه کرد گیسوانت را نده هر دم به آغوش نسیم موج ‌گیسویت شرار اندر دل پروانه کرد عشوه و طنازیت را حافظ شیراز دید  گفت: خوش بر حال معشوقی که مویت شانه کرد!
جان سپردهِ دلخوشی هایم همانندِ دلم میزنم لبخند اما ، بی تو غمگینم هنوز
اين خماري ؛ دلبري ؛ اين ناز مي آيد به تو این نگاه نرگس شيـــــــراز مي ايد به تو آسمان دریای تـــــــو ای قوی زیبایم بپر اي فريبا تا چه حد پرواز مي ايد به تو اين همه شوريدگي در رقص زيبا نوبراست هم تو با هرساز من ؛ هم ساز مي آيد به تو ماه اگر لب وا کند : خورشید مجنون می شود بس که حس خواندن آواز مي آيد به تو گاه گاهي روسري بردار از آن باغ بهشت اندکی کشف حجابی : باز مي آيد به تو عشق پنهاني اگر زيباست اما قدر يک سيب سرخي با دلی ابراز مي آيد به تو واژه هاي اين غزل آمد به ابياتش ولي تک تک ابيات آن هم باز مي آيد به تو.............. ‍🌿🥀
هی پشت هم نگو که برو در پناه حق آغوش را برای پناه آفریده‌اند
می توانی با نگاهی در دلم غوغاکنی باز این آرامِ عاشق پیشه را رسوا کنی می توانی یک نفس باران شوی بر خاکِ دل تا که سامانم شوی بازاین دلم احیا کنی می توانی بعد ان آوارگی ها یک شبی سربه دامانم گذاری راز دل افشا کنی می توانی همسفر بامن شوی تا مرز عشق تاکمی آرامشت را نزد من پیدا کنی می توانی مُلک دل را با محبت جانِ من تا ابد شیرین به نامت با سند امضا کنی 🌿🥀