با پاى خودش آمد و با پاى خودش رفت
يك روز به قلب من و حالا به جهنم!
#مهران_ترکمان
✌️🏻✌️🏻✌️🏻
چشمانِ منتظر که لزوماً به جاده نیست !
گاهی به صفحهٔ گوشی ، پِیِ یک شب بخیرِ توست ...
#حمیده_ماه_پری
تا پر از روسری و سیب شود شهر شما
زیــــر این خاک غــزل های مرا دفن کنید...
#لا_ادری
شبهای تو را نمیدانم چه کسی،
اما شبهای مرا
هنوز هم
آخرین شب بخیرت،
بخیر میکند..!
#حمیدرضا_عبداللهی
جَهنم است جهانی که بی تُ باید زیست
بهشت کن دو جهان را... کنارِ ما بنشینْ...
#وحید_کاوه
هرکسی رفت از این دل... به جهنم، اما
تو نباید بروی از دل من... میفهمی؟
#مجتبی_سپید
به غم کسی اسیرم که زمن خبر ندارد
عجب است محبت من که در او اثر ندارد
غلط است هرآنکه گوید دل به دل راه دارد
دل من زغصه خون شد دل او خبر ندارد
با خودم لج کرده ام بیدار باشم تا که تو؛
بر سرِ رحم آیی و امشب بگویی "شب بخیر"
#مرتضی_پاکدامن
وعده های سر خرمن همه ارزانی شیخ
با تو هر لحظه دلم میل جهنم دارد .. !
#علی_صفری
جهنم چیست؟!جز بودن میان دیگرانی که،
نمیدانند دردت را ، نمیفهمند حرفت را...
#رضا_احسان_پور
به اعصاب خود مسلسل باشیم🙏🏻😊
خیال خام من این بود پنهانت کنم اما؟!
نمیدانم چرا از پشت هر شعرم نمایانی؟!
#سید_تقی_سیدی
بِنِشین چای بریزم که کمی مست شویم
دلخوشم کرده همین پیش ِ تو عَیّاشیها!
#علی_صفری
گفتم كه همين عشق
نجاتم دهد امّا
حالا چه كسی می دهد
از عشق نجاتم ؟
✍🏻 #قاسم_صرافان
تورا از بین صدها گل، منِ احمق جدا کردم
نفهمیدم غلط کردم، من از اول خطا کردم
...شدی نزدیک و هی گفتی ضرر حالا ندارد که
پسندیدم تو را من هم ، ولی ناز و ادا کردم
شد آغاز ارتباط ما بدون فکر و بی منطق
لگد کردم غرورم را و وجدان را رها کردم
پیامک می زدی هرشب سر ساعت دقیقاً 9
خودت را کشتی و آخر شما را تو صدا کردم
و کم کم این پیامک ها عجیب و مهربان تر شد
ومن هم قصر پوشالی برای خود بنا کردم
نشستم در خیالاتم زدم تاریخ عقدم را
و در رؤیا دو دستم را فرو توی حنا کردم!
به فکر مهریه بودم جهازم را چه می چیدم
منِ احمق ببین حتی که فکر شیر بها کردم
از آن شب ساعت 9 من پیامک می زدم هرشب
خودم با سادگی هایم عروسی را عزا کردم
...شدی تو بی خیال و من شدم هی بی قرار تو
تو هی بر من جفا کردی، منِ احمق وفا کردم
ولی رفتم به یک مسجد، بلاتکلیف ومستأصل
برای آن که برگردی فقط نذر و دعا کردم
جواب آمد که: «واثق شو به الطاف خداوندی
مگرکوری ندیدی که به تو عقلی عطا کردم؟»
...من امشب بی خیال تو ردیف و قافیه هستم
تو کاری با دلم کردی که فکرش رو نمی کردم !
#معصومه_پاکروان
چشمهاے تو عجب ڪهنه شرابے دارد
به تو وابسته شدن خانه خرابے دارد
تو ڪه از حال دل ِ خسته ے من باخبری
بے تفاوت شدنت، سخت عذابے دارد
قصه ے عاشقے ما دونفر آسان نیست
چون ڪویرے است ڪه در سینه سرابے دارد
آخر از حسرت دیدار تو من میمیرم
عاشقے هم بخدا حق و حسابے دارد
مشڪل از چشم من و دین و مسلمانے توست
عــشـق هم آیه و تفسـیر و ڪـتابے دارد
فروغ_فرخزاد
تار و پود موج این دریا به هم پیوسته است
میزند بر هم جهان را، هر که یک دل بشکند!
#صائب_تبریزی
آن دو بیت چشم تو خیام را دیوانه کرد
خانه و کاشانهی عطار را ویرانه کرد
مثنویهای لبت را شصت من کاغذ کم است
مولوی و شمس را با یکدگر بیگانه کرد
هر چه شاعر بود و هر صاحبمقامی عاقبت!
سرخوش از چشمانمستت راهی میخانه کرد
گیسوانت را نده هر دم به آغوش نسیم
موج گیسویت شرار اندر دل پروانه کرد
عشوه و طنازیت را حافظ شیراز دید
گفت: خوش بر حال معشوقی که مویت شانه کرد!
جان سپردهِ دلخوشی هایم همانندِ دلم
میزنم لبخند اما ، بی تو غمگینم هنوز
#مهناز_نجفی
اين خماري ؛ دلبري ؛ اين ناز مي آيد به تو
این نگاه نرگس شيـــــــراز مي ايد به تو
آسمان دریای تـــــــو ای قوی زیبایم بپر
اي فريبا تا چه حد پرواز مي ايد به تو
اين همه شوريدگي در رقص زيبا نوبراست
هم تو با هرساز من ؛ هم ساز مي آيد به تو
ماه اگر لب وا کند : خورشید مجنون می شود
بس که حس خواندن آواز مي آيد به تو
گاه گاهي روسري بردار از آن باغ بهشت
اندکی کشف حجابی : باز مي آيد به تو
عشق پنهاني اگر زيباست اما قدر يک
سيب سرخي با دلی ابراز مي آيد به تو
واژه هاي اين غزل آمد به ابياتش ولي
تک تک ابيات آن هم باز
مي آيد به تو..............
🌿🥀
می توانی با نگاهی در دلم غوغاکنی
باز این آرامِ عاشق پیشه را رسوا کنی
می توانی یک نفس باران شوی بر خاکِ دل
تا که سامانم شوی بازاین دلم احیا کنی
می توانی بعد ان آوارگی ها یک شبی
سربه دامانم گذاری راز دل افشا کنی
می توانی همسفر بامن شوی تا مرز عشق
تاکمی آرامشت را نزد من پیدا کنی
می توانی مُلک دل را با محبت جانِ من
تا ابد شیرین به نامت با سند امضا کنی
🌿🥀
لای موهایت همیشه یک گلسر داشتی
لاغر و ساده ولی چشمان محشر داشتی
مثل اسکندر به قلبم میزدی با هر نفس
قتل عامم کردی و چشم ستمگر داشتی
شهر، شهرم را به آتش میکشیدی دم به دم
بیپناهی بودم و در من، تو لشکر داشتی
مطلع شعرم شدی با هر غزل میخواندمت
مطمئن بودم که با من حال بهتر داشتی
روزگار اما برایم خواب دیگر دیده بود
با رژ قرمز، کنارش شالی از پر داشتی
بیقراریهای من رسواترم میکرد و تو
شاعر گم کرده راهی، دست آخر داشتی
خوشخیالیهایم از این با تو بودن بس نبود؟
من میان این همه مهره! تو بد برداشتی
هایهایم میگذشت از کوچههای بیکسی
لا اله «غیر تو»، ایکاش باور داشتی
سالهایم هی گذشت و داغ تو جان میگرفت
فکر اینکه این همه مدت چه در سر داشتی
تا که روزی کودکی دیدم کنارت...لعنتی!!
غرق چشمانش شدم، حالا تو دختر داشتی
دیدمت اما نگاهت سرد آمد سمت من
ساده تنها رد شدی با دیدهی تر داشتی
میچکاندی قطرهقطره روزهای رفته را
روی مرد خستهای که در برابر داشتی
با نگاهی وقت رفتن تلخ فهماندی به من
عاشقم بودی، اگرچه یار دیگر داشتی
#پویا_جمشیدی
یاد میداری که با من
جنگ در سر داشتی؟
رأی، رأیِ توست خواهی جنگ، خواهی آشتی...
#سعدی
درست مثل دو چشم تو مست و هوشیارم
نه خواب می روم از دوری ات، نه بیدارم
شبیه پنجره های نشسته در باران
غم تو دارم و از بغض و گریه سرشارم
کسی کجاست ببیند چگونه می شکنم؟
کسی کجاست ببیند چگونه می بارم؟
عزیز من که چو گیسوی تو پریشانم
عزیز من که به هجران تو گرفتارم،
اجازه هست بگویم که عاشقت هستم؟
اجازه هست بگویم که دوستت دارم؟
#محمود_اکرامی
دیوانهترین حالت یک عشق زمانیست
من باشم و غم باشد و دلدار نباشد
با پای خیالم همهی فاصلهها را
شب تا به سحر طی کنم و یار نباشد
ابری شود این سقف کمانیّ و نبارد
جانی به تن لالهی تبدار نباشد
یک بغض بگیرد گلوی کودک شب را
هی بِفشُرَد آن را و مددکار نباشد
شعله بکشد در دل ما آتش عشقش
یک نسخه برای تب بیمار نباشد
هی پر بکشد دل به هوای سر کویش
قدّش نرسد، هم قد دیوار نباشد
دیوانهترین حالت یک عشق زمانیست
رسوا شوی و حاجت اقرار نباشد
غمناکترین حالت یک عشق زمانیست
در چشم تو جز یک نفر انگار نباشد
یک عمر برای نظری نذر کنیّ و
یک ثانیه هم فرصت دیدار نباشد
#مهدی_حسینی
چه می شد ماهیِ عیدت
خودم بودم به تنهایی
گَهی با پُشت ناخُن
میزدی بر شیشه تُنگم ....
#محمود_افهمی
بوسه ات وسوسه و
حسرت لب های من است ..
صورتت ماه و همه
روشن شب های من است ..
دست گرم تو طبیب
شب و تب های من است ..
بودنت گرمی و
زیبایی فردای من است