درنبودت دیگران هستند سرگرمم کنند
غصه این است درغیابت نیس دلگرمی مرا...
#محسن_رشیدی
ببین که با غزلم شهره شعر شهر شدم
غریب و بی کس و حالا دو جام زهر شدم
چه بارشی زده از ابر چشم حیرانم
بیا ببین که چرا من مسیر نهر شدم
پرندهٔ قفست را اسیر دام نکن
که خود به خود خودِ من با خودم به دهر شدم
شب است و من همه شب ها بخیر محتاجم
دعا بکن گل من چون تو با تو قهر شدم
#سید_طباطبایی
#بداهه
ببین که با غزلم شهره شعر شهر شدم
غریب و بی کس و حالا دو جام زهر شدم
چه بارشی زده از ابر چشم حیرانم
بیا ببین که چرا من مسیر نهر شدم
پرندهٔ قفست را اسیر دام نکن
که خود به خود خودِ من با خودم به دهر شدم
این روزها آدم چرا در این جهان تنهاست؟
فرقی ندارد_او کجاست_او بی گمان تنهاست
مانند اقیانوس ها هرچندعظیم_اما...
با آن بزرگی در کنار ماهیان تنهاست
در اینکه درغربت کسی تنهاست شکی نیست
اما همان آدم درون شهرشان تنهاست؟
من هم یکی از مردمانِ خسته ی شَهرم....
..قلب منم مانند دیگر مردمان تنهاست
ویرانترین ویرانه ی این کوره ده هستم
اما دلم_ مابین این ویرانگان تنهاست
این روزها که روزهای کوچِ اجباری ست
بسیار دیدم دسته ی مرغابیان تنهاست
اینجادرین سالن به ظاهر دُور هم هستیم
جمعیم و انسان زیادی بینمان تنهاست
#آشتیانی
لبت بے هیچ پروا، دارد از انگور میگوید
مخدّرهاے چشمت از "تل و وافور" میگوید!
لطافت از تَنَت، از پوستت پیوسته میجوشد
و از تفسیر قرآن و بهشت و حور میگوید
دلت گنجینهے مهر است، اما باز با اینحال
هر از گاهے به قلب خسته دارد زور میگوید!
و موهایت اگر چه تیره چون شبهاے تنهاییست
حدیث تازهاے از زندگے، از نور میگوید
صداے خندههایت نُت به نُت، آرامش محض است
ڪه از پایانِ دورانِ نے و سنتور میگوید
در آغوشت بگیر این قاصدڪهاے مقفا را
ڪه از ناگفتههاے عاشقِ مغرور میگوید
ڪمے تعجیل ڪن اے عشق! دنیا رسم بد دارد
ڪه اخبار جدایے را به ما ناجور میگوید🍃
این حنجره جز با لب ِ تو، شعر نخوانده
جز طعم ِصدایت به صدایش نچشانده
قلب تو زیارتکدهای در دل کوه است
یک عشق نفسگیر، مرا تا تو رسانده
خودکار، شده قطره چکانی پر ِ احساس
از شیرهی جان تو در این شعر، چکانده
آنقدر نوشتم " تو" که باغ ِ گل سرخی
در گوشهی هر ناخن من، ریشه دوانده
سرسخت چو ابریشمی و دست کبودم
گل های تو را بر تن قالیچه، نشانده
سرسبزترین باغ زمین است نگاهت
یک عالمه پروانه به این سمت، پرانده
یک رود ِخروشان و دو مرغابی ِ حیران
دست تو مرا تا دل این رود، کشانده
ممنوعه ترین منطقهی عشق، همین جاست
راهی به جز آواره شدن در تو نمانده
#
من تمام شاعران را تن به تن خط میکنم
لشکری از شعر باید ،در نبرد با چشم تو
#رضا_ترکمان
با اينكه چون ماري درون آستين بودند
زيباترين شبهاي من روي زمين بودند
چشمانت، آن الماسهاي قهوهاي يك عمر
با چشمهاي خواب و بيدارم عجين بودند
هر چند آخر زهر خود را ريختند اما
تا لحظۀ آخر برايم بهترين بودند
هر قدر نزديك آمدم كمتر مرا ديدي
بعداً شنيدم چشمهايت دوربين بودند
خواجو تو را هر روز با يك زن تماشا كرد
پلها و زنها بين ما ديوار چين بودند
...
تا صبح چشمم را به سقف خانه ميدوزم
شبهاي زيبايي كه ميگفتي همين بودند؟
#پانته_آ_صفایی
شب ها بکشم طرح غزل نقش پری را
چون دختر عاشق شده گفتا پدری را
هرگز نرود خواب به چشمی که ندیده است
از آه دلش یک خبری یا اثری را
هرچند سپردم همه اش را بخدایم
اما چه بگویم که ندیدم ثمری را
آن شب پدرش آه کشید و به خدا گفت
این حرف درآورده ز من هم پدری را
#سید_طباطبایی
🌸🌺🌸
زیبای من! روزی که رفتی با خودم گفتم
چیزی که دیگر برنخواهد گشت زیبایی است
این خیره ماندن ها به ساعت های دیواری
تمرین برای روزهایی که نمی آیی است
#فاضل_نظری
😊😊😊
تا زمانی که رسیدن به تو امکان دارد
این دلم میل سفر سوی خراسان دارد
کاش ما ساخته بودیم کنارت خانه
شوق مشهد شدنش را همه ایران دارد
#سید_طباطبایی
بَرگِ زَردی با سِماجَت شاخه را چَسبیده بود
دَستهایِ خویش و دامانِ توام آمَد به یاد...
#سهیل_محمودی
صبح ات بخیر شاعر لبخندهای شهر
آیینههای شعر تو در جای جای شهر
با دستهای آبیتان سبز میشود
گل واژههای زرد غزل در صدای شهر
رنگین کمان هر غزلت وصل میکند
دل را به پشت پنجره انتهای شهر
شبها کسی که از دلتان رد نمیشود
حک میشود به دفترتان، ردپای شهر
گاهی برای شعر شما آه میکشد
مردی غریب و گمشده در ماجرای شهر
یک کوله بار بسته و یک انتظار سرد
در ازدحام مردم بی اعتنای شهر
بغضی به روی شیشه و یک کوپه بی کسی
دستی بدون بدرقه آشنای شهر
دیوارهای ساکت شهر و… صدای سوت
صبحات بخیر شاعر لبخندهای شهر
#رسولقشلاقی
محکوم به شعر و بی خيالی باشی
يک جمله ی تا ابد سوالی باشی
با قهر بگويي که ، ببین؛ من رفتم
اما نروی، همين حوالی باشی
ناممکنيِ رفتن او را بچشی
دنبال دليل احتمالي باشی
سی سال، تمامِ باورت پر نشود
سی سالِ تمام، جاي خالي باشی
با اين همه شعر، پيش او درگيرِ
بيماريِ لا علاج لالی باشی
او عشقم و عمرم و عزيزم باشد
آن وقت خودت جنابِ عالی باشی
وابسته ي آدمی کويری بشوی
سخت است اگر خودت شمالی باشی
محسن انشایی
درد این دل به که گویم
که همه گوش تو باشی
نغمه ام کجا سرایم
که همه مُلکِ تو باشد
#سید_علی
الهی و ربی من لی غیرک❤️
به عشق بگویید:
هرچه گشتیم،
ماندگارتر از رفاقت نیافتیم
تو هم اگر اهل ماندنی
ڪمے رفیق باش.
#جلال_حاجی_زاده🌿
تشنگانِ مِهر
محتاج ترحم نیستند
کوشش بیهوده در عشق
از گدایی بهتر است
#فاضل_نظری 🌿
🍁 🍁
ما بغیر از یار اول کس نمیگیریم یار
اختیار اولین یارست و کردیم اختیار
سر یکی داریم و دریک تن نمیباید دو سر
دل یکی داریم و در یکدل نمیگنجد دو یار
#اوحدی_مراغه_ای
غلط میگیرد از طرز اداے «ضاد «ضالینم
همان شیخے ڪہ مے بینم هزاران رخنہ در دینش
#حسین_زحمتڪش_عزیزم
به من دشنام زیرِ لب دهی هر دَم نمیدانی
که من هم هر نَفَس قربان شومها زیر لب دارم!
#نجات_اصفهانی
آدمی گاهی آن چنان دلتنگ کسی میشود ،
که او اگر از این دلتنگی با خبر شود ،
از نبودنش شرمسار خواهد شد...
#سیامک_تقی_زاده
این چیست که چون دلهره افتاده به جانم
حال همه خوب است، من اما نگرانم
در فکر تو بستم چمدان را و همین فکر
مثل خوره افتاده به جانم که بمانم
چیزی که میان تو و من نیست غریبیاست
صدبار تو را دیدهام ای غم به گمانم؟!
انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت
اینقدر که خالی شده بعد از تو جهانم
از سایهٔ سنگین تو من کمترم آیا؟!
بگذار به دنبال تو خود را بکشانم
ای عشق! مرا بیشتر از پیش بمیران
آنقدر که تا دیدن او زنده بمانم
#فاضل_نظری
دَر آن سو سـودِ سَـرشـار و
دَر این سو حافِظ و سَعدی
تو و سودایِ شیرینَت
مَن و یارانِ دیرینَم...!
#محمدسلمانی
ترس از #عشق ترس از زندگی است
و آنان که از عشق دوری می کنند
مردگانی بیش نیستند !
#برتراند_راسل
رزق حلال ای دوست آسان بدست نیاید...
باید که رنج و سختی زین ره بری به مقصود
"عاصی"
هرگاه حینِ گپ زدنت خنده می کنی
انگار "ذوالفنون" زده از "اصفهان" به "شور"...
#حامدعسکری
گر به زهرا برسد نامه ما نیست غمی
هر کسی بچه بد را زده، مادر نزده...
#یا_فاطمه_الزهراء