eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
حاضرم در عوض دست کشیدن ز بهشت تو فقط قسمت من باشی و من قسمت تو
نگاهم محو چشمانت برایت شعر می‌خوانم خودم اینجا! دلم اینجا! حواسم را نمی‌دانم...
عاشقی پیداست از زاری دل نیست بیماری چو بیماری دل
ما خشک لب شویم چو تو خشک آوری چشم مرا به اشک چه تر می‌کنی مکن
خرّم آن روز کز این منزل ویران بروم راحت جان طلبم و از پی جانان بروم گرچه دانم که به‌جایی نبرد راه غریب من به بوی سر آن زلف پریشان بروم دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت رخت بربندم و تا مُلک سلیمان بروم
و تو خَندیدی و مَحوِ تو شُدَم زیبا جان شاعِرَت بایَد از این ثانیـه عَـکّـاس شَوَد
هرگز ازگردشِ‌ایامـ دل‌آزرده مباش بامدادیست پۍ هرشبِ تارے،آرے... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
هیچ کَس مانَندِ مَن مَردِ چِنین جَنگی نَبود لا فَتیٰ الّا خودَم لا سَیـف الّا چَـشـمِ تـو...!
توی شیرینی ، تو اول ، قند دوم می شود مزه سوهان اعلا پیش تو گم می شود بین قطاب و گز و نقل محلی ساده است حدس اینکه طعم لب های تو چندم می شود  روزها رد می‌شود، چشمت شرابی کهنه‌تر پلکهایت کم کَمک تبدیل به خُم می‌شود هر کجا ساکن شوی در نقشه، مانند شمال جمعیت آنجا گرفتار تراکم می‌شود چشم بسته، هر کسی بویت کند توی سرش باغهای پرگُلِ قمصر تجسم می‌شود ماه را جای تو می گیرم نمی دانم چرا اینقدر این روزها سوءتفاهم می شود! دود کن اسپند را، چشم حسود از دیدنت شورِ شور، اصلا دو تا دریاچه‌ی قم می‌شود وقتِ شرعی، لطف کن از پیش مسجد رد نشو موجبات سستیِ ایمان مردم می‌شود وسوسه یعنی تو ! شالیزار هم یعنی بهشت بیخودی آدم دچار سیب و گندم می شود
شاید اجل تو در کمینت باشد شاید لحظات واپسینت باشد پس قدر بدان، برای خود کاری کن شاید امشب شب آخرینت باشد
دارد غم و اندوهِ جگرگوشه‌ی خویش ورنه غم خویشتن ندارد مادر
با قاشق خود شعر نوشتم و مَدادم هم می زند این قهوه تلخ قجری را
خدایا حڪمت دل بستنم را دیر فهمیدم مقدر ڪردھ بودۍ دل بریدن را بیاموزم
دیدار تو گر صبح ابد هم دهَدَم دست من سرخوشم از لذت این چشم به راهی
نور آمد، جهان منور شد دیده ی دشمنش مکدر شد کل عالم چراغ بندانست عالم از نور او منور شد ریسه بندان کنند جنت را از شعف چشم حوریان تر شد آسمان بلند عصمت را بنت احمد یگانه اختر شد با نزول سلاله ی احمد مظهر ذوق حق مصور شد گل گلزار مصطفی آمد گلشن عشق لاله‌پرور شد زیر پایش بهار میرویید از قدومش جهان معطر شد راضیه مرضیه محدثه بود بر زنان زمانه سرور شد فاطمه فاطمه است می‌دانیم عشق او ریشه‌های باور شد دست او بوسه‌گاه پیغمبر نفَسش رشک عود و عنبر شد با تمام وجود باید گفت خوش به حال خدیجه مادر شد برهوت حجاز با قدمش چشمه‌چشمه شراب کوثر شد کوثر آمد خرافه ها مردند دشمنش در حقیقت ابتر شد خاک بر خود چه قدر می بالید از قدم هاش خاک چون زر شد تا بِه آنجا رسید شوکت او در عمل با علی برابر شد عاشق مرتضی علی بود و عاشق او امیر خیبر شد او درختی است پر بر و مانا با ولی بود و سایه گستر شد دختر نور بود و همسر نور مادر نورهای دیگر شد نام زهراست رمز پیروزی دامن او شهیدپرور شد اوست تفسیر لیله‌القدری که از او روزی ام مقدر شد ساکنان حریم او هستیم چادر او پناه نوکر شد تا زبانم به نامِ او چرخید قلب ِ آلوده ام مطهّر شد کوثر است و تمام خوبی ها شافع ما به روز محشر شد حتم دارم که گفته یا زهرا، سنگ، هرجا که درُّ و گوهر شد نام زهرا به لوح سینۀ ماست نام او آبروی دفتر شد دل ما خاکیان پر از عشق است از وجودش جهان ما زر شد با ولی عاشقانه بیعت کرد در ولایت حقیقتا سر شد بس‌که نالید بعد پیغمبر جای او کلبه‌ای محقر شد آنقدر عاشق ولایت بود تا که در راه عشق پرپر شد بداهه سرایان: محمدتقی عارفیان–ناهید خلفیان–پریسا مصلح–رخساره خضری–مریم شعله پاش– زینب نجفی–مرضیه سادات هاشمی–مرتضی درزی–الهه گودرزی–جواد محمدی دهنوی–الهام زارع–مصطفی–یا عقیله بنی هاشم_مستوره–یاسر–یا صاحب صبر –محمدامین–ثائر–محیا–حیدر محمدنژاد
کنون اگرچه کویرم، هنوز در سر من صدای پر زدن مرغ های دریایی‌ست ...
خوش‌بحال همه‌ی دور و بری هایت، آه کاش بین من و تو نسبت کوتاهی بود...
بیا شویم چو خاکستری رها در باد من و تو را برساند مگر نسیم به هم... ❄️ ❄️
آرزوی خنده ات را داشتم، ممکن نشد پس بگیر... این آرزوی خنده دارم را ! بگیر...
غمش در نهان‌خانه‌ی دل نشیند به نازی که ليلی به محمل نشیند به دنبال محمل چنان زار گریم که از گریه‌ام، ناقه در گِل نشیند خلد گر به پا خاری، آسان برآرم چه سازم به خاری که در دل نشیند؟ پی ناقه‌اش رفتم آهسته، ترسم غباری به دامان محمل نشیند مرنجان دلم را که اين مرغ وحشی ز بامی که برخاست مشکل نشیند عجب نیست خندد اگر گل به سروی که در اين چمن پای در گِل نشیند بنازم به بزم محبت که آن‌جا گدایی به شاهی مقابل نشیند طبیب از طلب در دو گیتی میاسا کسی چون میان دو منزل نشیند؟
عطر و بویت باغِ مریم چشم مستت دلگشا یا به شیرازم بِبر یا خود به دیدارم بیا...
چشمکت برده دل و دین و همه داراییم😉😅 مؤمنم لیک، نه آن حد که نگه برداریم🙈 گر چه با شیطنتت راه و مسیرم کج شد😕 می نمایم به دعا باز مسیرم تنظیم🙏📿 😁
شبیه بوسه ای هستم مردد بینِ دین و دل حلالِ مذهبِ عشقم! حرامِ شرعِ اسلامم.. ''
‌اگر چه خواب نیاید به‌چشم کم سویم ولی بخاطر تو، شب بخیر می‌گویم من از هجومِ خیالِ تو باز بیدارم بخواب‌راحت و خوش ای نگار مه‌رویم
وقت خواب از فكر تو پهلو به پهلو ميشوم اى نبينى خير از چشم سياهت شب بخير...